یک خاطره درباره شهید مصطفى صدرزاده ( سید ابراهیم )
جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ق.ظ
دفعه آخر قبل از رفتنشون با ما تماس گرفتن و خواهش کردن که برام دعا کنید . تا که برم پیش داداش حسن . و ادامه دادند . چرا بچه هاى مشهد میان و زود شهادت رو می گیرند . من هم در جوابشون گفتم بچه هاى مشهد لحظه آخر میرن پابوس امام رئوف و شهادت رو از امام رضا علیه السلام میگیرن
من اصرار کردم بیاین مشهد دل ما براى شما و خانواده تنگ شده . بدون تعلل گفتند چشم . دو روز بعد مشهد بودند . یک هفته اى پیش ما بودن . ادب و معرفت خاصى داشت روز آخر وقت خداحافظى گفتند آمدم پابوس حضرت و شهادت رو خواستم شما هم برام دعا کنید . تا زود به داداش حسن برسم . ادب کرد معرفت داشت خدا براى خودش انتخابش کرد . و زود به داداش حسنش رسید . شهادت مبارک باشد شهید مصطفى
نقل خاطره از: مادر شهید حسن قاسمی
- ۹۴/۰۸/۱۵