مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شهید مدافع حجت الاسلام قلی زاده

پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۴۸ ب.ظ


شبی که قرار بود فردا عملیات آزاد سازی نبل والزهرا آغاز شود.حاج میثم مطیعی برای ذکر توسل به مقرمان آمده بود

وسط روضه گفت با کسب اجازه از فرماندهان عملیات، میخواهم من رمز عملیات را تعیین کنم

حاج میثم گفت: رمز عملیات به نام نامی فدایی راه ولایت باشد یا زینب کبری علیها السلام ادرکنی

میگفت: دیدم حاج آقای قلی زاده به پهنای صورت اشک می ریزد، فهمیدم فردا ماندنی نیست و شهید می شود.

فردای عملیات حاج آقا قلی زاده به دیدار معبود شتافت و آسمانی شد.

منبع:

شهدای مدافع حرم

@kamali_modvari

جشن تکلیف دختر شهید علیخانی در کنار مزار رپدر

پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۴۲ ب.ظ


امروز که اندوه و غم درون دل دخترکت شد اشکهای داغ او را شکست و روی گونه هایش غلتاند دستهای مردانه ات را کم دارد تا که نوازشگر گونه هایش باشد.

شاید امروز که همکلاسهای دردانه ات رسیدن به سن تکلیفشان را در کنار پدران و مادرانشان جشن گرفتند حسرت و خلاء نبودنت برای او بیشتر از هر روز دیگری احساس شود،برخیز و ببین که دختر دلبندت آمده تا چادرش را به مزارت متبرک سازد  

آمده تا که بگوید: پدر جان اکنون که تو  شهید مدافع حرم اهل بیت(ع)  شدی اکنون که تو شهید مدافع اسلام ناب محمدی شدی من نیز در راه تو قدم میگذارم من نیز مدافع چادر حضرت زهرا(س) میشوم.

فاطیمای عزیز اشک چشمان تو در فراغ پدر شهیدت تداعی کننده غم و اندوه رقیه(س) طفل سه ساله  امام حسین(ع) است  که پدرت در راه دفاع از صحن حرمش شربت شهادت را نوشید، قطره قطره اشکهای تو گواه بر مظلومیت شیعه، گواه بر حقانیت اسلام  و گواه بر ایثار و فداکاری شهیدانی است که در راه دفاع از اسلام از جان و مال و خانواده شان گذشتند.

به راستی که پدر تو مصداق این آیه از قرآن کریم است:

"ﺗِﻠﻚَ ﺍﻟﺪّﺍﺭُ ﺍﻵﺧِﺮَﺓُ ﻧَﺠﻌَﻠُﻬﺎ ﻟِﻠَّﺬﻳﻦَ ﻻ ﻳُﺮﻳﺪﻭﻥَ ﻋُﻠُﻮًّﺍ

ﻓِﻲ ﺍﻷَﺭﺽِ ﻭَﻻ ﻓَﺴﺎﺩًﺍ ۚ ﻭَﺍﻟﻌﺎﻗِﺒَﺔُ ﻟِﻠﻤُﺘَّﻘﻴﻦَ"

(( ﺁﺭﯼ‏) ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ ‏( ﺗﻨﻬﺎ‏) ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ

ﻗﺮﺍﺭﻣﯽﺩﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺑﺮﺗﺮﯼﺟﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ

ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ؛ ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﯿﮏ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﻫﯿﺰﮔﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ)

 منبع:

  کانال تلگرام شهید علیخانی

@shahid_alikhani


مناجات شهید مدافع حرم علی اکبر عربی

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۲۰ ب.ظ

خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست‌آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیافروز تا درسرمای بیخبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز، تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید و دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد. پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطاکن برای تو  برود.

منبع:

کانال شهدای مدافع حرم قم

@sh_modafeaneqom




هم اسم عملیات و هم رمز عملیات متبرک به نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود.... 

هرچه با بی سیم حامد را صدا می زدم جوابی نمی داد؛ زار و پریشان شده بودم و دلم همواره پیش حامد بود...  

دشمن با شلیک یک خمپاره 81 و اصابت ترکش به پشت سر حامد، این رفیق محبوب و دوست داشتنی را از جمع ما جدا کرد...

منبع:

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Shohadaye_Modafe_Haram

ﻣﺪﺍﻝ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﺗﻘﺪﯾﺮی کهﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﻭﻃﻨﯽ ﻭ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺤﺴﻦ کمالی دهقان اهدا شده است.
منبع: 
@kamali_modvari 


 پس با این حساب یک انتخاب کاملا منطقی و عقلانی براساس معیارهایی که با توجه به سیره زندگی شهدا خوانده بودید داشتید.

