مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شهید سید اسحاق موسوی تولد ۱۳۵۶ افغانستان بغلان کون خاتم النبیا

فرزند اول ما باشهید ۴برادر ۳خواهر بودیم  پدر شهید همزمان با شهید دار فانی رو وداع گفتند شهید در سن یک نیم سالکی مادرشو از دست میدن  ومادر بزرگش ایشون تحت تکفل میگیرن بعد چند ما مادر بزرگ شهید توسط راکت های شوروی سابق شهید میشن.

پدر شهید باخانم لیلاحسینی ازدواج میکن وایشان از یک نیم الی دوسالگی تحت تکفل خانم لیلاحسینی بزرگ میشن 

شهید هم نمیدونستن مادر شون خانم لیلاحسینی نیستن .

بد از مدتی بدلیل جنگ وبیماری پدر شهید به ایران مهاجرت ودر جاده چناران سکونت میکنن ما هم بعد از شهادت شهید فهمیدیم. 

شهید تامقطعه دیپلم درس خوند  ولی متأسفانه بدلیل مشکلات  مشکلات مهاجرت و اقتصاد ضعیف موفق به ادامه تحصیل نشد.

خب پس از فراغت از تحصیل چه کردند؟ 

به کاری مشعول شدند یا خیر؟

بله بکار نقاشی ساختمانی وچهره آرایی.

 ایشان کمک خرج پدرو مادر بودن پدر بدلیل سکته نصف بدنش فلج بود بعداز مدتی پدر ایشان میل وطن میکنن وعازم وطن میشن.

ولی شهید وهمسرش نمیرن به افغانستان.

شهید در چه سالی ازدواج کردند؟.

 درسن ۲۱سالکی بوده .

ایشان دوتا فرزند داشتند.

وزمانی که در سپاه محمد خدمت میکردن وباطلبان در گیر جنگ بودن موشکی به منزل ایشان اثابت وهمسرو فرزندشون شهید میشن. 

بله زمان حمله طالبان شهید به همراه خانواده وارد افغانستان وبا طالبان میجگن تا حمله آمریکا به افغانستان ایشان افغانستان وبودند ودر سپاه محمد رسوال الله بودن.

بعد از حمله آمریکا به افغانستان ومتلاشی شدن سپاه محمد ایشان مهاجرت و مجدد بکار نقاشی مشغول میشن .

 تا زمان رفتن به سوریه به همین کار نقاشی مشغول بودند؟

بله.

من در یک مراسم تشیع پدر شهید شرکت کردم وسراغ سید ابراهیم عالمی رو گرفتم وگفتند ایشان در سوریه 

جاوید اثر شدند.

من در مورد چگونه رفتن وعلت رفتن شهید عالمی پرسجو ونهایت تصمیم گرفتم من هم برم سوریه.

وبرا ی خدا حافظی رفتم پیش شهید ایشان اول منو نصیحت کردن ومانع از رفتن شدن وبعد از توضیحات من  ایشان هم تصمیم گرفت بامن به سوریه بیاد.

ما باهم رفتیم سوریه.

ما در تاریخ ۲۳/۹/۹۲وارد سوریه شدیم من در یکان محمول توپ ۲۳مشغول خدمت وایشان بخاطر سابقه نظامیشون به فرماندهی یگان تخریب منسوب شدند.

ودر تاریخ ۲۵/۱۲/۹۵امید مرخصی. برای بار دوم ایشان بدستو ر ابوحامد وارد حما شدند وبه معاونت شهید حسین براتی منصوب شدند لحظه شهادت  من در عا بودم وایشان حلب.

در عملیات حندرات یک محاصره میشن وبسختی عقب نشینی میکنن ودر حال عقب کشیدن شهدا و مجروحین بودند که توسط تیر مستقیم روی قلب به شهادت میرسن.

در عملیات حندرات۱ یا ۲ بشهادت رسیدند؟

حندرات ۲

من در عا بودم وجنگ سختی بود یگان توپ ۲۳ نیرو کم داشت همه نیرو جدید بودن بجز من و۳نفر دیگه

که شهید فاتح اومد دنبالم گفت باید بریم دمشق من گفتم آقای فاتح مانیروی کافی نداریم نیروهاهمه جدبدی هستن بیام دمشق که چی بشه گفت خدا بزرگه بیابریم.

تومسیر کلی منونصیحت کرد گفت در برابر مشکلات کمر خم نکن مرد باش به محض رسیدن به تیپ فاتح یه برگه ترخیص سلاح ومرخصی بهم داد گفت یک ساعت دیگه پرواز هست هر چی پرسیدم چی شده گفت چیزی نشده برویه مدت استراحت کن برگرد.تومیسرمشهد چند از بچه هارو دیدم گفتم شما کجا بودید گفتن حلب

گفتم چه خبر گفتن هجوم کردیم شهید دادیم حتی فرمانده مون شهید شد گفتم اسم فرمانده تون گفتن سید اسحاق گفتم کدوم سید اسحاق عکس شهیدو بهم نشون دادن.

پس از شهادت برادر مادر مانع رفتن شما نشدند؟

پدر نه ولی مادر یکم ناراضی بودن چند از خانواده شهدا آمدن وبهشون گفتن بعد رفتن به دمشق وزیارت گفتن حالا که خیلی دوس داری میتونی بری. 

 در پایان حرفی نگفته اگر مانده بفرمایید .

إ ن شا الله فاطمیون پیش قراولان امام زمان باشد واسرائل توسط این عزیزان نابود شه شادی ارواح طیبه شهدا صلوات.

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">