معرفی شهید مسیب زاده
سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۴۳ ب.ظ
معرفی شهید
نام و نام خانوادگی : مرتضی مسیب زاده
نام پدر:
محل تولد: فردیس کرج
تاریخ تولد : ۶۱/۴/۲۳
تاریخ شهادت: ۹۵/۳/۱۴
محل شهادت: خلسه، سوریه
محل دفن: کرج
وصعبت تاهل: متاهل
تعداد فرزندان : ۱
زندگی نامه
«مرتضی مسیبزاده» متولد تیرماه ۶۱ بود که برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) به عنوان مستشار نظامی عازم سوریه شد. او یکی از مربیان زبده نظامی بود که از استان البرز و اهل شهرستان فردیس کرج بود. از این شهید مدافع حرم یک دختر ۶ ساله به نام نازنین زینب به یادگار مانده است.
مراسم تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم، مرتضی مسیب زاده صبح روز ۱۹ خرداد ۹۵ با حضور جمع کثیری از مردم شهید پرور کرج از میدان سپاه کرج به سمت امام زاده حسن و انتقال به شهرک وحدت و تشییع و خاکسپاری در گلزار شهدای سرحدآباد برگزار شد.
وصیت نامه
خاطرات و گزارشات
همرزم شهید
سید حسن
انتظاری، یک جانباز قطع نخاعی مدافع حرم است. او همچنین دوست، همکار و
همرزم شهیدان مدافع حرم، مرتضی مسیب زاده و شهید رضا خرمی است که حالا برای
وداع با رفقای همرزمش کنار تابوت آنها ایستاده است و اشک میریزد. او در
گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم با اشاره به ویژگیهای شخصیتی این
شهدا میگوید: زمانی که من با آقا مرتضی کار میکردم، میدیدم که همیشه در
کارش آدم پرتلاشی بود. با دل کار میکرد و هیچوقت در کار کم نمیگذاشت. در
مدت همکاری با او، همیشه قوت قلبی برای من بود. به ما دلگرمی و امید میداد
تا کار را تا آخر انجام دهیم. روحیه بسیجی و فرهنگی داشت. در همه زمینهها
فعال بود. در کارهای فرهنگی به شدت تلاش و در راه اعتلای انقلاب کار
میکرد. این روحیه بسیجی را به تمام معنا در خود پرورش داده بود. مدتی هم
با آقا رضای خرمی همراه بودم. او بسیار در کارش متخصص و یک مربی خوب بود.
واقعا حیف که این چنین بچههایی را از دست دادیم. خلأ وجودشان قابل جبران
نیست. آقا رضا بچه خونگرم، دلسوز، بسیجی و ولایی بود. همه این خصوصیات در
شهدای ما موج میزند. خوشا به سعادتشان. اینها کسانی بودند که با جان و دل
پای کار ایستادند تا لحظه آخر که با خون خودشان این حرکت را تایید کردند و
نشان دادند قابل بودند که خداوند انتخابشان کرد و خوشا به سعادتشان که
شهید شدند.
انتظاری با اشاره به همراهی با این شهدا
میگوید: افتخار میکنم که در کنار این عزیزان بودم و مدتی را کنار این
عزیزان زندگی و از نفس ولایی آنها استفاده کردم. خدا را شاکر هستم که در
این راه شهیدان ما به امامشان حضرت آیتالله العظمی خامنهای لبیک گفتند و
از حرم بی بی زینب(س) دفاع کردند و در این راه جان عزیزشان را تقدیم اسلام و
انقلاب کردند. دعا میکنیم که انشاالله خداوند ما را پیرو این عزیزان قرار
بدهد تا در آن دنیا شرمنده شهیدانمان نباشیم. این انقلابی که شهدا به
دستمان امانت دادند را به انقلاب صاحب الزمان(عج) برسانیم. این عزیزان ثابت
کردند که اگر در روز عاشورا در کنار اربابشان آقا امام حسین(ع) بودند، کم
نمیگذاشتند و عاشقانه در راه مولایشان جانشان را هدیه میکردند. با
شهادتشان ثابت کردند که یاران واقعی مولا هستند. انشاالله پرچم اسلام در
سراسر دنیا گسترده شود و بتوانیم اسلام واقعی را در مقابل اسلام تکفیری و
دروغینی که آمریکایی ها دارند به دنیا نشان میدهند، معرفی کنیم.
مادر شهید
مادر شهید رضا خرمی لحظهای ارام و قرار
ندارد. زبان گرفته و با تنها پسرش که حالا به شهادت رسیده، صحبت میکند.
چند جملهای بیشتر نمیتواند از فرزندش یاد کند. از خصوصیات اخلاقی رضا
خرمی چنین میگوید: پسرم فامیل دوست، مومن و نمازخوان بود. آرزوی شهادت
داشت. خیلی رهبر را دوست داشت. من یک پسر و ۶ دختر دارم. کاش باز هم پسری
داشتم و او را برای رهبر میفرستادم. بچه جنوب شهر است و خودش خواسته همین
جنوب شهر او را به خاک بسپارند. همهاش در سوریه پیش آقای سلیمانی بود.
چقدر آقای سلیمانی را دوست داشت. کاش باز هم فرزند داشتم و به کمک آقای
سلیمانی میفرستادم. همهاش میگفت مادر به خدا توکل کن. میگفتم من تو را
به ابوالفضل میسپارم.
