"مھدی" خیلے دل رحم بود
خاطره اےاز شھیدمیرزامھدےصابرے
خاطره ای از شھید "مھدےصابرے" به روایت "خواهـر" بزرگوار شھید
ســـــلام
"مھدی" خیلے دل رحم بود
سال قبل یه جا مراسم ختم بود و نهار داده بودن،طبق معمول هم غذای زیادی اسراف شده بود
"مهدی" ته مانده های غذاها و استخوان ها رو توی کیسه ی پلاستیکی بزرگی ریخته بود و آورده بود تو حیاط
به "مامان" گفت:مامان بیا یه سر بریم تا تهران "باغ بهمن"(پسر عمه ما داخل اون باغ کار میکرد)
سگ نگهبان باغ تازه زایمان کرده بود و 8 توله داشت و خیلی ضعیف و لاغر شده بود،غذاها رو بردن برای اون سگ
پسر عمه م که از وضع سگ خبر داشت،از گرسنگیش گفت:مهدی بهشت رو برا خودت خریدی
بارها شده بود جایی رفته بودیم که "مهدی" میدونست اطراف سگی هست که بچه داره سر سفره غذای خودشو نمیخورد و باهاش بازی میکرد تا بقیه هم غذاشون رو بخورن و اضافات اونا رو با اصل غذای خودش ببره برای حیوون زبون بسته
پ.ن:بارها محبت های بی دریغش را نثارمان کرده بود،اینقدر آسمانی بود که مثل باران ترنمش را نثار همه میکرد
فرقی نداشت انسان باشد یا حیوان،اینهم چکه ای از اخلاص "مھدے" جان بود
- ۹۵/۱۱/۰۵