معلم بازنشستهای که مدافع حریم ولایت شد۱
گروه حماسه و مقاومت رجانیوز - کبری خدابخش: الفبا به دستم دادی تا دیو نادانی را در جمرات سیاهی و تباهی سنگ زنم و برای عبور از گذرگاه پیچ در پیچ تردید، تا رسیدن به سعادتگاه یقین، ریسمانی از جنس کلام آویختی تا به اعتمادِ تمام، آن را چنگ زنم. احرام اندیشه بر تنم پوشاندی تا در تکرار صفا و مروه زندگی به روزمرگی نرسم و در حریم فکر و معنا، تاریکْ راههای مقصد ابدیت را به پاکی هر چه تمامتر، در نوردم و از چشمهسار کلام و کلمه سیرابم کردی تا از مسیر آسمانیِ نور و روشنی برنگردم. چه آرام بر منبر سخن تکیه میزنی تا شهابِ ثاقبِ قلم را به سمت اهریمن سکون و پستی و رخوت نشانه کنی و جواهر کلامت را بر سطحی از تاریکی پاشاندی تا معرفت بگسترانی رنگ، رنگ و بهار هدیه کنی، بیدرنگ. شاید باید فصلها بگذرند، سالها پشت هم عوض شوند تا بیشتر با جنبههای شخصیتی و سبک زندگی شهیدان آشنا شویم. برای ما که عادت کردهایم به دیدن حماسهآفرینی رزمندگان، شاید بهتر است کمی دورتر بایستیم، دقیقتر نگاه کنیم تا متوجه کار بزرگ این شهیدان شویم و حاج رضا ملایی اول یک معلم با همه دلسوزیهایش برای تعلیم و وقتی بازنشسته شد، رفت تا مدافع حریم ولایت باشد.
گذری کوتاه از زندگی پربرکت حاج رضا
سال 1336 پنجمین روز بهارش را سپری میکرد که در روستای چاه نصیر استان کرمان کودکی دنیا آمد که شاید هیچکس در باورش نمیگنجید که در طول عمر پر برکتش چه خدماتی را برای کشورش انجام میدهد. کودکیاش را در همان روستا سپری کرد و بعدها به همراه خانواده به آغاجاری رفتند. دیپلمش را در دبیرستان محمدی در رشته طبیعی در خرداد 1355 به پایان رساند و آذر همان سال به سربازی رفت و دو سال بعد در سال 57 سربازیاش تمام شد و به آغاجاری برگشت. بازگشتش همزمان بود با اوج راهپیماییها علیه رژیم شاهنشاهی بود که رضا هم زمانی که برگشت یکی از افرادی بود که شرکتی فعال در این راهپیماییها داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به همراه جمعی دیگر از دوستانش، حفاظت از تأسیسات نفت و گاز شهر را عهدهدار گردید و در ستاد توزیع کالا و مبارزه با گرانفروشی بود که در آغاجاری راهاندازی گردید، عضوی فعال بود. سال 61 با عنوان مربی پرورشی به استخدام آموزش و پرورش آغاجاری در آمد. همان سال به همراه تعدادی از رزمندگان آغاجاری در قالب گردان انشراح به جبهههای نبرد شتافت و پس از آموزشهای نظامی در عملیات والفجر مقدماتی شرکت نمود. 15/1/1363 در قالب طرح لبیک مجدداً به جبهه رفت. جبهه هورالهویزه و حفاظت از جزایر مجنون و تا آخر مأموریت که 30/2/1363 بود در جبهه ماند و سپس به شهر بازگشت. در مورخ 1/9/1366 برای بار سوم به میادین نبرد رفت و تا مورخ 21/11/1366 حضورش در جبهه طول کشید و با موفقیت همراه گردان شهرمان به آغاجاری بازگشت تا وظیفهاش را ادامه دهد. حاج رضا در تاریخ 1/7/1387 بازنشسته آموزش و پرورش شد، اما او حتی یک لحظه هم دست از فعالیتهایش بر نداشت؛ تا پایان شهادتش.
