مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

من یک جان دارم آن را کف دست گذاشته‌ام

سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۱۵ ب.ظ

شهید محمد حسن قاسمی

فروردین ۶۹، وقتی محمد حسن چشم‌هایش را رو به این دنیای پرماجرا گشود، پدر و مادرش شاید هرگز فکر نمی‌کردند پسر دسته‌گلشان آمده، تا در شامگاه دهم مرداد ۹۵ جان خود را وقتی تنها ۲۶ سال و چند ماه دارد در دفاع از حریم اهل بیت تقدیم کند. 

دو تا از پسر عموهایش به نام‌های بهمن و اسماعیل قاسمی و دو پسر دایی پدرش، حسن و حسین قاسمی و دو تا از پسر خاله‌هایش، احمد کمال و محسن سراج زاده هم در جنگ تحمیلی شهید شده بودند.

مادرش اهل اصفهان و از خانواده‌های متدیّن و معروف اصفهان است‌.

پدر، منصور قاسمی، اهل اشکفتک و ساکن شهرکرد، از مبارزان قبل از انقلاب و بازنشسته اداره کل آموزش و پرورش و در حال حاضر مسئول موسسه فرهنگی قرآن و عترت علویون اشکفتک است. پدر از همان ابتدا مراقبت زیادی در تربیت فرزندش داشت، به همین خاطر بزرگترین دوست و هم بازی دوران کودکی محمدحسن بود. محمدحسن دوران دبستان را در مدرسه بهار آزادی شهرکرد و مقاطع راهنمائی و دبیرستان را در مدرسه شاهد همان شهر گذراند. در بسیج و انجمن اسلامی مدرسه هم فعال بود.

از دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد در رشته کارشناسی هوشبری اتاق عمل با رتبه بالا فارغ التحصیل شد.🎓🗞

 از فعالان بسیج دانشگاه بود، به همراه چند تن از دوستانش یک مجله علمی هم منتشر می‌کردند و با همکلاسی‌هایش وبلاگی فرهنگی🖥 با عنوان "هوشبری ۸۸ کلاسی برای همیشه" را نیز راه انداخته بودند؛ که از مطالب این وبلاگ می‌توان فهمید که از همان دوران دانشجویی سودای رفتن به سوریه را در سر داشته است.

همه فن حریف بود.

در بسیج محله فعال بود. معمولاً برای نماز مغرب و عشاء به مسجد امام‌حسن مجتبی(علیه السلام) می‌رفت. هیئتی هم بود و از اعضای پای کار هیئت یا زهرا(سلام الله علیها) شهرکرد بود. دوره‌های بسیاری را در فنون نظامی دیده بود. از زمانی که هشت نه سال داشت عضو پایگاه بسیج محله شد و در پایگاه بسیج، هنرهای رزمی، شنا و اسلحه شناسی را به خوبی فرا گرفت. بیست ساله بود که غریق نجات استخر شهدای معلم شد و در رشته غواصی فعالیت می‌کرد. در پانزده سالگی قهرمان کاراته بود، در صخره نوردی و کوه نوردی و یخ نوردی هم مهارت داشت و هفته‌ای یکی دو مرتبه همراه دوستانش به کوهنوردی می‌رفت. عضو گردان عاشورا و مسئول نیروی انسانی پایگاه بسیج مسجد امام حسن علیه السلام بود. سوار کاری با اسب را هم به خوبی فرا گرفته بود. همچنین گواهینامه رانندگی آمبولانس نیز داشت. از هر فرصتی برای فرا گرفتن مهارت و دانشی نو استفاده می‌کرد. از بی‌کاری بیزار بود. در مورد رایانه استاد بود. از همه‌ی مسائل سخت افزاری و نرم افزاری سردرمی‌آورد. به راحتی می‌توانست قطعات یک سیستم با کیفیت را انتخاب کند و بخرد و سیستمی آماده با نصب همه‌ی نرم افزارهای مورد نیاز را تحویل بدهد. اگر سیستمی مشکلی پیدا می‌کرد عیب یابی و تعمیرش می‌کرد. در دوران دبیرستان مدتی در مغازه‌ی خدمات کامپیوتر یکی ازدوستانش کار می‌کرد البته در فرصت های فراغت. در دوران تحصیل، در دانشگاه نیز بسیار فعال و پویا بود. رشته‌ی تحصیلی‌اش تکنسین هوشبری اتاق عمل بود ولی در بیمارستان از آموختن هیچ چیزی فرو گذار نمی‌کرد این را ما وقتی متوجه شدیم که در سوریه به فاصله‌ی یکی دو هفته از رفتنش به سوریه به عنوان مسئول بیمارستان انتخاب شد. همرزمانش می‌گفتند او وقتی بیمارستانی را تحویل می‌گرفت صفر تا صد کارها را یک تنه راه اندازی می‌کرد و تحویل پرسنل می داد. فرقی نمی‌کرد بخش رادیولوژی باشد یا آزمایشگاه یا اتاق عمل یا ... .قاعده و قانون هر کدام را به خوبی می‌دانست و معتقد به کار، بر مبنای آخرین دانش وفناوری روز بود. چون زبان انگلیسی را خوب می‌فهمید مطالب لازم را از به روزترین منابع تخصصی‌اش می‌دید و اجرا می‌کرد. یکی از پزشکانی که مسئول تشکیلات پزشکی ایران در سوریه هستند بعد از شهادتش به ما گفتند: مانیروی بسیار ارزشمندی را از دست دادیم. ما برای محمدحسن برنامه‌ها داشتیم. می‌خواستیم در آینده او را به عنوان مسئول کل‌تشکیلات پزشکی ایران در سوریه قرار دهیم. چون این قابلیت را داشت.

