معلم بازنشستهای که مدافع حریم ولایت شد۲
خصوصیات خلقی و روحی شهید
حاج رضا انقلاب اسلامی را یکی از معجزات بزرگ قرن میدانست و حفظ انقلاب را از اوجب واجبات میدانست. فردی ولایتمدار و گوش به حرف سخنان رهبری بود و همیشه میگفت ما باید مواضعمان را به وسیله سخنان رهبری مشخص کنیم. اگر نیازمندی را میدید هر کاری که میتوانست و از دستش بر میآمد انجام میداد. از سال 86 تا 94 آنقدر به کربلا رفته بود که به قول خودش مغازهدارهای آنجا میشناختنش. خودش را خادم اهل بیت علیهالسلام میدانست. پیادهروی اربعین را چندین سال بود که انجام میداد. حتی کاروانهای زیارتی را ترتیب میداد و کسانی هم که بیبضاعت بودند را از هزینه شخصی خودش به زیارت میبرد. شهادتطلبی، شجاعت، ایثار و خدا ترسی حاج رضا زبانزد خاص و عام بود. طوری که در زمان جنگ همیشه در خودش آمادگی شهادت را حفظ کرده بود. از دهه شصت تا قبل از شهادتش مراسم غسل و کفن و دفن اموات را فیسبیل الله انجام میداد. حتی کسانی که کفن نداشتند و یا توان مالی خرید حتی یک کفن را نداشتند حاج رضا از هزینه شخصی خودش برای آنها کفن تهیه میکرد. تا آنجا که برایش امکان داشت و در توانش بود تلاش میکرد به مردم کمک کند. حاج رضا در طول این سالها زهد و سادهزیستی را سرمشق زندگی خودش و فرزندانش قرار داده بود. هرکسی برای حل کار و یا مشکلی خانوادگی پیش ایشان میآمد سریع اقدام میکرد.
از معلمی تا مدافع
دل حاج رضا از پیشروی تکفیریها به سمت حریم عقیله بنیهاشم خون بود، همیشه ناراحت و نگران بود، تا اینکه یک شب خواب دیده بود که مرگش به شهادت ختم میشود، اما اینکه کجا و چگونه برایش مشخص نبود. حاج رضا از درد پاهایش رنج میبرد و از طرفی 58 سالش بود و با این شرایطی که حاج رضا داشت از لحاظ سنی یک سری محدودیتهایی برای سوریه رفتن برایش بهوجود میآمد. تصمیم حاج رضا برای رفتن به سوریه برای ما نه تعجب برانگیز بود و نه یک تصمیم جدید، با توجه به روحیات و خلقیات حاجی هر لحظه تصمیمهای انقلابی و اعتقادی را از ایشان پیشبینی میکردیم. وقتی همرزمان و دوستانش از حاج رضا پرسیده بودند که چرا با این سن و سال راهی دفاع از حریم اهل بیت علیهالسلام شدهای؟ ایشان گفته بودند: لبیک به ندای ولی امرم و من به فرمان ولی امرم حتی جان خودم را هم فدا میکنم. بعد از پیگیریهای بسیار زیاد حاج رضا و آزمونهای سختی که از ایشان گرفتند، راهی سوریه شد. ناگفته نماند علیرغم میل باطنیاش تمامی موها و ریشهایش را از ته زده بود که نکند به خاطر سفیدی مو و ریشش مانع مدافع شدن ایشان بشوند. وقتی بچهها پرسیدند اگر با این شرایط هم برای اعزام تأیید نشوی گفت موها و محاسنم را رنگ مشکی میکنم تا مشکلی برایم پیش نیاید. تا کنون نه من و نه بچهها ایشان را بدون محاسن ندیده بودیم و وقتی برای اولین با ایشان را بدون ریش و مو دیدیم هم متعجب شدیم و هم برایمان جالب بود.
حاج رضا در تاریخ 26 آبان سال 94 راهی سوریه برای دفاع از حرم عقیله بنیهاشم علیهالسلام شد. قبل از رفتن با همه ما خداحافظی کردند و حتی به دیدار اهل قبور هم رفتند و یه جواریی میتوانم بگویم خداحافظی آخر را با همه ما کردند و همه ما متوجه شده بودیم که شاید هیچ وقت حاج رضا را نبینیم. دو هفته در منطقه بود و این مصادف با اربعین حسینی بود و من و دخترم و پسرانم همگی کربلا بودیم. به غیر از یکی از پسرانم. که ایران بود و در این مدت حاج رضا سه مرتبه با ایشان تماس گرفته بود و خبر سلامتیاش را به او داده بود. و توصیههای همیشگی حاج رضا ولایتمداری و پشتیبانی از رهبر انقلاب بود. در غروب روز اربعین در حرم ملکوتی امام حسین علیهالسلام در آن همه شلوغی یک لحظه خوابی عجیب به سراغ من آمد و خوابم برد. و در آن لحظه حاج رضا را دیدم که گفت: خانم من به شهادت رسیدم. از خواب پریدم حسی غریب و عجیب داشتم، مطمئن بودم که برای حاجی اتفاقی افتاده. فردای آن روز از کربلا برگشتیم و پسرم خبر شهادت حاجی را به من داد.
نحوه شهادت حاج رضا
حاج رضا با اصابت موشک کورنت در غروب اربعین سیدالشهدا علیهالسلام، مصادف با 10 آذر 1394 به همراه شهیدان میلاد بدری و مجتبی زکویزاده به شهادت میرسد. پیکر مطهر شهید حاج رضا ملائی بازگشت، اما به علت اصابت موشک نتوانستند قسمتی از بدن شهدا را جمع کنند و بهخاطر همین قسمتی از اعضا در العیس سوریه به خاک سپرده شد و قسمتی دیگر بعد از ورود به کشور، در روز یکشنبه 15 آذر ماه1394 روی دست خیل عظیمی از مردم آغاجاری تشییع و در گلزار شهدای این شهرستان به خاک سپرده شد.
- ۹۷/۰۴/۱۲