کیسه خواب
( خاطره ای به روایت یکی از همرزمان شهید حجت)
یک شب در عملیات استان درعا در تل قرین 7نفر بودیم: من - شهید حجت- شهید ذوالفقار - شهید علی اکبر و 3 نفر دیگه بشدت خسته بودیم . یه اتاق کوچیک بود همونجا خوابیدیم شب شمع روشن کرده بودیم بالای پنچره که از لبه پنجره شمع آب شده بود و ریخته بود روی سینه خشابهامون همه خواب بودیم.
حسین فدایی نگهبانی میداد که یکدفعه اتاق آتش گرفت ، خیلی خسته بودیم و متوجه نشدیم که شهید فدایی اومد بیدارمون کرد و رفتیم بیرون.
رضا داخل کیسه خواب چریکی خوابیده بود، خشاب ها منفجر شد رضا داخل اتاق ماند بود ، ما آب میرختیم که آتش رو خاموش کنیم دشمن تنها 100متر با ما فاصله داشت یک بار دیدیم رضا نیست ، داد زدم گفتم : رضا داخل اتاق مانده در همین حال بود که یک چیز بزرگ سیاه روی زمین میخزید و به بیرون آمد وقتی خوب که نگاه کردیم دیدیم رضاست. سینه خیز و خیس از اتاق بیرون آمد پاهاش گره خورده بوده داخل کیسه خواب ، عینکش گم شده بود نتونسته بود از کیسه خواب بیاد بیرون بعد باهمونجوری داخل کیسه خواب سینه خیز اومده بود بیرون.
رضا که به شکم خزیده بود لباسهایش شرید بود و فقط همان یک لباس رو داشت تا چندروز همون لباس های شرید تنش بود...
کنال آقــاحــجــتـــــــــــ
@Hojjate_khoda
- ۹۵/۰۴/۱۷