زندگی مشترک حاج رضا
همسر شهید: رضا پسر عمهام بود، قبل از اینکه به خواستگاری من بیاید، برادر بزرگش با خواهر بزرگ من ازدواج کرد و رفت و آمدهای دو خانواده بیشتر شد، من بیشتر در این رفت و آمدها رضا را شناختم، وقتی به خواستگاری من آمد، از خوبیهایی که در وجودش اطلاع داشتم، جواب بله را دادم. با مهریه بیست هزار تومان، سیزدهم بهمن سال 57 عقدی ساده، را برگزار کردیم و یک سال بعد عروسی بدون تجملات گرفتیم و با هم زیر یک سقف رفتیم. یک سالی از عروسیمان میگذشت که هیولای جنگ پابرهنه وارد زندگی مردم شد. ما ساکن خوزستان بودیم و جنگ را چشم به چشم می دیدیم و حضورش را در زندگیمان لمس می کردیم. حاج رضا هم آرام و قرار نداشت تا خود را به جبههها برساند. با تعدادی از جوانان شهرستان آغاجاری سال 61 در قالب گردان انشراح از تیپ پانزدهم امام حسن مجتبی علیهالسلام از سپاه خوزستان پس از آموزشهای نظامی به جبهه رفت. در همان سال عملیات والفجر مقدماتی جانباز شد و هیچ وقت دنبال درصد جانبازی و مزایایش نرفت. دفعه دوم در فروردین سال 63 در قالب طرح لبیک دوباره به جبهه رفت و این بار در محور هورالهویزه و حفاظت از جزایر مجنون فعالیت می کرد، که تا اردیبهشت ماه در منطقه بود. دفعه سوم به صورت کاملا تخصصی و به عنوان مربی آموزش نظامی مهر سال 65 به جبهه رفت و تا پایان مهر در منطقه بود. آذر سال 66 به مناطق جنگی رفت و تا پایان سال هم بود. حاج رضا هر مرتبه که میرفت و میآمد حال و هوایش تغییر میکرد، عطر شهدا و زندگی با شهدا او را هوایی کرده بود. حاجی در بین رزمندهها جذابیت خاص خودش را داشته، سرحال و شوخ طبع، سحرخیز بود و حتی بعد از نماز صبحش نمیخوابیده و در تمام نماز جماعتهای جبهه حضوری فعال داشته. زمانی هم که در پاسگاه هورالعظیم مستقر میشوند، هر وقت که سرش خلوت میشود به رزمندگانی که قرآن خواندن بلد نبودند قرآن خواندن یاد میداده. خودم هم در برههای از جنگ با راهاندازی نهادهای مردمی و جمعآوری کمکهای مردمی فعالیتهایی در پشت جبههها داشتم. حاج رضا در طول این سالها حضور فعال در بسیج را برای خود یک وظیفه میدانست، در مانورها، رزمایشها و مأموریتها مختلف بسیج حضوری فعال داشت. سال 77 در اولین دوره انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا در شهرستان آغاجاری شرکت کرد و بدون تبلیغات و تشکیل ستاد تبلیغی و حتی نصب یک پوستر بهخاطر محبوبیتی که در بین مردم داشت به عنوان رییس شورا انتخاب شد. بعد از مدتی با شکلگیری و شروع به کار شوراهای حل اختلاف در مرداد ماه 1382 حاج رضا به عنوان اولین رئیس شعبه پنجم شورای حل اختلاف مشغول شد و سپس در تاریخ بیست و دوم مهرماه 1391 به خاطر پیگیری در به صلح رساندن حجم بالایی از پروندههای حقوقی به پیشنهاد ریاست دادگاه آغاجاری و موافقت مدیرکل دادگستری وقت استان خوزستان به عنوان رئیس شعبه دو شورای حل اختلاف شهرستان آغاجاری منصوب شد و تا لحظه شهادت ریاست این شعبه را برعهده داشت. البته بعدها هم به عنوان دبیر هیئت امنای مسجد جامع شهرمان قبول مسئولیت کرد و در آنجا هم فعال بود. سال 92 به عنوان سرپرست حوزه بسیج دانشآموزی شهرستان آغاجاری انتخاب شد. مسولیت هایش در طول این سالها مدیر عقیدتی و نظارت حوزه مقاومت بسیج کربلا و ناحیه مقاومت بسیج آغاجاری، گردان عاشورا و به خاطر تلاشهایش در مسولیتهایی که به ایشان میدادند به عنوان بسیجی نمونه در امر تعلیم و آموزش از طرف فرماندهی نیروی مقاومت بسیج کشور سردار محمد حجازی و مسئولان آموزش و ردههای فرماندهی سپاه خوزستان و نواحی بسیج منطقه مورد تقدیر قرار میگرفت. یک مرتبه پسرم به حاج رضا گفت: پدر فضای خاص جنگ و حال و هوای معنویاش و خلوصی که در آن زمان داشتید و قطعاً هم به خدا نزدیکتر بودید. پس چرا در آن زمان شهید نشدی؟ سرش را پایین انداخت و بهآرامی و نرمی گفت: هنوز پذیرفته نشدهام، به وقتش...
- ۹۷/۰۴/۱۲