آخرین بار پنج شش روز بعد از ماه مبارک رمضان بود که رفت.‌ چند مجروح بد حال را می‌خواستند به بیمارستان حلب منتقل کنند . یکی از دوستانش می‌گفت همان شبی که به فیض شهادت رسید، در قرارگاه بودیم، سفره شام پهن بود و محمدحسن هنوز شام نخورده بود. عجله داشت که مجروح ها را سوار آمبولانس کند‌. یکی از نیروهای سوری گفت من می‌برم می‌رسانمشان. اما محمدحسن قبول نکرد. سر از پا نمی‌شناخت. دوستش می‌گفت او را کشیدم کنار و گفتم حالا که خودش می‌گوید بگذار او مجروح ها را ببرد. می‌گفت آیا شما مطمئن هستید که او می‌تواند این مجروح‌ها را به سلامت به مقصد برساند؟! به او گفتیم پس لااقل بمان،شامت را بخور،بعد برو! اما برای رفتن عجله داشت. با هزار اصرار یک کاسه ماست را همان طور سرپایی سرکشید، زخمی ها را سوار آمبولانس کردند و رفتند. همان رفتن شد که برگشتنی نداشت.

در راه کمین می‌خورند و آمبولانس را می‌زنند. دو سه نفر از زخمی‌ها با راننده آمبولانس شهید می‌شوند. سه تا از زخمی‌ها با محمدحسن از آمبولانس پیاده می‌شوند و پشت دیوار سنگر می‌گیرند. پس از مدتی که کمین کننده‌ها رفته بودند، محمدحسن می‌رود که بیسیم و اسلحه اش  را بردارد که جبهه‌النصره می‌رسد و او را به رگبار می‌بندند. به گفته دو مجاهد افغانی که شاهد ماجرا بودند ۳۰ الی ۴۰ گلوله به طرف او شلیک می‌شود. با این حال با قدرت بدنی که داشته ،حرکت می‌کرده که بیاید پشت دیوار که یک گلوله به سرش می‌زنند. شهادتین را می‌گوید و به فیض شهادت نائل می‌شود‌. آن چند نفر دیگر، بعد از سه روز خود را به منطقه خودی می‌رسانند و جریان را اطلاع می‌دهند. حدود صد روز بعد که آن منطقه را از جبهه النصره می‌گیرند، پیکر پاک شهید شناسائی می‌شود. در حالی که با وجود گرمای تابستان و وجود درندگان و اینکه سایر شهدایی که در آن منطقه بودند سر بریده شده بودند پیکر ایشان کاملا سالم بوده و فقط آب بدن تخلیه شده و خشک شده بود.

بعد از شهادتش، رزمنده‌های افغانی که همراهش بودند مثل ابر بهاری گریه می‌کردند. دکتری که بیشتر عمل‌ها را محمدحسن با او همراه بوده بسیار گریه می‌کرد و می‌گفت نیروی بسیار ارزشمندی از دست ما رفت. 

یکی از همرزمانش در سوریه به او گفته بود خواستی شهید بشوی بگذار برای وقتی که ریشت سفید شد. به او گفته بود: من یک جان دارم آن را کف دست گذاشته‌ام. هروقت خدا بخواهد و حضرت زینب(س) بطلبد آماده‌ام که آن را تقدیم کنم...




  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">