معرفی شهید سید احمد حسینی
سلام
من سید احمد حسینی هستم
سال 1366 در افغانستان و خانواده ای مسلمون و متدین
به دنیا اومدم
پدرم طلبه هستن و معلم قران و روضه خون امام حسین(ع)
مادرم خونه دار هستن
از همون بچگی کار میکردم تا کمک خرج خونه باشم البته درس هم میخوندم
ما یه زندگی خیلی ساده داشتیم
دوران ابتدایی و راهنمایی رو تو افغانستان تموم کردم
در کنار درس هم زبان انگلیسی رو یاد میگرفتم
من عاشق یاد گرفتن زبان های مختلف بودم
زبان انگلیسی رو تا سطح بالا یاد گرفتم
13 سال بیشتر نداشتم که برای کار به ایران اومدم😊
سخت کار میکردم و تمام درآمدم رو برای خانواده ام در افغانستان می فرستادم😍
کنارش زبان رو هم دنبال میکردم
با تمام سختی و خستگی کار
هیچ وقت نماز اول وقتم ترک نمی شد
خیلی کم حرف بودم و از غیبت متنفر بودم
16 سال داشتم که یه مقدار پول جمع کردم و پیاده به کربلا رفتم
جاتون خالی خیلی حال داد
دو سال بعدش پدر و مادرمو به ایران اوردم و فرستادمشون کربلا برای زیارت
اخه اونا خیلی حق به گردنم داشتن
4 سال بعدش هم دوباره به پدر و مادرم زحمت دادم بیان ایران
این بار واسه خواستگاری
مهر ماه 89 ازدواج کردم
بعد از هتک حرمت به حرم عمه جانم در سوریه با همسرم صحبت کردم
و داوطلبانه عازم جبهه نبرد شدم
من اونجا تک تیرانداز بودم
و جانشین فرمانده
فروردین 93 عملیات سختی در
تپه های لاذقیه داشتیم
چند روز درگیری طول کشید
خیلی نزدیک دشمن شده بودیم تا فاصله چند متری داعشی ها پیش رفته بودیم
بعد از درگیری های شدید فرمانده ما سید حسن به شهادت رسید
نزدیکش شدم و سرشو در بغلم گرفتم
و با بی سیم خبر شهادت فرمانده رو اعلام کردم
در همین حین تک تیرانداز دشمن با قناصه منو هدف قرار داد
تیر به سرم اصابت کرد
ولی هنوز جون داشتم
دوستام خواستن من و فرمانده رو با خودشون ببرن عقب اما من گفتم سریع برگرید اخه منطقه دست دشمن بود😭😭
داعشی ها به منو سید حسن رسیدن
همرزمای ما داشتن صحنه رو از دور میدیدن
وقتی به ما رسیدن سر از بدن منو و سید حسن جدا کردن
و سرها رو در هوا تکون میدادن تا دوستام ببینن
بعد از 15 روز بچه ها منطقه رو پس میگیرن با تعجب میبینن
که هنوز از رگای بدن من خون تازه جاری هست و بدن ها مون تازه و سالم مونده
بعد از یک ماه پیکرم به کشور برگشت و بعد از تشیع جنازه در قم و طواف در حرم حضرت معصومه سلام الله
در گلزار شهدای بهشت معصومه قم آروم گرفت.
- ۹۵/۱۰/۱۹