گفتوگو با همسر شهید احمدجلالینسب 1
گفتوگوی «جوان» با همسر شهید احمدجلالینسب از مدافعان شهر تدمر در حمله تروریستهای داعشی
موقع عقدمان مرا شریک ثواب تمام مجاهدتهایش کرد.
مرور زندگی برخی از همسران شهدای مدافع حرم، بیهیچ درنگی تو را به یاد همسر زهیر بن قین یار با وفای امام حسین(ع) میاندازد که به اصرار همسرش رفت و به کاروان حسینیان پیوست. امروز هم درجبهه مقاومت اسلامی که تداوم نهضت عاشورای حسینی است از این دست زنان بسیار دیده میشوند. زنانی که اگر چه خودشان اذن جهاد ندارند اما با راهی کردن همسرانشان در دفاع از اسلام به گردان زینب(س) میپیوندند. معصومه شمآبادی، همسر شهید احمد جلالی نسب که همین چند روز پیش در 20 آذرماه 95 به شهادت رسید، یکی از همین زنان است. چند روزی میشود که خبر شهادت همسرش را شنیده و میداند که جاویدالاثر است اما همچنان چشم در راه آمدن کوچکترین نشانه یا پلاکی از همسرش روزها را میشمرد. وقتی با معصومه شمآبادی همصحبت میشویم، از شرط ابتدای آشنایی با همسرش میگوید. شهید جلالی نسب همان ابتدا به همسرش میگوید میخواهد همه زندگیاش خدمت به اسلام باشد و او هم به پاس این همراهی، در اجر جهادش سهیم خواهد بود. این شهید بزرگوار در دفاع از شهر تدمر در برابر حمله غافلگیرانه وحشی صفتان داعشی به شهادت رسیده است.
در طول زندگی مشترکتان با شهید جلالی نسب، ایشان چطور آدمی بود؟ چه نگاهی به بحث جهاد داشت که راهی دفاع از حرم شد؟
احمد متولد 1352 بود و چون سن و سالش به حضور در جنگ تحمیلی نخورده بود، خیلی ناراحت بود. همان ابتدای زندگی مان به من گفت که بعد از پایان دوره سربازیاش میخواهد سپاهی شود و در این لباس خدمت کند. همان روز از سختی راهی که هر دو در پیش خواهیم داشت برایم گفت و از مأموریتها و شرایط سخت زندگی با یک نظامی صحبت کرد. آن موقع برایم جالب بود که همان زمان از شهادت هم برای من که یک تازه عروس بودم صحبت کرد. ایشان گفت همه زندگیاش را وقف خدمت به اسلام میکند و من هم به پاس این همراهی در اجر جهادش سهیم خواهم بود.
چنین صحبتهایی آن هم در اول زندگی، نگرانتان نکرد؟
خیر اصلاً. هدف ما یکی بود. همسرم از همان ابتدا به من گفت که نیتش برای ورود به سپاه خدمت به اسلام است. اعتقاد داشت دفاع از اسلام و دفاع از اهل بیت بر هر مسلمانی واجب است. به این موارد در وصیتنامهاش اشاره کرده است. ایشان مکررا در طول زندگی به من میگفت در عوض پولی که از سپاه میگیرم دین برگردن داریم و باید روزی این دین را در راه اسلام و مسلمین ادا کنیم.
چه زمانی وارد سپاه شد؟
من و احمد سال 70 با هم ازدواج کردیم. فرزند اولمان محمد سال 72 به دنیا آمد و بعد از به دنیا آمدن فرزند دوم مان احمد در سال 73، همسرم وارد سپاه شد. پسرم احمد اکنون راه پدرش را در کسوت یک پاسدار ادامه میدهد. فرزند سوم ما هم فاطمه خانم است و 14 سال سن دارد. فرزند آخرمان رضا نام دارد که بعد از تأکید رهبری بر افزایش جمعیت به دنیا آمد و حالا پنج سال دارد.
گویا شما اصالتاً اهل سبزوار هستید اما اغلب فعالیتهای شهید جلالی نسب در قم بوده است؟
بله، ما اهل روستای شم آباد سبزوار هستیم. اما خانواده در دوران کودکی ما به قم مهاجرت کرده بودند و همین ارتباط و رفت و آمد خانوادگی باعث شد تا ما زندگی مشترکمان را در قم آغاز کنیم. همسرم با توجه به شرایط شغلی و مأموریتهایی که برایش پیش میآمد در خانه نبود اما وقتی به قم بر میگشت تمام بعد ازظهرهای خود را صرف حضور و فعالیت در مساجد و پایگاههای بسیج و مراکز خیریه و حل مشکلات مردم میکرد. ما از همان ابتدا با هم عهد بسته بودیم. قرار من و همسرم بر این بود که یکدیگر را در کارهای مستحبی شریک کنیم. ایشان هر کار مستحبی انجام میداد ثوابش برای من هم نوشته میشد. من هم اگر کاری مستحبی مثل نماز نافله یا قرآن و... میخواندم ثوابش را به ایشان هدیه میکردم. از ابتدا این قرار بین من و ایشان گذاشته شد. وقتی اعتراض میکردم که خستهام و... میگفت مگر یادت رفته قرار ما این بود که ثواب همه این فعالیتها بین من و شما تقسیم شود. این کار، من را دلگرم و همه نبودنهایش را جبران میکرد. دلمان و هدفمان یکی بود. من خودم را در جهاد همسرم سهیم میدانستم وهمه سختیها به برکت همین با هم بودن و برای هم بودن رفع میشد.
- ۹۵/۱۰/۱۳