قول و قرارهامون هم یادت نره
الان یاد زمانی افتاده بودم که رفته بودم مشهد
تازه برگشته بودم از منطقه و چند وقتی بود از رضا سنجرانی بیخبر بودم
خونه ی شهید مرتضی عطایی بودم
دیدم مرتضی گوشی رو برداشت و شماره گرفت (با لهجه ی مشهدی)
الو سلام خوبی یره ؟
چه خبرا
کجایی ؟
میای خانه ما ؟
ها
میدونی که جای مایه ؟
گوشی خودت باهاش حرف بزن ...
منم از همه جا بیخبر که اقا مرتضی گفت کرار ه
گفتم سلام علیکم(صدام رو کلفت کردم )
گفت علیک سلام
گفتم اقا رضا خوبی؟
زد تو خال
گفت تو اونجایی؟!
کجایی
کی اومدی و خلاصه حال و احوال
بعدش گفتم چجوری از پشت تلفن با تغییر صدا اینقدر زود شناختی ؟!؟!
گفت داشتم فیلم اون عملیات اون شب رو به یکی نشون میدادم و تا صدات رو شنیدم شناختمت
الانم یهویی یاد اقا رضا سنجرانی افتادم
کاش اونم یادم بیفته
کاش یادش بیفته چه شبهایی رو صیح
چه صبح هایی رو شب کردیم با هم
خیلی دلتنگتم داداش
دستگیر باش رضا جان
قول و قرارهامون هم یادت نره
بی حد و عدد
یا علی مدد
ولایتیم
- ۹۶/۰۷/۲۰