فقط یک کلمه هیچ نپرس ...عشق... والسلام
تعریف میکرد تک پسرم و بابام چهارتا پاساژ داره و یک پاساژ تو یکی از معروفترین خیابانهای شیراز به نامم زد قبل از اینکه ازم قول بگیره سوریه نرم!! گفتم خب روانی برای چی اومدی ؟! گفت یعنی شرف و غیرت رو با پول عوض میکردم ؟! گفتم جون مادرت رو منبر نرو و کلیشه ای و شعاری صحبت نکن ...
گفت راست میگی بذار قشنگ توجیحت کنم بعد از شوخی شهرستانی بازی ای که درآورد و یخورده خیلی زیاد بدنم کبود شد گفت برام خیلی سخت بود که بین اون همه پول و خونه و ماشین و دخترهای انتخابی مادرم شکل و واشکل و رفاه و اسایش و منطقه و مرگ و درد و زجر و گشنگی و هزار احتمال دیگه انتخابی داشته باشم . حتی تا وقتی پام به منطقه نرسید باور نمیکردم که این انتخاب خودم بوده ....
گفتم راست و حسینی چی کشیدت اینجا ؟
گفت وقتی کلیپ خراب کردن حرم حضرت سکینه و حجر بن عدی رو دیدم یاد صحنه ی عاشورا و اتش زدن خیمه افتادم، به خودم گفتم یک عمر گفتم یا لیتنا ... الان به چه بهونه جلوی اسارت زینب کبری س رو نگیرم .
من خیلی سمجم و باز رفتم رو مخش گفتم بازم یک چیزی ته دلته که نگفتی حتما یک دلیل داشته اینجایی؟ چرا اومدی ؟؟ گفت فقط یک کلمه هیچ نپرس ...عشق... والسلام
- ۹۵/۰۴/۰۹