 بله می‌دانستم که دارم چه کسی را انتخاب می‌کنم. اینطور نبود که چون سن کمی داشتم و اولین خواستگارم بود به قول معروف بدون دلیل ازدواج کنم.

کاملا در جزئیات فعالیت‌های جهادی ایشان بودید؟

بله. بعد از ازدواج هم در جریان تمامی فعالیت‌های ایشان بودم. حتی بسیاری از مسائلی که نزدیکان تازه می‌فهمند من کامل می‌دانستم. همه چیز را به من می‌گفت. آقای اسداللهی زیاد به سفر می‌رفت، بلافاصله بعد از عقد یک سفر به کربلا رفت. حمیدآقا مقید بود حتما برای اربعین و عرفه به کربلا برود. همیشه عرفه را باید کربلا می‌بود، اگر امکانش بود باهم می‌رفتیم و اگر نمی‌توانستم خودش تنها می‌رفت.

 برای شما این مشغولیات آقای اسداللهی و سفرهایی که بعضا ممکن بود طول بکشد سخت نبود؟

 نه اصلا.

 نشده بود که بگویید در خانه بمان و از این قبیل صحبت‌هایی که ممکن است در خیلی از خانواده‌ها پیش بیایید

نه ابدا حتی مادرشان هم برای محبت به بنده چنین حرفی را می‌زد. اما من به مادرشان می‌گفتم مشکلی نیست. یک وقت کسی هست اهل رفاقت و خوش گذرانی است آدم ناراحت می‌شود و می‌گوید خب چرا باید تنها بروی ولی حمید آقا اینطور نبود. رفیق زیاد داشت و همه‌شان در زندگی ما سنگ تمام گذاشتند و مثل برادرشان هستند. ولی وقتی می‌دیدم همسرم روز عرفه می‌تواند کربلا باشد خودم را در حدی نمی‌دیدم که مانعش بشوم.

سفرهایی که می رفت اذیت نمی شدید؟

  قبول کرده بودم که کارش این است. نمی شود بگوییم چون اذیت می شوم پس نرود. و اینکه آدم باید اهم و مهم کند. وقتی می گویند اگر برویم بیرون دم در یک درصد ممکن است کسی ایستاده باشد تا اذیتتان کند شمابرای همان 1 درصد هم که شده جانب احتیاط را رعایت می کنید. 

آقای اسداللهی برای من جا انداخته بود که این سفرها سفرهای کاری است و کار من هم کار امام زمان(عج) است، کربلا زیاد می رفت خیلی از سفرهای کربلا کاری بود ولی اصلا حق ماموریت نمی گرفت گاهی حتی هزینه بلیط را هم خودشان می داد، وقتی من 1 درصد فکر کنم که این کار، کار برای امام زمان است برای آن 1 درصدهم که شده جانب احتیاط را رعایت می کنم هیچ وقت نمی گویم کار امام زمان را بگذار زمین. خیلی ها سر به سرم می گذاشتند که کدام کار برای امام زمان؟! ولی می گفتم برای من همین که ایشان به این نیت می روند بس است که نخواهم مانع رفتنش شوم.

ما در زندگی به لطف اهل بیت و کارهای پژوهش قرآنی یاد گرفته بودیم که در هر لحظه از زندگی نیت کنیم . حتی اگر غذا می پزم نیت کنم این غذا را برای همسرم درست می کنم تا انرژی بگیرد و در مسیر نصرت امام زمان(عج) خدمت کند. اگر این نیت همه جای زندگی جریان داشته باشد و قبول داشته باشی برای نصرت امام زمان(عج) می رود تو هم همراهیش می کنی. 

سختی هست ولی وقتی از زندگی مجردی به زندگی متاهلی می روی و تغییر سبک می دهی و شیوه زندگی عوض می شود ، شخصی که با او زندگی میکنی همه چیزت می شود دیگر نمی توانی بگویی دلبسته و وابسته نیستی ولی حداقل کاری که  یک زن می تواند برای همسرش و کسی که به او ایمان دارد کند همراهی است، یعنی به نظرم حداقل رفتار صحیح در مقابل "ولی" زندگی تبعیت از اوست.

برا شهید اسداللهی همراه خوبی بودید؟

نمی دانم. ولی سعیم همیشه این بوده است که هرآنچه در توان دارم انجام دهم.

