هنوز هم افسوس می خورم من که میتونستم چرا نرفتم....
شب اول محرم بود که میخواستیم بریم هجوم بعد از خوردن شام قرار بر این شده بود که همه بچه ها رو ببریم یه مقر دیگه تا اونجا عزاداری محرم انجام بگیره رفتیم و بعد از نماز جماعت و روضه و سینه زنی آماده رفتن شدیم اومدیم مقر خودمون اسلحه برداشتیم و آماده شدیم برای رفتن به خط حول و حوش ساعت 10 شب بود که رسیدیم به اون منطقه ای که میخواستیم هجوم کنیم....
خلاصه تا میتونستیم برای خودمون مهمات برداشتیم و زدیم به دل دشمن چند ساعت درگیری داشتیم...
خیلی خوب پیش می رفتیم و همه چی خوب بود و دشمن در حال عقب نشینی...
یه بچه مشهد بود که بهش میگفتیم سید محسن خیلی پسر خوبی بود جوانی پاک و با تقوا از چند شب پیش معلوم بود که نور بالا میزنه نصف شب بدون اینکه کسی متوجه بشه پا میشد نماز شب میخوند و صبح ها هم پوتین های بچه هارو تمیز میکرد و مرتب میچیند شون جلوی اتاق بچه ها میدونستن کار سید محسن هست ولی به روش نمیاوردن تا ناراحت نشه...
خلاصه سید محسن قبضه آر پی جی رو برداشت و میخواست سنگر دشمن رو بزنه رفت بالای خاکریز هنوز شلیک نکرده بود که چند تا گلوله تیربار 23 م.م، به پاهایش اصابت کرد و از شدت خونریزی همون جا دعوت حق رو لبیک گفت...
چند متر اون طرف تر یاسین رحیمی که از رفیق های خوبم بود تیر خورده بود به پاهایش دیدم دشمن داره از پشت خاکریز میزنه و نمیتونیم بیاریمش قرار شد با چند تا از بچه ها بریم بیاریمش که فرمانده اجازه نداد....
که متأسفانه به دست تکفیری های ملعون به اسارت در اومد هنوز هم افسوس می خورم من که میتونستم چرا نرفتم....
که چند وقت بعد خبر شهادتش رو به ما دادند و عکس هایش رو توی کانال های تلگرامی دیدم و الان هم شهید سید محسن و هم شهید یاسین در بهشت رضا(مشهد) آرمیده اند....
شادی روح شهیدان؛
محمد اسدی(غلام عباس).
حسین محرابی(سید حسین).
عارف حسینی.
محسن خاوری.
یاسین رحیمی.
صلواتی هدیه شود...
- ۹۵/۱۱/۲۳