مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

گفتگو باهمسر شهید علی کنعانی۲

پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۱۱ ب.ظ

آیا برای شهادت هم دعا میکردن به نظرتون شهادتشون رو از خدا چطور گرفتن؟

آخرین باری که باهم میرفتیم برای مراسم شب احیاء تو ماه رمضان موقع رفتن گفت برام دعا کن ،گفتم چه دعایی ؟گفت دعا کن عاقبت بخیر بشیم.تو مراسم شب  قدر مداحی که میخوند از جانبازان جنگ تحمیلی بود تا آخر مراسم همش میگفت خطاب به امام زمان که شهادت نامه ما را تو امضا کن.آخه میگن تقدیر یک سال رو تو شب قدر امام زمان امضا میکنه.برات شهادت رو ایشون اون شب از امام زمان گرفت.

از سبک زندگی تون برامون بگید از رفتار هایی که باهم داشتید آیا مکمل هم بودید در زندگی؟

برام فقط همسر نبود روزی که با هاشون رفتم تهران از کل خانواده ام دل کندم تو طبقه چهارم یه آپارتمان دنیایی برام ساخته بود که با کل دنیا یی که تا اون روز توش زندگی کرده بودم متفاوت بود دنیا رو از نگاه اون میدیدی همه چیزش زیبا بود هیچ چیز زشتی توی دنیا نمیدیدی،همیشه بهش میگفتم اگه خدا منو با تو جهنم هم ببره اونجا برام بهشت  میشه. همه چیز وهمه کسم شده بود بهترین مشاور وراهنما بود برام تو تموم کارها .

با توجه به این که شهید در روز های اغازین جنگ در سوریه اعزام شدن این موضوع رو چطور برای رفتن به سوریه با شما در میون گذاشتن ؟ واکنش شما چی بود اون موقع؟

از همون روز های اول که سوریه شلوغ شده بود می گفت فعلا اجازه ندادن ما مستقیم تو سوریه وارد جنگ بشیم هر وقت اجازه بدن من اولین نفری هستم که میرم میگفتم ان شاء الله کار به اونجا نمیکشه و زود تموم میشه ولی اگه لازم شد برو از دوستاش اولین کسی که شهید شد بود شهید محرم ترک بود که یادمه 28 صفر تشییع جنازه شهید بود که خیلی از دوستاشون رفتن برای تشییع جنازه اون روز قرار بود بره ماموریت من خیلی اصرار کردم نره ماموریت و باهم بریم تشییع جنازه ولی قبول نکرد گفت اگه همه بریم کارمون میمونه ما نباید بذاریم کار اونا رو زمین بمونه و باید راهشون رو ادامه بدیم تا به اونا برسیم و بالاخره تونست خودشو به شهدا  برسونه اولین کسی که از دوستان محرم ترک  بعد از ایشون به شهادت رسید همسر من بود.

چند دور اعزام شدن و آخرین اعزام کی بود ؟ آیا از اتفاقات سوریه چیزی هم به شما میگفتن؟

دو بار اعزام شده بود بار اول مهر ماه سال 91 اعزام شد اون موقع ماموریتش که تموم شد به ما گفت شما هم برای زیارت بیایین اینجا، ما هم با پدر و مادرشون رفتیم اونجا و از نزدیک وضعیت اونجا رو دیدیم .توی حرم حضرت رقیه و حضرت زینب که بودیم  صدای در گیری شنیده میشد ،اونجا با خودم گفتم حق دارن اینجا بمونن منم اگه جای اونا بودم همینجا میموندم. از اونجا که بر گشتیم بازم میگفت هر وقت بخوان بازم میرم.تا اینکه ۳۱ فروردین 92 برای بار دوم رفتن که 10 روز بعد به شهادت رسیدن.

همسرتون چطور به شهادت رسیدن؟ و این خبر رو اولین نفر چه کسی و چطور به شما گفت؟

ماشینشون رو تو ی جاده زده بودن که با شهید امیر رضا علیزاده باهم به شهادت رسیده بودن.

اون موقع من باردار بودم به خاطر همین کسی بهم نمیگفت .آخرین باری که خودش بهم زنگ زد نزدیک 12 ونیم شب بود گفت کارش زودتر تموم میشه و ممکنه زودتر برگردم ،تقریبا نیم ساعت بعدش به شهادت میرسن. اون روزی که آورده بودن معراج ما خبر نداشتیم شب خواهر شوهرم زنگ زد خونمون حدیث گوشی رو برداشت با عمه اش حرف زد بعد گفت بابام اومده اینجا ست بذار گوشی رو بدم به بابام حدیث که اینو گفت انگار آب یخ ریختن رو سرم ،احساس کردم واقعا تو خونه هستش .بعد گوشی رو ازش گرفتم اونم  باور کرده بود گفتم از خودش میگه نیومده .خیلی دل شوره داشتم نزدیک ساعت 12 شب یکی از دوستانش زنگ زد سراغ علی آقا رو گرفت گفت کجان، گفتم نیستن بعد قطع کرد .من بیشتر نگران شدم .صبح برادر شوهر من زنگ زد گفت باید بریم شهرستان، من هر چی اصرار کردم که نکنه برا داداشت اتفاقی افتاده گفت نه.رفتیم شهرستان اونجا بهم گفتن.

از آخرین دیدار در معراج بگید چه حرف هایی بین تون رد و بدل شد ؟آیا روی ماه شهید رو دیدید؟چطور بود؟

ما تو معراج ندیدیم چون از پیکرشون چیزی نمونده بود میگفتن از کمر به بالاش  نبود.فقط دو تا پاش مونده بود.که اونم ندیدیم.

بچه ها رو چطور با خبر شهادت مواجه کردید و برنامه تون برای ادامه تربیت فرزندان شهدا چیه؟

اون موقع حدیث پیش دبستانی میرفت چون چند ماه قبل از شهادت باباش رفته بودیم سوریه وقتی با خبر شد گفت میدونم بابام رفته سوریه جنگ اونجا شهید شده.

توی این زمان و شرایط تربیت کردن بچه‌ها و آشنا کردن اونها با فرهنگ شهادت خیلی سخته، ولی خودش همیشه میگفت توکل کن به خدا وتو هر کاری از اون کمک بگیر ،یادمه دو ماه قبل از شهادتش باهم  رفته بودیم مشهد گفت ما نمیتونیم بچه ها رو تربیت کنیم،  تربیت بچه‌ها رو به امام رضا بسپار ،منم گفتم من چرا بسپرم خودت بسپر مگه باباشون نیستی گفت من سپردم ولی تو هم بسپر .حالا هر وقت میرم مشهد از امام رضا میخوام خودش کمکمون کنه.

وصیت نامه ای از شهید به جا مونده؟  محل دفن شهید در کجا واقع شده؟

وصیتنامه نداره ، مزارش تو گلشن زهرا ی شهرستان مراغه هستش .

خیلی سپاسگزاریم از محبت تون که وقتتونو در اختیار ما گذاشتید التماس دعای عاقبت بخیری

من هم از شما تشکر میکنم و التماس دعا دارم.

@molazemanharam69

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">