غم از دست دادن رفیقامون اشکمونو در آورد
یادی بکنم از فرماندهان عزیز سید ابراهیم و ابوعلی عزیز تاریخ ۱۳۹۴/۲/۱ اولین تجربه جنگم بود روبرو شدن با تکفیریا با فرمانده شهید ابوعلی و چنتا از بچه ها رفیم سمت خونه ها هوا تازه روشن شده بود که درگیری شروع شد یه ساعتی طول نکشید که زخمی شدم دشمن داشت محاصرمون میکرد خدابیامرزه شهید صدرزاده هم زخمی شده بود صدای هیچ کسو نداشتم تو بیسیم نه ابوعلی نه نه سید ابراهیم پیش خودم میگفتم اسیر میشم کشته میشم که صدای ابوعلی رو تو بیسیم شنیدم خیلی خوشحال شدم باهاش حرف زدم ترسیده بودم چون جای بودم که از همه دور بودم نشونه های داد برای برگشت خلاصه با راهنمایی های ابوعلی مسیر برگشته پیدا کردم اماتا شب صبر کردم بعد راه افتادم فردا ریسدم مقر عربا وبعدش به بیمارستان منتقل شدم که دیدم سید ابراهیم و ابو علی هردو زخمی شدن از دیدن دوباره هم خوشحال بودیم اما غم از دست دادن رفیقامون اشکمونو در آورد.
- ۹۵/۰۶/۳۰