۱۰ «حجت» هم داشتم فدای حرمین می‌کردم

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۶ ب.ظ



می‌دانستم به سوریه می‌رود اما یواشکی به حجت گفتم به مادر نگو. حجت هم قبول کرد و گفت برای مأموریت به سیستان و بلوچستان می‌رود.

مادرانه‌های شهید

حاج خانم خودتان را برایمان معرفی کنید و از خانواده‌تان بگویید.

من زینب وطن‌خواه مادر شهید مدافع حرم حجت اصغری شربیانی هستم. ۵۵ سال دارم و مادر هفت فرزند هستم، دو پسر و پنج دختر که حجت متولد ۱۳۶۷ بود و شهید شد. نمی‌دانم از پسرم چه بگویم. فرزندی که اگر بخواهم از خوبی‌ها و ویژگی‌های اخلاقی‌اش برایتان صحبت کنم، شاید به گمان برخی غلو بیاید و خودستایی. اما آنچه این انسان‌های زمینی را از ما جدا می‌کند و به عاقبتی چون شهادت می‌رساند جمعی از رفتار‌ها، اخلاقیات و منش آنهاست که به لطف خدا شامل حالشان می‌شود و آنها را به عاقبتی چون شهادت می‌رساند. حجت فرزند نمونه خانه من بود. اهل هیئت و مراسم عزاداری بود و ارادتی خاص به اباعبدالله الحسین(ع) ‌ و ایام عاشورا داشت.

از شاخصه‌های اخلاقی که حجت را به شهادت نزدیک کرد و این عاقبت بخیری را نصیب او کرد بگویید.

حجت مومن و متعهد و با اخلاص بود. در اصل در خانواده‌ای بزرگ شده بود که از همان سال‌های دور امام خمینی را بابا صدا می‌کردند. همسرم از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود و حال و هوای خانه ما از همان روزهای انقلاب و آغاز جنگ همگام با نظام و همراه مردم بود. از این رو بچه‌ها هم همین طور بار آمده بودند. حجت بسیجی نمونه‌ای بود. بسیاری از فعالیت‌هایی که در پایگاه بسیج و مسجد انجام می‌داد بعد‌ها برای ما مشخص و آشکار شد. او واقعاً شیفته بسیج بود. خودش را وقف کرده بود.

چطور شد که حجت مدافع حرم عقیله بنی‌هاشم شد؟

وقتی عزم رفتن به سوریه را کرد ابتدا نگرانی مادرانه دست و پایم را لرزاند. نمی‌دانم چرا اما به او گفتم: حجت جان! جنگ ایران که نیست. در داخل خاک ما هم که نیست. من را نگاه کرد و گفت: مادرم! قصد تعدی و تجاوز به قبر زینب(س) ‌را دارند. رفته‌اند تا عاشورای دیگری بر پا کنند و به کودکان و دختران مسلمان رحم نمی‌کنند. گفت امام زمان(عج) هم بیاید می‌خواهید اینطور کمکش کنید و به ایشان مدد برسانید؟!

دیگر حرفی نماند. گفتم: برو به خانم حضرت زینب(س) می‌سپارمت. می‌دانستم که اگر قرار بر مردن و پر شدن پیمانه عمرش باشد در خاک خودمان، در خانه خودم، در کنار خانواده، با یک تصادف هم از میان ما می‌رود. چه بهتر که مرگش در راه خدا باشد. وقت رفتن گفت: مادر من می‌روم تا با دشمن بجنگم و ان‌شاءالله مقدمه‌ساز ظهور آقا باشیم و اگر خدا بخواهد اجر جهاد‌مان و اجر مجاهدت‌مان را شهادت در راه خودش قرار می‌دهد. وقت رفتن برایم روضه حضرت علی اکبر را خواند و گفت: من که از علی اکبر حسین بیشتر نیستم.

خانواده چطور با رفتن او کنار آمدند؟

زمزمه رفتن او به گوش خواهرهایش هم رسید. با خواهر‌هایش اتمام حجت کرد وگفت: جنگ، جنگ شیعه علیه کفر است. جنگ سرزمین نیست، جنگ دین است. ادعای یار امام‌زمان بودن را داریم پس باید بمانیم و اهل عمل باشیم. تکلیف امروز بودن در سنگر مبارزه و مجاهدت است. مگر می‌شود ما در آرامش باشیم و مسلمانی در آن سوی مرزها نیاز به کمک ما داشته باشد و بی‌یاور بماند. مگر امام‌مان علی‌بن ابیطالب نگفت اگر در جایی یک شیعه فریاد کمک سر دهد و ما به کمک نرویم مسلمان نیستیم، اینگونه اگر از غصه بمیریم بهتر است. آری حجتم، او هدفش را عاشقانه انتخاب کرده بود.

