مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۱۵ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است


تحصیلات و سن ایشان؟؟

دوره ابتدایی روخوندن متولد1350

از طرف کدوم لشکر اعزام شدند؟ از چه گردانی؟؟

فاطمیون.

چند ساله ازدواج کردین؟!

چند یادگار از شهید دارید؟

1380ازدواج کردیم. ویه دخترفاطمه سادات.

چندبار به سوریه اعزام شدند؟! در سفر چندم به شهادت رسیدن؟

دفعه اول بود رفتن وبه درجه شهادت رسیدن.

هدف و انگیز ایشان از رفتن به سوریه چی بود؟!

زیارت وحفظ حریم خانم زینب س. ونابودی کفر ونفاق انشالله بافرج آقامون صاحب عصرعج.

شما با اعزام ایشان موافق بودید؟!

نه.حدودا6ماه صحبت رفتن وتوی خونه بود اما بلاخره باصحبت های ایشون من راضی شدم.

در مورد لحظه ایی که صحبت اعزام رو کردند بگید برامون،چی گفتن و چطور راضی شدید؟؟!

همیشه میگفتن فقط برای زیارت میرن. میگفتن که اونجاحرم خانم زینب وحضرت رقیه به امثالی مثل مانیازدارن

ولی به من میگفتن نگران نباش شهادت لیاقت میخواد من ندارم  به خاطراینکه من نگران نباشم میگفتن.

ولی همرزم هاشون میگفتن که ازهمه زودترآماده بودن برای رفتن به خط حمله.





راننده کاروانی که باهم رفتیم راهیان می گفت چندساله دارم زائر میارم منطقه

تاحالا هیچ کدوم از مناطق حتی از ماشین پایین نمی شدم.

نمی دونم این سید میلاد شما آسمونیه حرفهاشو وکاراش به دلم میشینه.

سید میلاد کاری بادل این راننده کرده بود که 

تمام مناطق پیاده می شد و زار زار گریه می کرد راننده مون...

کلا تغییرکرد...

می گفت مشهد و راهیان و...کاروان بردین بگین خودم بیام...

راوی : دوست شهید

@ShahidMiladMostafavi

https://telegram.me/joinchat/Bc1v3z-zHaCvt3Rg1RLwmQ


راوی,دختر خردسال شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده

سلام باباجونم

حالت خوبه؟

دلم تنگ شده برات

دلم تنگ شده برای نشستن رو پاهات

تا موهامو شونه کنی

دلم تنگ شده برات تا با هم با مامان بریم پارک

بریم مشهد پیش امام رضا

بریم مسافرت

دلم تنگ شده تا منو شما با محمد علی بازی کنیم

راستی از دوستات چه خبر

خوب همه دور هم جمع شدید,سجاد عفتی,مهدی صابری,عباس آبیاری,عمو حسن قاسمی

خوب کیف میکنید

همه با امام حسین هستید

اونجا یاد ما هم باش...

خیلی سخته نیستی...

ولی خوشحالم فرزند شهید مدافع حرم شدم

خوشحالم امام خامنه ای تنها نیست

خوشحالم که یاران امام خامنه ای زیادن

نگران ما نباش ماتازنده باشیم به تو افتخار میکنیم...

افتخار میکنم که رهبر عزیزم حالا بابام هم هست

نکات اخلاقی شهدا

پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۰۳ ب.ظ


در پیاده روی اربعین، بین راه غذای نظری برای خودم و مهدی گرفتم، آقا مهدی تا غذای دستم را دید ناراحت شد و گفت؛  بابا ای کاش نمی گرفتید ما یک بار غذا گرفتیم این غذا سهمیه زائرین دیگر است. 

من هم با حرفهای آقا مهدی غذا را پس دادم .

یک بار دیگر هم خرمای تبرک به سفارش همسر مهدی گرفتم که سفارش کرده بود حتما به تبرک هم شده غذای نذری آنجا را برای من بیاورید چون نتوانست همراه ما بیاید.

مقداری خرمای متبرک شده گرفتم که دیدم مهدی دوباره با ناراحتی گفت باباجان، این همه چرا خرما گرفتید ، وقتی گفتم به درخواست همسرت بوده ،گفت جهت تبرک حتی چند دانه هم کفایت می کند.

شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی 

کانال شهید  @pelak_sokhteh

راوی پدرشهید   شهادت۱۷خرداد۹۵

بانڪ‌اطلاعات‌شهداے‌مدافع‌حرمــ

http://telegram.me/joinchat/BdZTPjviYcqmkUF7chrEUA

قیمت این بی پدری چقدر است....

پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ

تصویری از  نازدانه های

 شهید مدافع حرم

  بهمن مصائبی

قیمت این بی پدری چقدر است....

@khadem_shohda


گفتگو با برادر شهید جلالی نسب

پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ب.ظ

روایت برادر شهید جلالی نسب

با هفته نامه بیت‌المقدس

https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT9Ge3dS7KO61g

شھداے مدافـــع حـــرم قــــمــ

تمثال شهید مدافع حرم احمد گودرزی

پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۵۴ ب.ظ


تمثال شهید مدافع حرم احمد گودرزی از طرف بسیج خواهران حوزه 6 کوثرورامین به همسر و فرزند شهید اهدا شد.

شهید کربلایی سید عیسی حسینی

نام پدر:سید محمد

تاریخ ولادت:1350/1/1

تاریخ شهادت:1393/7/9

محل تدفین:قم. گلزاربهشت معصومه

نحوی شهادت کربلایی سید عیسی حسینی،بانام جهادی ابو محمد

راوی همرزم شهیدبانام جهادی ابوفاضل

دومین شب بود که رفتم خط هر دو وضو گرفتیم سید وضو گرفت رفت گفت ابو فاضل من میرم تو هم بیا

منم گفتم باشه،رفت وقتی رفتم جلو دیدم سید کنار فرمانده وایساده من خواستم برم ولی فرمانده گفت ابوفاضل برو اون ور(تقریبا20متر اون طرف تر) منم چون فرمانده گفت مجبور شدم برم

اون شب غافلگیر شدیم خیلی سخت گفتنش،راحت نیست برام وای همه داشتیم برمیگشتیم عقب خیلی سخت بود

فرمانده وسید 2نفره دیگه موندن حفظ خط سید دستش تیر خورد گفتیم سید بیا عقب خیلی تاریک بود هیچی معلوم نبود،هیچی.

سید گفت منم بیام که داعش میاد این منطقه رو میگیره با اون دستش موند وحفظ خط کرد وای خدا یاحسین

تیر بدی به پهلوش خورد یازینب لبیک یازینب.

نماز صبح و خوندیم رفتیم تا پیکر شهدارو برگردونیم عقب خیلی اون قسمت نورانی بود

اولش ترسیدیم که داعش اون منطقه رو گرفته ولی دلو زدیم به دریا بریم که پیکر هارو بیاریم رفتیم جلو

یازینب

یاحسین

اون نورانیت واسه شهدای ما بود پیکر هارو  اوردیم عقب وتو حرم حضرت زینب  تشیع کردیم ومجلس گرفتیم و پیکر هارو فرستادیم ایران.

https://telegram.me/joinchat/CJu9MUC-fhmVz7FpaW044w



سلام و درود به روح مطهر همه شهدا به خصوص شهدای مدافع حرم

شهید مدافع حرم حاج حمید مختاربند در سال 1335 در شهرستان شوشتر به دنیا آمدند و سال های جوانی شان را در مبارزات علیه رژیم شاه گذراندند. بعد از پیروزی انقلاب، به عنوان پاسدار انقلاب راهی جبهه کردستان و سپس جبهه جنوب شدند. بعد از جنگ مسئولیت های مختلفی در سپاه و لشکر هفت ولی عصر [عجل الله تعالی فرجه الشریف] اهواز داشتند و بعد از آن مدیر عامل بانک انصار استان خوزستان و سپس استان قم شدند. ایشان هم زمان خادم حرم مطهر حضرت معصومه [سلام الله علیها] بودند.

در سال های حضور در اهواز مسجد چهارده معصوم [علیهم السلام] اهواز را با دست های خودشان ساختند و برای ساخت آنجا از هیچ کاری حتی کارگری دریغ نکردند و همین موضوع در شهر قم تکرار شد و بازسازی و توسعه  مسجد باقریه قم از زحمات ایشان هست.

