خاطره دوست شهید روح الله قربانی از او
شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ب.ظ
رسیدیم فکه، من داشتم روضه حضرت زهرا میخوندم...
یهو بلند شد، گفت: "سید از دست سنگین گفتی...، از حضرت رقیه بخون برامون..."
از خود بی خود شده بود ...
بعدا که من دوباره شروع کردم، سرش رو به زمین رملی اونجا میکوبید...های های گریه میکرد...
منبع:
@sangarshohada📎🇮🇷🇮🇷
- ۹۴/۱۱/۱۰