گفتگو با پدر و مادر شهید وحید نومی گلزار
پدر معزز شهید :
در مدت کمی که در عراق بود بر حسب نبوغ نظامی و رشادتی که از ویژگی های منحصر رزمندگان ایرانی است، خیلی زود بین رزمندگان عراقی شناخته شده می شود.
کاملا رفتار و اخلاقش نشان می داد که این رفتن، بازگشتی نخواهد داشت. کارهای باقی مانده ی خانه اش را به سرعت تمام کرده بود؛ برای اینکه بعد از شهادتش همسر و فرزندش در رفاه باشند. از همه ی بستگان و آشنایانی که می شناخت، رفته و حلالیت گرفته بود.
دو روز قبل از شهادتش با او تماس داشتم که در آن تماس همسر و فرزندش را به من سپرد. البته در آخر هم گفت اگر فرصت کردی به آنها سر بزن اما اگر هم فرصت نداشتی خودتان را به زحمت نیندازید، "من آنها را به خدا سپرده ام و خیالم از بابت آنها راحت است"
مادر معزز شهید:
آخرین بار که می خواست برود پیش من آمد و حلالیت گرفت. من باز هم همان موضع قبلی ام را تکرار کردم و گفتم که اگر من مخالفتی دارم فقط به خاطر تنهافرزندت آرتین است. به هر ترتیب او رفت و بعد از رفتنش ناخوادگاه دلم گرفت. آنطور که او خداحافظی کرد؛ بر دلم گواه شد که این دیدار، آخرین دیدار است.
وحید می گفت مادر من همچون اسمم تک هستم. خودم و کارهایم نمونه است.البته بعد از شهادتش نشان داد که واقعا خاص است. وحید در نهایت تنهایی رفت. هم بسیجی بود هم خودش رفته اقدام به رفتن کرده بود وابستگی به هیچ ارگان نظامی نداشت. هنگام تدفین عطر خوبی از پیکر شهید به مشامم رسید، بعد از روز تدفین دوبار دیگر همان "بو" را در خانه احساس کردم.
- ۹۴/۱۰/۲۰