وقتی رفتم که بدرقه اش کنم برای رفتن به سوریه دیدم محاسنشو کوتاه و رنگ کرده. از ش پرسیدم چرا این کارو کردی گفت میخوام وقتی رفتم ازم ایراد نگیرن که سنت زیاده برگرد و توان جنگ نداری. وقتی خبر شهادتشو شنیدم یاد حرفش افتادم که میشود هر کاری کرد تا فدایی زینب بشی. وقتی شهید شد لقب حبیب بن مظاهر رو بهش دادن.
راوی پسر شهید نواب مولایی
دیروز در دانشگاه محل تحصیل آقا مصطفی صدرزاده،اتفاق عجیبی افتاد،سرکلاس به مناسبتی صحبت آقا مصطفی شد، یکی از دانشجویان دختر گفت حرف محرمانه ای دارم،سپس ماجرای زندگی خودش رابرای من ودر تنها یی و خلوت با حال گریه میگفت که من سابقاً بسیار بد حجاب بودم وشهادت آقا مصطفی چه انقلابی در من ایجاد نمود حتی میگفت من عکس ایشان را روی کاشی سفارش داده و ساخته ام،هر گاه به این تصویر بسیار زیبای برجسته ایشان روی کاشی نگاه میکنم، خیلی در مورد کارهای روزم و خطا ها و اشتباهاتم الهامات خوبی به من میشود،کاملا احساس میکنم ایشان با نگاهش با من صحبت میکند و خطایم را به من تذکر میدهد، حاجات و مشکلات سختی را در زندگی ام رفع کرده تا اینکه با او عقد اخوت بستم... اینک این دانشجوی عزیز ترم دو رشته فقه است
اخیرا می گفت مامان دعا کن آنچه که صلاح پیش بیاد اگه رفتنم مؤثرتر بشه می گفتم بمونی که بیشتر می تونی خدمت کنی ولی با رفتنت... بعد جواب داد اونجا دستم بازتر بااین پیامها تازه متوجه شدم دستم بازتر یعنی چی؟ حتی شهادت را برای خودش نخواست برای این بود که بتونه دستگیری کنه از خدا خواست آنچه که مؤثرتر اتفاق بیفتد این یعنی نهایت انسان دوستی وعشق ورزیدن به کارفرهنگی است.
حاجی دو تا بربری گرفته بود و داشت میومد سمت خونه... یهو یه پیر مرد قد بلند که ظاهرا خیلی عصبانی بود و معلوم نبود از چی ناراحته ،چشمش افتاد به حاجی شروع کرد به فحش و ناسزا..
(هر بلایی سر ما میاد از دست شما آخونداست و فحش های ناجور هم رگباری بست به حاجی همه بچه ها بُهت برشون داشت و داشتند به حاجی نگاه میکردن که الان چیکار میکنه...
میزنش ، زنگ میزنه پاسگاه محل که آشنا هم بودن یا مثل خود پیرمرد جوابشو میده یا.... فحش های پیرمرد که تموم شد، حاجی سرشو آورد بالا، رفت سمت پیرمرد شروع کرد ماچ کردن سر و صورتش یه نون هم بهش داد و گفت از دست ما ناراحت نباش، ما کاره ای نیستیم!
خونه خودشو به پیرمرد نشون داد و گفت: اگه مشکلی داشتی،پولی خواستی بیا پیشه خودم.
