مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

گفتگو با همسر شهید حسن احمدی1

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۰۱ ب.ظ


برای آنهاکه  گمان میکنند مدافعان حرم از دنیا بریده اند

برگ‌هایی از زندگی عاشقانه شهید مدافع حرم «حسن احمدی»  

ستوان دوم پاسدار شهید حسن احمدی 25 مهر ماه سال گذشته در دفاع از حریم اهل بیت به شهادت رسید. شهید احمدی از شهرستان تیران استان اصفهان عازم سوریه شد و پس از شهادت پیکر پاکش در زادگاهش روستای حسن‌آباد وسطی به خاک سپرده شد. شهید احمدی سال 83 با سمیه احمدی ازدواج کرد و حاصل ازدواج‌شان دو فرزند دختر به نام‌های زهرا و ریحانه است. همسر شهید در گفت‌وگو با «جوان» راوی 12 سال زندگی مشترک و خاطرات زیبا از بودن در کنار حسن احمدی شده که در ادامه می‌خوانید.

با توجه به مشترک بودن نام خانوادگی‌تان، با شهید نسبت فامیلی داشتید؟

بله، ما با هم فامیل بودیم. حسن‌آقا در یک مراسم خانوادگی من را می‌بیند و به مادر و خواهرشان می‌گویند که از سمیه خانم خوشم آمده است. از قبل همدیگر را درست ندیده بودیم. خودش بعداً به من گفت از حجاب و خوشرو بودنتان خوشم آمد. خواهر و مادرشان هم چون پدرم را می‌شناختند و با هم فامیل بودیم موضوع را با پدرم در میان گذاشتند و بعد به خواستگاری آمدند.

آن زمان خودتان ملاک خاصی برای ازدواج با شهید احمدی داشتید؟

ایمان، اخلاق، خانواده و سطح فرهنگ طرف مقابل خیلی برایم مهم بود. حسن‌آقا ایمانی محکم داشت. در خیلی از خصوصیات اخلاقی خوب بود. همیشه می‌گویند اخلاق و ایمان در کنار هم باید باشد. کسی که خوش‌اخلاق است ایمان هم دارد. از همان موقع که با هم آشنا شدیم تا زمان شهادتش همیشه نمازهایش را سروقت می‌خواند. حتی بعد از ازدواج اعتقاداتش قوی‌تر هم شد. خودش همیشه می‌گفت وقتی آدم ازدواج می‌کند کامل‌تر می‌شود.

در رابطه با شغل نظامی‌شان چه نظری داشتید؟

 من شغل‌شان را خیلی دوست داشتم. وقتی لباس‌های نظامی‌اش را در خانه می‌پوشید خیلی خوشم می‌آمد. برای خواستگاری هم که آمد گفت شغلم نظامی است، مأموریت زیاد می‌روم و احتمال خطر وجود دارد. من چون خیلی جذب اخلاق و مرامش شده بودم گفتم خودتان برایم مهم هستید. شغلش هم برایم مهم بود و شغل پاسداری را خیلی دوست داشتم.

آن روزها فکر می‌کردید ممکن است 12 سال بعد همسر شهید شوید؟

بله، همیشه در فکرم بود. مخصوصاً در سه، چهار سال اخیر که جنگ سوریه پیش آمد حسن‌آقا شور و شوق زیادی برای رفتن داشت. دو تن از همکارانش هم شهید شده بودند و انگار خونش به جوش آمده بود. یک روز گفت برای اعزام به سوریه ثبت‌نام کرده‌ام تا هر زمان که به من نیاز داشتند به سوریه بروم. علاقه شدیدی بین من و حسن‌آقا و بچه‌ها وجود داشت. همیشه می‌گفتم من نمی‌خواهم تو را از دست بدهم چون از اول به هم قول داده بودیم همیشه با هم باشیم. همیشه فکر شهادتش را می‌کردم. الان هم می‌گویم جز شهادت چیز دیگری لایقش نبود.

دوستان شهیدش هم مدافع حرم بودند؟ نامشان را به خاطر دارید؟

بله، یکی از دوستانش شهید روح‌الله کافی‌زاده اولین شهید مدافع حرم لشکر 8 نجف بود که رابطه صمیمانه‌ای با هم داشتند. شهید نوری هم دوست دیگر‌شان بود. هنگام شهادت هم شهید کمیل قربانی کنارشان بودند و با هم به شهادت می‌رسند. از زمان شهادت کافی‌زاده و نوری بیشتر مواقع که به نجف‌آباد می‌رفتیم حسن‌آقا می‌گفت حتماً از سمت گلزار شهدا برویم. سر مزار دوستانش می‌رفتیم و فاتحه و زیارت عاشورا می‌خواندیم. به شهدا ارادت خاصی داشت. هر هفته با هم سر مزار شهدای گمنام می‌رفتیم.

این سؤال را شاید برخی از خوانندگان بپرسند که دلیل همسرتان برای رفتن به یک کشور دیگر و جنگ در غربت چه بود؟

همسرم همیشه می‌گفت خط مقدم ما الان سوریه و عراق است و باید به آنجا برویم تا از اسلام و کشورمان دفاع کنیم. با حرف‌هایش قانعم کرد. می‌گفت اسلام و دین‌مان در خطر است و باید از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) دفاع کنیم. تا لحظات آخر جدا شدن از هم برایمان خیلی سخت بود. همان لحظه آخر هم که می‌‌خواستند بروند باز از ته دل راضی نشده بودم.

پس چطور توانستید احساس رضایت را در خودتان ایجاد کنید؟

من همیشه به حسن می‌گفتم دوست دارم به آرزوهایت برسی. خودش می‌گفت یکی از آرزوهایم شهادت است و دعا کن شهید شوم. به دخترمان زهرا خانم می‌گفت دعا کن بابا شهید و عاقبت به خیر شود و شفاعت شما را هم بکنم. من برای رسیدن به آرزوی او، حاضرم از همه چیز بگذرم.

چند فرزند دارید؟

دو فرزند. زهرا خانم 11 سال و ریحانه خانم چهار سال و نیم دارد.









  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">