نحوه آشنایی شهید شجاع و شهید بیضایی
اولین دیدارم با "محمودرضا بیضایی" دی ماه سال ۸۷ در ارتفاعات شمال کشور بود.
از تیکه انداختن یکی از بچهها و همراهی کردن من تو تیکه انداختن به محمودرضا نسبت به آرم و علائم لباسش شروع شد و تا تلافی کردن محمودرضا و غش کردن همانی که تیکه میانداخت پیش رفت که در نهایت بین ما رفاقتی ایجاد شد صمیمی.
که این رفاقت تا آسمونی شدنمان پیش رفت...
محمودرضا را خیلی دوست داشتم.
عکس محمودرضا را بعد تشییعش آوردم خانه و قاب کردم زدم روی دیوار اتاقم.
به مادرم گفتم:
مادر! چه من بودم چه نبودم عکس محمودرضا رو از دیوار پایین نیارید محمودرضا حق به گردن من زیاد داره...
هر وقت به عکس محمودرضا نگاه میکردم میگفتم یه روز انتقامش رو از تکفیری ها میگیرم...
این همان جملهای بود که بعد تشییع محمودرضا به بچهها گفتم:
"از محمودرضا جاماندم ولی قسم میخورم یک روز انتقامش را بگیرم و راهش را ادامه خواهم داد"...
- ۹۶/۰۳/۱۷