در نهایت هم لیاقتش همین بود که در راه خانم حضرت زینب(س) ‌و حضرت ابوالفضل(ع) عباس‌گونه به شهادت برسد. از من خواستند تا پیکرش را نبینم اما می‌دانم هر دو دستش چون عباس(ع) ‌ قطع شده و پیشانی‌اش به تیر دشمنان خونین شده بود اما پدرش کمی بی‌تابی می‌کند.

از بی‌قراری پدرانه همسرتان برایمان بگویید.

این روزها که همسرم بی‌تابی می‌کند به او می‌گویم خودت درس جهاد و مقاومت را به او یاد دادی. یادت نیست، ‌همیشه مشتاقانه پای حرف‌هایت می‌نشست و می‌خواست از روزهای جنگ ایران و بعثی‌های خائن برایش بگویی. از استکباری که همواره کینه ایران را در دلش داشت، برایش صحبت کردی. او بزرگ شده مکتب عاشورای حسین بود و پای صحبت‌های روزهای حماسه تو نشست و همواره به نبودن‌هایش در زمان جنگ حسرت می‌خورد. امروز میدان نبرد و عمل فرا رسید و او به ندای امام زمان خویش پاسخ داد و رفت. چه گله‌ای وقتی خودمان راه و رسم شهدا را به حجت آموختیم و کینه منافقین و دشمنان را در دلش کاشتیم تا منتقم خون حسین(ع) باشد.

خانم وطن‌خواه از شهادت دردانه بسیجی‌تان که در نهایت به سعادتی چون دفاع از حرم و شهادت رسید بگویید.

حجت من در اول آبان ماه ۱۳۹۴ مصادف با روز تاسوعای حسینی به شهادت رسید. حجت و چند نفر از همرزمانش در منطقه مورد نظری که برای کمک به نیرو‌ها رفته بودند در کمین تروریست‌های تکفیری می‌افتند و در نهایت به شهادت می‌رسند. یک هفته بعد از شهادت ما مطلع شدیم اما پیکر به دستمان نرسید تا چند وقت پیش که به حمد خدا با همت همرزمان و نیرو‌های حاضر در منطقه و بعد از برقراری امنیت منطقه توانستیم پیکر فرزندمان را تحویل بگیریم. هر چند اگر پیکرش هم برایمان نمی‌آمد چندان فرقی نمی‌کرد، چراکه ما بر آنچه در راه خدا داده‌ایم توقعی نداریم. حجت من را سربلند کرد و چون ابوالفضل(ع) به شهادت رسید و امید که خداوند این هدیه ناقابل را از ما پذیرا باشد.

منبع:

@alamdar13

خاطره ای از شهید مهدی صابری

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۱ ب.ظ


او فرمانده دسته های ویژه از تیپ فاطمیون بود رفاقت خاصی با شهید صدر زاده داشت او در بین نیرو ها به شجاعت معروف بود

یک بار که جسد بچه ها جا مونده بود و تک تیر انداز دشمن نیز دید داشت، بدون ترس تک تک با نفر بر جسد بچه ها رو جمع بدون توجه به این که تکفیریان مجهز به ضد تانک و تک تیر اندازان او را بزنند

منبع:

 @ravaayatefath ‌ ‌

آخرین پیام شهید کردونی

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۴۹ ب.ظ


 

همسر شهید صدرزاده در توضیح این کارت نوشته است:

 اولین کارت عروسی مزین به عکس حضرت آقا، امام خامنه ای مد ظله العالی شهید مصطفی صدرزاده  شهید هادی ذوالفقاری .

واقعا، جای باریک الله گفتن داره در هیاهوی خیلی از مدها،یه مد جدید بدجوری به دل آدم میشنه، با این که مطمئنم خیلیا این زوجِ ان شاءالله خوشبخت رو به خاطر این کارشون سرزنش میکنن.

یاد شهید ردانی پور افتادم رفت دعوت نامش رو انداخت تو چاه مسجد جمکران و از آقا و مولامون حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه شریف رو به مراسم عروسیش دعوت کرد .

تاریخ در حال تکرار هست...

منبع:

کانال شهید ابراهیم هادی ذوالفقاری

 @shahidzolfaghari


خراسان شمالی اولین بار است که میزبان دو شهید مدافع حرم است.

