گفتگو با همسر شهید اکبر شهریاری - بخش 2
آخرین تماس ما شب دوشنبه بود از احوال من از پسرمان" محمد باقر" سوال کرد. میگفت سر نماز دعا یادت نرود، میدانستم راجع به شهادتش میخواهد دعا کنم؛ ناخودآگاه دعا یادم میآمد، میگفتم خدایا اکبر هرچه میخواهد به او بده هر چه خودت صلاح همان میشود.
خوب جایی به شهادت رسید؛ شهادت گوارای وجودش.به نظرم در دو سال زندگیمان؛ رفتارش رفتار آدم عادی نبود خیلی معنوی بود به خدا نزدیک بود کسی که نمازش را اول وقت میخواند نمازش را باعشق میخواند. به من میگفت بیا تصمیم بگیریم هرجا بودیم در خیابان و مهمانی نمازمان را اول وقت بخوانیم نماز اول وقت ما را به همه جا میرساند . هنوز اسمش بر سر زبانهای مردم است. میگویند اکبر به پدر و مادرش احترام میکرد. روی قرائت قران دقیق بود که روزی یک ساعت قرآن بخواند به حلال وحرام و لقمه حلال اهمیت میداد.
کرامتهای شهید
بنده خدایی چندین سال بچه دار نمیشد وقتی اکبر شهید شد احساس کرد، اکبر وسیلهای است تا او را پیش خدا واسطه قرار دهد تا به خدا نزدیک شود و نذر کرد بچه دارشد. میگفت بوسیله اکبر با خدا ارتباط برقرار کردم و حاجتم را گرفتم. کسی بیکار بود کارش ردیف شد؛ پسرم که 6ماهه بود مریض شد از بس دکتر بردم، خسته شدم وقتی با عکس او حرف میزدم میگفتم چرا پسرم بیپدر شد؛ آمد سراغ محمد باقر دست روسرش کشید و پسرم خوب شد.
از خدا میخواهم دست ما را شهدا بگیرند؛ بد دورانی است؛ عده ای در گرداب گناه گیر کردند، شهدا هم سفره امام حسین(ع) هستند؛ پیش حضرت زهرا آبرو دارند امیدوارم دست ما را بگیرند وما را تنها نگذارند.
- ۹۴/۱۰/۲۸