منبع:
https://telegram.me/joinchat/BSN1rzzEaV9XTCl0bD_EYA
بسم رب الشهدا
معرفی نامه شهید مدافع حرم :
بسیجی پاسدار امیر سیاوشی
تکاور نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
تاریخ تولد : ۱۳۶۷/۳/۱۵
محل تولد : تهران
وضعیت تاهل : متاهل
تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۹/۲۹ (مصادف با شهادت امام حسن عسگری «ع»)
تاریخ رجعت پیکر : ۱۳۹۴/۱۰/۶
محل شهادت : سوریه ، حلب
محل دفن : آستان مقدس امامزاده علی اکبر چیذر
شخصیت مورد علاقه : رهبر معظم سید علی خامنه ای
شهید مورد علاقه : شهید سید احمد پلارک
مداح مورد علاقه : حاج محمود کریمی
صفات بارز اخلاقی : مهربان، شوخ طبع، صبور، خنده رو، ماخوذ به حیا، فداکار، مسولیت پذیر، مشتاق در انجام کار خیر، صادق و بی ریا
علایق : فعالیت ورزشی، مسافرت، حضور در هییت های مذهبی، علمداری حضرت ابولفضل العباس «ع»، دایر کردن چای خانه اباعبدالله الحسین «ع» در دهه ی اول محرم
قسمتی از وصیت نامه شهید : برای تشیع جنازه ام خواهش می کنم همه با چادر باشند. اگر جا برای من بود جسدم را در جوار امام زاده علی اکبر خاک کنید چون خانواده ام و همسر عزیزم هر روز به دیدارم بیایند.
خاطره به یاد ماندنی برای شهید : دیدار مقام معظم رهبری
تکیه کلام : یا علی مدد
دو بیتی مورد علاقه :
شکر خدا که در پناه حسین ایم
عالم از این خوب تر پناه ندارد
۲۰ روز دیگر عروسی امیر بود که پرکشید
منبع:
بانک اطلاعات شهدای مدافع_حــــــرم
@Shohadaye_Modafe_Haram
شنیده بودم در گفت و گوی صمیمانه ای که بین سردار سلیمانی و ابوحامد رد و بدل شده بود سردار سلیمانی به ابوحامد گفته بود شما در فرماندهی اول هستید و ابوحامد به سردار گفته بود شما اولید و هردو در این گفت و گو مزاح کرده بودند.
ابو حامد در وصیت نامه اش از مقام معظم رهبری خواسته بود فاطمیون را مجهز کنند و بچه های فاطمیون را معرفی کنند خوشبختانه بچه های فاطمیون از طریق تلویزیون ایران معرفی شدند.
ابوحامد خیلی متواضع بود در میان ده ها رزمنده نمی فهمیدی او فرمانده است او متواضع مانند یک سرباز بود در آغاز بحران سوریه زمانی که تروریست ها در 200 متری حرم حضرت زینب(س) بودند ابوحامد با 13 نفر به سوریه رفته بود و از حرم خانم به دفاع پرداخته بودند.
منبع:
کانال شهیدان کمالی و مدواری
@kamali_modvari
شهید تخریبچی بودن در تاریخ ۹ آبان ۹۴ در روستاهای اطراف حلب درحین خنثی سازی تله انفجاری بودن که با قناصه تک تیرانداز به شهادت میرسند.
اصلا کسی خبر نداشت میرن سوریه بعد از شهادت از پاسپورتش مشخص شد چهارمین ماموریت برون مرزی اش بوده.
شهید خیلی تاکید بر نماز اول وقت داشتند.
هر هفته تو میرفتیم فوتسال ساعتی که ما بازی میکردیم همزمان با اذان مغرب بود به محض اینکه اذان و میدادن کنار زمین شروع میکرد به نماز خواندن با همون لباس ورزشی.
به نقل از همرزم و دوست شهید
منبع:
بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم
@Shohadaye_Modafe_Haram
سردار شهید هادی جعفری
متولد : سوم فروردین 1365 ... آمل
شهادت : سوم فروردین 1394 .. سامرا
اونجا بنام مهندس های فاروق میشناختنشون .. یه شب برای کاری باید میرفتن جایی.... یه سری پیش مرگ داشتن که از عراقیا بودن اونا جلو رفتن و قرار بود که ما پشت سرشون حرکت کنیم.
وسط راه یکدفعه یکی از بچه ها گفت بچه ها ما که اسلحه نداریم ، حداقل یه اسلحه داشته باشیم ؛ وقتی داعشیا مارو گرفتن خودمون رو بکشیم.
چون میگن اگه دست داعش بیوفتین بطرز فجیعی اذیت میکنه.. خلاصه دوباره برمیگردن که اسلحه بردارن که برگردن یکدفعه عراقی ها محاصره شون میکنن.
میگن برین برین .. معلوم میشه که داعشیا براشون کمین گذاشته بودن و پیش مرگاشون رو زده بودند و اگه اسلحه بهونه نمیشد و برنمیگشتن اونارو هم میزدن ...
آقا هادی میگفت: اونجا بود رو به آسمون روی زمین دراز کشیدم و نزدیک 20 دقیقه تو فکر بودم که اگه خدا بخواد بمیرم تو شهر و روستای خودم باشم میمیرم و اگه خدا بخواد زنده بمونم یه اسلحه باعث میشه که زنده بمونم
هرکسی قسمتی داره و چه خوب که قسمت همه ی ماها به این زیبایی نوشته بشه ....
همسر شهید : وقتی ازماموریت اومد خداروشکر کردم که زنده دوباره تو ایران میبینمش وقتی اومد و از سفرش گفت: بهش گفتم دیگه حق نداری بری.. ( آخه برا دفعه اولم بهش گفته بودن: (اگه خودت دوست داری وخانمت راضیه میتونی بری )
میدونین چی بهم جواب داد ؟ چیزی گفت که دیگه هیچی نداشتم بگم....
گفت: خانم مثل زنای کوفی نباش امام حسین تنهاست و ما باید بریم ازش دفاع کنیم.....
شهدا آسمانی فکر میکنن....
لبیک یاحسین
منبع:
کانال شهید هادی جعفری
@shohadaaaOnline
یکى از عجیب ترین قرارهایى که با هم گذاشتم در مورد رسیدن خبر شهادتش بود.این اواخر که داشت از سوریه و جنگ حرف میزد حرفش را قطع کردم و گفتم ایندفعه که دارى میروى شماره مرا به یکى از همسنگرانت در تهران بده.
یکى از نگرانى هایى که داشتم که اگر در این رفت و آمد ها شهادتى اتفاق بیفتد خبر شهادتش چطور به گوش خانواده مان میرسد.
خودش هم نگران بود و بار آخر قبل از رفتنش با ما در میان گذاشت.گفت حرف خوبى است به یکى از بچه ها میسپارم.
بین خودمان آنقدر عادى این قرار را گذاشتیم که این روزها هر وقت یادم مى افتد بهتم میگیرد. یکى از چیزهایى که محمودرضا به من فهماند این بود که آماده شهادت بودن با آرزوى شهادت داشتن فرق میکند.
منبع:
کانال اسکالپل
ابر گروه شهید محمودرضا بیضائى
https://telegram.me/joinchat/BppG0jyTCz4cfX6OkQEuLA
بسم رب الشهدا و الصدیقین
خاطره ای از شهید حجت الاسلام والمسلمین شیخ مصطفی خلیلی که درمسجد امام رضا(علیه السلام)توسط حجت الاسلام والمسلمین شیخ امین بهرامی درمورد شهید گفته شد.
شهید خلیلی،بهترین خلیل خدا دربین رفقای روحانی.
باشهید حجت الاسلام مصطفی خلیلی خاطرات زیادی برای گفتن دارم که سراسر درس است .یادم نمیرود که در۱۷ربیع الاول دوسال پیش که مجری جشن تعمیم طلاب بودم شهید حجت الاسلام خلیلی بعداز اینکه به دست مبارک حضرت آیت الله جزایری(مدظله العالی)نماینده ولی فقیه دراستان خوزستان معمم شدن بعدازمراسم عمامه گذاری، وقتی بارفقا به ایشون تبریک میگفتیم ،شهید باخوشحالی میگفتن بچه هابه نظرتون لباس روحانیت بهم میاد؟هرکی بعدتبریک چندتاتیکه ی آخوندی بهش میزد ومیگفت آره بهت میاد. ولی امشب یک دفعه به ذهنم رسید آن روزی که شهید معمم شد قبل از اینکه لباس روحانیت به دید ما دوستانش زیبا باشد به دید خدا زیبا بود.وقتی کسی از طلاب ملبس به لباس مقدس روحانیت میشود ما روحانیون بعد از تبریک گفتن به کسی که جدیدا معمم میشود میگوییم لباس تقوا باشد ان شا ،واین لباس شهید شیخ مصطفی خلیلی را در مدت زمانی کوتاه به خلیل خدا تبدیل کرد و ایشون دربین رفقای روحانی ما بهترین خلیل خدا شد و در این حسرت هستیم که افسوس چندسال در حوزه با یکی از اولیاء خدا هم کلاس و هم درس بودیم ولی این گوهر را نشناختیم.وقتی برای شروع منبر رفتن بابنده صحبت کرد و یک مجموعه ی کامل از قرآن و روایات و داستانهای اخلاقی از من میخواست به ایشان گفتم ازکتاب گنجینه ی معارف شروع کن درحالیکه نمیدانستم شیخ مصطفی خود گنجینه ای کامل از معارف الهی است و او باید برای ایصال إلی الله به ما دستورالعمل بدهد.اخلاص عجیبی داشت و اصلا به دنبال اسم و رسم نبود و فقط به دنبال عمل به تکلیف خود بود.ازشهید شیخ مصطفی خلیلی جزء (رجال صدقوا ماعاهدوالله علیه) بود که به عهد و پیمانش باخدا ماند و با روحیه ی شهادت طلبی
جزء (منهم من ینتظر)شد و منتظرشهادت بود. و در این راه تغییری در عقیده او پیش نیامد و (مابدلوا تبدیلا)بود وسرانجام مزد سربازی امام عصر(علیه السلام)را از حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)گرفت
منبع:
کانال سپاه قدس
@sepahe_quds
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید مصطفی صدرزاده متولد 1365 دانشجوی ترم آخر رشته ادیان و عرفان دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز بود. او فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون بود که در ظهر تاسوعا حین درگیری با نیروهای تروریست توسط تیر تکتیرانداز نیروهای تکفیری در حلب سوریه به شهادت رسید. شهید مصطفی صدرزاده به مدت دو سال و نیم در درگیریهای علیه تروریستهای تکفیری به دفاع از حرم حضرت زینب(س) پرداخته و طی این مدت هشت بار مجروح شده بود. از وی دختری هفت ساله به نام فاطمه و پسری شش ماهه به نام محمدعلی به یادگار مانده است.
محمدصدرزاده پدر این شهید مدافع حرم در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم از خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی فرزند شهیدش سخن میگوید: مصطفی از ذریه حضرت زهرا(س) و از طرف مادرش سید بود. او همیشه عاشق بسیج و فعالیتهای در بسیج بود. در نهایت آنقدر عمرش را صرف این مسیر کرد که خداوند اجرش را با شهادت داد و امیدوارم مبارکش باشد.
کربلا بودم زنگ زد، پرسید ؛دوست افغانی نداری به من معرفی کنی؟
گفتم ؛علی میخوای بری سوریه؟!
گفت؛خواهش میکنم فقط کسی ندونه!
در راه با یه افغانی بطور اتفاقی آشنا شده بود ، مدارک شناسایی اونو گرفته بود،
حالا توی فرودگاه امام خمینی نفس علی بالا نمیاد،
یک به یک داشتن مدارک افراد رو بررسی میکردند، علی هم آیه وجعلنا. . . میخوند تا رسید به دو نفر آخر که شهید علی تمام زاده آخرین نفرشون بود،
به یکباره مسول بازرسی پس از بررسی مدارک همه گفت :دیگه تموم شد شما دونفر هم بروید داخل هواپیما!
...بدون بررسی مدارک!
قرآن کار خودش رو کرده بود چشم ها پوشیده شده بود و شهید علی تمام زاده بین فاطمیون افغانستان به جبهه اعزام شده بود.
شهیدمدافع حرم علی تمام زاده