بعد از بازنشستگی با پیگیری فراوان راهی سوریه شدند و به خاطر تبحر در مسائل لجستیکی و مالی مسئول مالی قرارگاهشان شدند، ولی با این شرط که در همه عملیات ها در کنار سایر رزمندگان حضور داشته باشند. در آخرین عملیات به عنوان فرمانده محور حضور پیدا می کنند و وقتی که برای نجات هم رزمشان شهید حسونی زاده پیشروی می کردند با اصابت تیر به سینه شان به شهادت رسیدند.

زمانی که تازه جنگ تمام شده بود، سال 67 یا 68 قبل از اینکه اردوهای راهیان نور راه بیافتد ایشان مقید بودند ما را به مناطق جنگی ببرند تا از نزدیک شاهد مظلومیت مردم جنگ زده و شجاعت رزمنده ها باشیم. با اینکه آن زمان هفت هشت سال بیشتر نداشتم ولی صحنه های آن روز کامل در ذهنم مانده است. خرابی شهرهای آبادان و خرمشهر که آن موقع هنوز خالی از سکنه بود. یکی دو سال بعد هم راهی شلمچه شدیم. شلمچه آن زمان فقط یه یادمان خیلی کوچک داشت و سرتا سر منطقه بکر و دست نخورده بود و پر از ترکش و خمپاره های عمل نکرده و سنگرهای دست نخورده بود. ایشان تمام مدت اشک می ریختند و  صحنه های نبرد و شهادت رزمنده ها را برایمان تعریف میکردند و مطمئن بودند که حضرت زهرا [سلام الله علیها] بر بالین تک تک شهدا حضور پیدا کردند.

و این زیارت و بازدید از مناطق جنگی تا آخرین سال حضور ایشان انجام می شد و اکثر فامیل ما را همراهی میکردند و ایشان وظیفه خودشان می دانستند رسالت نشر سیره شهدا را تا جایی که در توان دارند به انجام برسانند.

چه زمانی که به عنوان پاسدار مشغول خدمت بودند و چه زمانی که مدیر عامل بانک شدند در روش و سبک زندگیشان هیچ تغییری ایجاد نشد.

@labbaykeyazeinab


یکبار دوره خادم الشهدایی در جنوب قرار بود برای صبحانه ۵۰۰ تا نون تهیه کنند 

سید میلاد بلند شده بود نماز صبحش رو خونده بود و از شدت خستگی همون جا خوابش برده بود تا چشماش رو باز کرده دیده بود ساعت نزدیک هشت شده و فرصتی برای تهیه نون نداره خیلی ناراحت میشه

یه عکس بزرگی از شهید حسن درویشی تو اردوگاه زده بودند رفته بود جلوی عکس شهید ایستاده بود و گفته بود حسن آقا آبرومون رو پیش مهمونات نبر ....

سید میلاد اینقدر توسلاتش قوی بود که مطمئن بود شهدا کار رو درست می کنند ...

یک دفعه یه کاروانی اومده بود مسئولش چند بسته نون آورده بود گفته بود ما داریم میریم این نونها رو نمی خوایم و اضافی هست گفتیم بدیم به شما استفاده کنید و داده بود دست آقا سید و رفته بود.

راوی : جمعی از دوستان شهید(از خادمین شهدا)

@ShahidMiladMostafavi

https://telegram.me/joinchat/Bc1v3z-zHaCvt3Rg1RLwmQ


قسمتی از صحبت های همسر شهید: نعمت الله نجفی

 تا وقتی نعمت الله کنار ما بود مشکل اقامت و مخارج زندگی را داشتم اما حالا که او رفته نه تنها آن مشکلات سر جای خودش هست بلکه فرزندانم تا همیشه باید در حسرت نبود پدرشان بسوزند.

تحمل همه این مشکلات را خدا به ما عنایت کرده اما هرگز از کسانی که اخلاص و جهاد مدافعین حرم را ناجوانمردانه زیرسوال می‌برند نخواهیم گذشت.

منبع:سرداران بی مرز

شهید سید مرتضی حسینی (فاطمیون)

پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ


سید مرتضی حسینی شهید ۱۸ ساله مدافع حرم از لشکر فاطمیون

من منتظر اجابت دعای او هستم...

پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۳۲ ب.ظ


‍ بسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن

خاطره شهید

با هم دوست بودیم.  شب آرزوها هر دوی ما در سوریه بودیم. قرار گذاشتیم در حق هم دعا کنیم و برای هم بهترین ها را از خدا بخواهیم. برای هم دعا کردیم که شهید بشویم.

امسال به نیابتش رفتم زیارت.

نجف، سامرا، کاظمین، کربلا و هر جایی که می رفتم به یادش بودم.

دعای من در حقش اجابت شد و حالا من منتظر اجابت دعای او هستم...

راوی: دوست شهید پورهنگ 

https://tlgrm.me/joinchat/DLhywECrdBuM5N_l-NjpHg

(بیوگرافی دو برادر شهید مرتضی و مسعود محمدی)

چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۲۳ ب.ظ


«شهیدمرتضی محمدی»

ولادت: 1374

شهادت: 1394/01/26

محل تولد: مشهد

شهادت: تدمر (پالمیرا) - سوریه

سن:20سال

«شهیدمسعود محمدی»

 ولادت: 1370

شهادت: 1395/08/26

محل تولد:مشهد

محل شهادت: حلب غراسی - سوریه

سن: 25 سال

ویژگی اخلاقی شهید مرتضی محمدی:

غیرت فاطمی داشتند و بسیار باهوش و توانمند بودند

نماز ایشان همیشه به وقت بود ایمانی راسخ و عزمی جزم داشتند برای انجام امور

احترام به پدر و مادر را همیشه توصیه می کردند و خودشان ادب و احترام والدین را رعایت می کردند که مبادا دِینی از خانواده بر گردنشان باشد

هرچه از خلق و خوی نیک این شهید بگویم کم است...

راستگویی و حقیقت جویی از ویژگی های بارز این شهید بود

شهید مرتضی محمدی هم کار می کردند و هم درس می خوانند

دست به هرکاری که می زدند محال بود نافرجام بماند همیشه در پایان کار راضی بودند

من که یک سال از ایشان بزرگ تر بودم اما این شهید الگوی من بودند و غبطه به احوالشان می خوردم

ویژگی اخلاقی شهید مسعود محمدی:

جوانی برومند و غیور بودند و از ذکاوت بالایی برخوردار بودند نماز را اول وقت می خواندند مومن و متدین 

مداح اهل بیت علیهم السلام بودند با نوای جانسوزی که داشتند

محال است هر وقت صدایشان را نشنوم اشک از چشمانم جاری نشود

در مورد حضرت زینب(س) هم بسیار مداحی و نوحه سرایی می‌کردند

خلوص نیت برای انجام هر کاری در قلبشان بود

احترام به به دو فرشته زمینی(مادر و پدر) را همیشه رعایت می کردند و بسیار فروتن و دوست داشتنی بودند

هر دو برادر مثل گل بودند مثل یک سیبی که به دونیم تقسیم شده باشد

هر کدام از آن یکی گل تر و دوست داشتنی تر

مسعود محمدی بعد از سه ماه مفقودی پیکرشان رسید

اول خمپاره زن بودند یعنی خمپاره شصت میزد بعدش فرمانده گردان شده بود

مرتضی محمدی سه ماه اول سرباز پیاده بود

دو دوره بعدی راننده تانک شده بود؛شش ماه راننده تانک بود

مسعود روز آخر مرخصی‌اش بوده که این دفعه خواب دیده بود شهید میشود

فردای روز بعد از 9 صبح تا 3 بعد از ظهر درگیری داشتند تو منطقه و ساعت 3:30 به شهادت میرسند

خمپاره خورده بود و بر اثر خون ریزی داخلی معده به درجه رفیع شهادت نائل میشود

ڪانال رسمی سردار شھید«علیرضا توسلی» ابوحامد

telegram.me/joinchat/BBDnjECMmP0PBKuxlcrTzA

همه خوبی‌ها و زیبایی‌ها را از خدا می‌دید

چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۲۰ ب.ظ


شهیدسردارسیدحمید طباطبایی 

از ابتدای شروع زندگی مشترک‌مان و پیش از آن، هدف‌مان طی کردن مسیرکمال و همراهی در این راه بود و از من می‌خواستند همدیگر را در جهت عاقبت به خیر شدن کمک کنیم.

ایشان اتکا و باورشان به عظمت و علم و قدرت الهی بود و همه خوبی‌ها و زیبایی‌ها را از خدا می‌دید و خود را در محضر حق ذلیل و کوچک می‌دید و به جز الطاف الهی چیزی را از خودش نمی‌دید و ادعایی نداشت و از خدا یاری مسگرفت و یاری میخواست...

راوی همسربزرگوارشهید

همسران بهشتی

@haram69