نمیخواستم برای بچه خاطره بدی از زیارت امام حسین(ع) بمونه
سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۷ ب.ظ
مدتی که تو عراق بود، بعد از پایان ماموریتش، از بیجی رفت سامرا، و بعد هم تو پیاده روی اربعین، چشمش میافته به دختر کوچکی که داشته گریه میکرده...
ازش میپرسه چی شده عمو جوون چرا گریه میکنی؟!
میگه گوشی موبایلمو گم کردم...
غلامعباس هم بدون معطلی گوشی S4 رو از جیبش در میاره و میده به دختر کوچولو و میگه گریه نکن عمو جوووون و به راهش ادامه میده...
وقتی خانواده بهش معترض شدن که چراگوشیتو دادی چو ن تا وقتی اومد ایران گوشی نداشت وارتباطمون تقریباقطع شده بود گفت نمیخواستم برای بچه خاطره بدی از زیارت امام حسین(ع) بمونه.
- ۹۵/۰۴/۲۹