پسر 11ساله شهید حمیدی زاده کنار مادر بی تابش نشسته است، رضا حالا در نبود پدر مرد خانه است، 

از اول که او را دیدم متوجه شدم که باید نسبت نزدیکی با شهید داشته باشد اما از استحکام و مقاومت روحی اش تصور نمی کردم فرزند شهید باشد، پسر بچه ای ۱۱ ساله که امروز برای مادرش قامت یک مرد را ایفا می کند.

او را زیر نظر داشتم که وقتی تابوت پدر نزدیکش می رسد واکنشش چیست، فکر می کردم خود را روی تابوت بیندازد و زار زار گریه کند، اما ناگهان روی دوش دایی اش رفت و مشت را گره کرد و فریاد زد 

«لبیک یا زینب(س)»،

 ناله جماعت بالا گرفت...





خصوصیات اخلاقی شهید مدافع حــرم ستار اورنگ

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ب.ظ



فرمانده تیپ دانشجویی دانشگاه امام حسین(ع) بود . یکی از بهترین تک تیراندازهای ایران بود.

 شخصی بود که همیشه میخندید و خوش اخلاق بود. هیچکسی ازش ناراحت نبود.فقط دنبال حل مشکلات و مساءل همکارها و هرکسی که ایشون رو میشناخت بود. هم تهران و هم شهرستان. مراسم تشییع جنازه شون هم میگفتن که حتی از سوریه هم بصورت تلفنی دنبال حل مساءل دوستان بود. بخاطر خصوصیات اخلاقی که داشت ، هم رزم هاشون میگفتن که توسوریه هرکسی که ایشون رو دید جذب اخلاق و رفتار ایشون شد.

منبع:

@Shohadaye_Modafe_Haram

خاطره مادر شهید عزیزی از او

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۴۶ ب.ظ

مادر معزز شهید:

بارها از او خواستیم لباس مشکی خود را از تن در آورد اما او قبول نمیکرد.میگفت تا دنیا دنیاست ما عزادار حضرت زهرا هستیم

یک روز زن همسایه که با یک جعبه شیرینی برای عیادت آمده بود گفت خوبیت ندارد شما مریض هستید و مهدی مشکی پوشیده

به مهدی گفتم اقا مهدی مردم فکر میکنند تو همیشه عزادار هستی اما مهدی گفت کی گفته ما عزادار نیستیم ما تا قیام قیامت عزادار حضرت زهرا و بچه هاشیم 

فقط دو پیراهن طوسی و قهوه ای داشت که ایام میلاد به تن میکرد.

منبع:

 کانال سنگرشهدا

@sangarshohada

روایت مادر بزرگوار شهیدرسول خلیلی

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۴۱ ب.ظ



اتاقش یک قفسه کتابی داشت که دیگر جوابگوی حجم کتاب‌هایش نبود. پیشنهاد دادم که در اتاقش یک کمد دیواری درست کند تا بزرگتر باشد، به همین منظور قفسه کتاب را خالی کرد و کتاب‌ها چند ماهی در گوشه اتاق جمع‌آوری شده بود. من یک روز به شوخی به او گفتم که اگر برایت اتفاقی بیفتد، اینجا می‌خواهیم مراسم برگزار کنیم، اینطوری که نمی‌شود؛ کمد را درست کن و این کتاب‌ها را از روی زمین جمع کن. همان روز رفت و سفارش طبقات کمد را داد و تا صبح در حال اندازه‌گیری و نصب طبقات آن بود. فرش اتاقش را هم شسته بود. پسرم مهیای رفتن بود.



متن دست نوشته شهیدسامانلو

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۳۰ ب.ظ



 (کلاس اول راهنمایی) پیش درپشت قاب عکس خودنوشته است:

عکس دوره اول راهنمایی شهیدسامانلواست که خداوند ازسرتقصیراتش بگذردوبراورحم کندکه دراین دنیای وانفسا چیزی جزخوردن وخوابیدن نفهمید ورفت ولی برای رضای خدا اورا ازیادنبریدوبرایش دعاکنیدوطلب مغفرت نماییدکه نیازمند دعاهای شماست

عزیزام توصیه ای میکنم توصیه ای که خداوندفرموده ورسولش بازگو کرده وایمه اطهاربرآن تاکید داشته اندوآن چیزی نیست جز إتقوا الله .. ازخدابترسیدوتقوی پیشه کنیدوحتی خداوند خودرادرقرآن متقی معرفی می کند

امیدروزی که یارظهور کندوجهان رامملو ازعدل وداد کند.

شهیدفی سبیل االله

العاصی الاحقر هیچ بن قنبربن هیچ

منبع:

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم