گفتگو با همسر شهید علی پرورش
اولین باری که به یک همسر شهید فکر کردید و خودتان را جای او گذاشتید، چه حسی داشتید؟
با خودم میگفتم چطور میتواند نبودن همسرش را تحمل کند. اما الان خودم…
خودتان توانستید؟
تنهایی سخت است. بهخصوص اگر در یک شهر غریب باشی.
از خانوادهی شما کسی تهران نیست؟
خیر. خانوادهی خودم و همسرم خرمآباد هستند. اینجا کسی را نداریم. مردّدم که بمانم یا بروم.
چرا؟
اینجا از لحاظ امکانات برای تحصیل بچهها بهتر است، اما آنجا حداقل بچهها تنها نیستند و فامیل دور و برمان هست. مزار شهید هم آنجاست.
با همسرتان چطور آشنا شدید؟
فامیل بودیم. نه فامیل درجه یک؛ همسایه بودیم و رفتوآمد داشتیم.
از ایشان یک فرزند دختر به نام «فاطمه» که هم اکنون مشغول تحصیل دردبیرستان است و دو فرزند پسر به نامهای «محمد» دانش آموز مقطع راهنمایی و «امیررضا»ی دو ساله به یادگار مانده است.
شهید علی پرورش در تمام سالهای خدمتش اقدام به نوشتن وصیت نامه نکرده بودند اما شب قبل از شهادتش بر اثر خوابی که می بیند و خود وی از آن تعبیر به شهادت میکند، وصیت نامهاش را برای اولین و آخرین بار می نویسد و در آن برای همه دوستان، اقوام وآشنایان و برای خانواده اش الطافی را که خداوند به پیامبران گرامیش داده ونعمت های را که به اهل بیت رسول اکرم (ص) عطا فرموده است را از ذات مقدس پروردگارش مسئلت کرده و آنان را به صبر و شکیبایی و ثبات قدم در راه اسلام و انقلاب و پیروی از مکتب ولایت دعوت میکند.
منبع:
https://telegram.me/joinchat/B6yLojvAndFYhOL9lB4MqQ
- ۹۴/۱۱/۱۳