خواهر شهید
خواهر شهید خرمی نیز در تکمیل صبحتهای مادرش چند جمله ای سخن میگوید. وقتی میخواهد خود را معرفی کند. نه اسمی میگوید و نه فامیل. فقط با آه جانسوزی با صدای بلند می”وید: خواهر شهید رضا خرمی و بعد بلافاصله میگوید هیچ وقت فکر نمیکردم روزی خودم را اینگونه معرفی کنم. اما با همه غمی که بر دلش سنگینی میکند به افتخار شهادت رضا اشاره میکند و میگوید: این گل پر پر ما هدیه به رهبر ماست. خدا کند از ما قبول کنند. مادر من یک علی اکبر داده است. حالا که برادرم شهید شده، میفهمیم حضرت زینب(س) چه کشیده است. مقام شهادت لیاقت برادرم بوده است. برای مادرم و خانوادهاش صبر میخواهیم. جز زیبایی واقعا چیزی ندیدیم. افتخار پیدا کردیم به همراه درجه شهادت رضا چندین درجه هم ما بالا رفتیم. حالا هم خدا را شکر میکنیم و فقط از او صبر میخواهیم.
پدر شهید
پدر شهید
مسیبزاده که خود بازنشسته نیروهای مسلح است. او از روش و منش پدرانی که
فرزندان خود را در جبهه سوریه تقدیم اسلام کردهاند، میگوید: من بازنشسته
نیروهای مسلح و یک سرباز ۳۰ سال خدمت کرده هستم. هنوز هم سرباز آقا و رهبرم
هستم. اگر ده تا فرزند مثل مرتضی داشته باشم، به همه سفارش میکنم که به
جبهه بروید. زبانمان لال شود اگر بگوییم چرا رفت؟ این چرا گفتن در شأن ما
نیست. اهل ولا برای دادن جان در راه خدا چرا نمیآورد. آقاجان، مطمئن باش
حاج مرتضیها صف کشیدهاند تا تک تک فدائی شوند. ما خیلی کوچکتر از آن
هستیم که بخواهیم بگوییم سرباز تو هستیم. ما را دعا کن که بتوانیم حرمت
شهید را حفظ کنیم. خدا انشاءالله پشت و پناه آقایمان باشد. ما همه پیر و
جوان تا آخرین قطره خونمان در این راه ایستادهایم. هدف تو هدف ماست. راه
تو راه امام خمینی(ره) است.
این پدر شهید با اشاره به ویژگیهای اخلاقی
و رفتاری مرتضی، از توجه او به جزئیات و محبتی که به سایرین میکرد چنین
میگوید: خیلی پخته و باتجربه و کارکشته عمل میکرد. در مسیر جهاد خیلی جدی
بود. امکان نداشت به خانه بیاید و دست مادرش را نبوسد. من به او میگفتم
“هوای مادر را داشته باش. او عاطفیتر از پدرت است”. نوجوانها در مسجد
دورش جمع میشدند و با او معاشرت میکردند. یک نوجوانی از دیشب خانه ما را
ترک نکرده بود، اول صبح دیدم پشت در خانه است. گفتم: «چرا اینجایی؟» گفت:
«من دوست آقا مرتضی بودم.» گفتم: «آخر سن و سالت به او نمیخورد.» گفت: «ما
با آقا مرتضی رفیق روحانی بودیم». مرتضی برای ماه عسلش به زیارت خانه خدا
رفت. خانواده همسرش هم مکتبی و مذهبی است.
پدر شهید مرتضی مسیبزاده آخرین سفارشهای
فرزندش را به خاطر میآورد. هرچند هنوز وصیتنامه او به دستش نرسیده است،
اما وصایای شفاهی شهید هم برای پدر ماندگار است. او در این زمینه میگوید:
آخرین تلفنش ۵شنبه بود و جمعه ۱۴ خرداد ماه به شهادت رسید. توصیه آخرش این
بود که مواظب نازنینزهرای ۶ساله او باشیم و به او سر بزنیم. میگفت: «ما
نرویم جبهه پس چهکسی به جبهه برود؟» سفارشش این بود که رهبر را تنها
نگذاریم. حالا روزگاریست که میتوانیم بگوییم در باغ شهادت باز است و بعد
از سالها خاتمه جنگ تحمیلی، مرتضیهای زیادی داریم که در سوریه به شهادت
میرسند. همچنان افراد زیادی در صف جهاد ایستادهاند.
وقتی از صحنه جنگ و جهاد سخن میگوید، فرقی
میان آن با مبارزه در هشت سال دفاع مقدس نمیبیند. پدر معتقد است برای
حضور در سوریه دلایل زیادی داریم. او درباره علت حضور فرزندش در سوریه و
شهادت در آنجا میگوید: حضرت عباس(ع) که نیست از حرم حضرت زینب(س) دفاع
کند، عباسهای روزگار باید بروند. اگر برکت خون این عزیزان نبود الآن این
کافران و از خدا بی خبرها در حرم مولا امیرالمؤمنین(ع) هم لودر انداخته
بودند، سامرا و نجف و کربلا را با لودر تخت کرده بودند، همچنان که حرم
پیامبران و مسجدها را ویران کردند. تکفیریها سربازان استعمارند. ما
بهکوری چشم منافقین و بهکوری چشم اسرائیل از همه نهضتهای آزادیبخش
حمایت میکنیم. رهبرمان این حرف را میگوید. ما لبیک گفتهایم و تا آخر هم
پایش ایستادهایم. انشاءالله ریشه منافقین کنده خواهد شد. دشمنان ما با
این وضعیت ابتذالی که در پیش گرفتهاند ریشهکن شدنشان زیاد طول نمیکشد.
اینان دشمنان خدا و دشمنان دین اسلام هستند. امام خمینی(ره) بعد از شهادت
شهید مطهری گفت: «بکشید ما را که ملت ما بیدارتر میشوند.» این سلسله
همچنان ادامه دارد و ملت بیدارتر میشود. زن و مرد و کوچک و بزرگ آماده
هستند.
- ۹۶/۰۵/۱۰