منطقه خان طومان اسفند ماه 94
من به همراه چند تن از دوستان کادر درمان در خدمت مدافعان بی بی زینب کبری سلام الله علیه بودیم
یک عصر آفتابی نشسته بودیم که دیدم مهدی اومد با موتور چهار چرخ
از موتور برای حمل مجروح استفاده میشه از خط به پشت
دیدم مرتضی عقب موتور مهدی ولوو شده
زیر بغلش و گرفتیم خواباندیم روی تخت
موج شدید گرفته بود
بعد معاینه دیدم گوش میانی سالمه ولی کمی تورم داره
توی این گیر و داد مجروح و مریض میومد
مرتضی بی قراری هاش زیاد شده بود
تو این اوضاع یکی دیگه از رزمنده ها (ابو...) برای تعویض پانسمان اومده بود
مرتضی قطره لازمش بود و ابو... پماد آنتی بیوتیک
به یکی از بچه ها که از فاطمیون در خدمتش بودیم گفتم شما قطره اون بنده خدا رو تو گوشش بریز تا من بیام به یکی دیگه گفتم پماد لازم دارم
چشمتان روز بد نبینه پماد تو گوش مرتضی ریخته شده بود و اون یکی با قطره گوش داشت سراغ ابو... میرفت
خدا رحم کرد
کلی طول کشید گوش مرتضی رو شستشو دادیم و ابو... توسط یکی از برادرها به نام امیر پانسمان شد.
- ۹۵/۰۴/۱۳