مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

پای صحبت والدین شهید محمد حسن (رسول) خلیلی.

چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۸ ب.ظ

مادر: او وصیتش را ابتدا شفاها به من می‌گفت. چون وصیت‌نامه نوشتن برایش مقداری سخت بود. ولی من به او می‌گفتم که باید بنویسی (شوخی‌های اینطوری باهم داشتیم) می‌گفتم این راهی که تو می‌روی خطر دارد اگر اتفاقی برایت بیفتد باید وصیت‌نامه داشته باشی. می‌گفت من که زبانی همه چیز را برای شما گفتم. اما من می‌گفتم یک موقع آدم چیزهایی را فراموش می‌کند و زبانی فایده ندارد. خلاصه او را راضی کردم وصیت‌هایش را بنویسد.

وقتی آماده رفتن شد، چیزهایی را روی کاغذ نوشت و به من داد و رفت. آمادگی عجیبی پیدا کرده بود. شب تا صبح بیدار بود و در حال نوشتن. حتی وصیت تصویری هم با پسرخاله‌اش داشته و جلوی دوربین صحبت کرده اما چون بغضش گرفته نتوانسته بیشتر از پنج دقیقه صحبت کند. بدهی‌هایش را صاف کرد، در وصیت‌نامه‌اش اصلاً از طلب‌هایش چیزی ننوشته است و فقط به صورت زبانی به من گفت که اگر من برگشتم که هیچ اگر برنگشتم چنانچه بدهکارها بضاعت مالی داشتند و خودشان آوردند بدهند که دادند و گرنه شما کاری نداشته باشید. ما پس از شهادتش می‌شنویم که چقدر به اطرافیانش کمک کرده و چقدر طلب دارد...محمدحسن در همان جایی هم که الان دفن شده، عکس انداخته و گفته بود که مرا اینجا دفن کنید. کسی که واقعاً علم به شهادت دارد جای خودش را برای دفن تعیین کند، مصاحبه کند و بگوید مرا ببرید قطعه بهشت زهرا دفنم کنید و حتی اشاره می‌کند و با خنده می‌گوید نکند در قطعه منافقین دفنم کنید. چند ویژگی روح او را تکمیل کرد اول مطیع ولی امر زمان بود، اطاعت و دفاع از رهبری سرلوحه‌اش بود، در جریان فتنه ۸۸ به مدت یک هفته در خانه پیدایشان نشد و آرام و قرار نداشت. او در صف انقلابیون علیه فتنه گران به دفاع از نظام در راهپیمایی‌های سال۸۸ شرکت داشت.

پدر :شب قبل از شهادتش با منزل تماس گرفت و با من، مادر و برادرش صحبت کرد و گفت دلم برای مجالس، هیئت‌ها و بچه‌ها تنگ شده. من هم گفتم بابا هیات اصلی آنجاست. از همه خداحافظی کرد و آخرین صحبتش با ما بود. اصلاً حال و احوالش جور دیگری بود. خبر شهادتش را خاله‌اش و باجناقم به ما دادند. صبح ساعت 7 بود که من به سمت محل کارم حرکت کرده بودم. باجناقم با من تماس گرفت و گفت اگر امکانش هست به خانه برگردم. وقتی برگشتم کم کم به ما گفتند که رسول شهید شده و من فقط یه کلمه گفتم رسول ما؟ گفتند بله. من گفتم انا لله و انا الیه راجعون و سجده شکر کردم و نماز شکر بر جای آوردم. گویی شب این قضیه اتفاق افتاده بود اما خبرش را صبح به ما دادند من فکر می‌کنم لطف خدا بود. من همیشه می‌گفتم رسول در جایی که انتخاب کرده شهید می شود.

شهید محمدحسن خلیلی" معروف به "رسول"، از مدافعان حرم حضرت زینب(س)  عصر روز دوشنبه 27 آبان‌ماه در نزدیکی حرم حضرت رقیه(س) به دست وهابیون تکفیری به مقام رفیع شهادت نائل شد.





  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">