شهید مدافع حرم ستار محمودی
[همسرم]
به آن ها (زهرا و ابوالفضل) بگو که چه قدر آن ها را دوست داشتم؛ ولی برای مولایم و رهبرم آن قدر ارزش قائلم که جانم را فدایش می کنم.
وصیت نامه
@bisimchi1
[همسرم]
به آن ها (زهرا و ابوالفضل) بگو که چه قدر آن ها را دوست داشتم؛ ولی برای مولایم و رهبرم آن قدر ارزش قائلم که جانم را فدایش می کنم.
وصیت نامه
@bisimchi1
فاطمه گریه می کرد و نمی خواست بخوابه.
می خواست سوارِ ماشین بشه...
وقتی رسید سرِ مزار، کنارِ عکسِ یادگاریِ نصب شده از پدرش، گفت: منو پیاده کنید، میخوام به بابام سلام بدم و دستاش رو ببوسم.
بعد از اینکه دستِ پدرش رو بوسید، آرام شد و خوابید الحمدلله...
الشهید المجاهد علی شفیق دقیق
حزب الله
بنت الشهید
@bisimchi1
برای محمودرضا/نود
احمدرضابیضائی
چند نفر از رزمنده هاى مقاومت، فیلمى از محمودرضا در سوریه ضبط کرده بودند که در آن نحوه باز و بسته کردن قطعات توپ ٢٣ را نشان مى دهد. توى این فیلم فقط دستهاى محمودرضا توى کادر است و صدایش که روى تصویر به عربى محلى نحوه کار را توضیح مى دهد. بار اولى که پیش خودش، توى لپ تاپش این فیلم را باز کردم، فقط از روى صدایش توانستم تشخیص بدهم محمودرضاست. چون تصویرى از چهره او از اول تا آخر فیلم دیده نمى شود. چند دقیقه از آنرا که تماشا کردم برگشتم به محمودرضا که مشغول کار خودش بود گفتم: "بابا عربى! این دیگر چیست؟" گفت: "براى یک عده از بچه ها توپ را توضیح داده بودم، چون قطعاتش زیاد بود گفتند اینطورى یادمان نمى ماند؛ یکبار دیگر توضیح بده فیلم بگیریم. من هم توضیح دادم فیلم گرفتند که داشته باشند و اگر جایى موقع باز کردن توپ به مشکل برخوردند فایل را ببینند." گفتم: "کو، کجا هستند این بچه ها؟" گفت: "همین جا هستند، حرف نمى زنند تا شناسایى نشوند." گفتم: "خودت که لو رفته اى با این لهجه فارسى ترکى عربى قاطى!" خندید. گفت: "راست مى گویى لهجه ام که خیلى ضایع است؛ الان که دارم گوش میدهم مى بینم این بنده خداها چقدر توى دلشان خندیده اند."
محمودرضا سى دقیقه روى این فیلم به عربى محلى عراقى نحوه باز کردن و بستن مجدد قطعات این توپ را توضیح مى دهد. یعنى قطعات را یکى یکى باز میکند و مى چیند روى زمین و نامگذارى میکند و در آخر که کار تمام مى شود با همان لهجه محلى مى گوید: "صار فارغ... خلاص!" یعنى تمام شد! آنقدر موقع دیدن فیلم از تکلم مسلطش به عربى خوشم آمد که دو بار از اول تا آخر دیدم. آخر سر هم یواشکى براى خودم کپى کردم. بعدا که فلش مموریم را آوردم تبریز باز کردم تا فیلم را بریزم روى لپ تاپم، دیدم محمودرضا هم یواشکى آنرا از فلشم پاک کرده!
@ahmadrezabayzaie
پدرخیالت راحت،همه هوایم رادارند امادلم در هوای توست
شهادت۹۴/۱۰/۲۱
@seyedsiratnia
بسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن
با حاج محمد رفته بودیم حرم شهرری. بعد از زیارت اومدیم تو حیاط. داشتیم به گنبد نگاه می کردیم. گفت: هر چی بخواهی حضرت عبد العظیم بهت میده. گفتم حاجی میخوام مرجع تقلیدمو عوض کنم، نظر شما چیه؟
گفت: مگه از حضرت آقا هم اعلم تر تو این عالم هستی داریم؟
از اون موقع مرجع تقلیدم شد حضرت آقا...
راوی: دوست شهید پورهنگ
https://tlgrm.me/joinchat/DLhywECrdBuM5N_l-NjpHg
تو دانشگاه و محیط خوابگاه سید خیلی مقید بود ، بچه ها می اومدند می گفتند سید تو خوابگاه هم دست بردار نیست نماز و قرآن و مسجد رفتنش هم ترک نمیشه
با اینکه تو محیط خوابگاه خیلی اذیت می شد ولی محکم تر از این حرفها بود
تو خوابگاه بعضی افراد اهل رابطه با نامحرم 😔و سیگار و دود و دم😔 بودند اما سید میلاد بیدی نبود که با این بادها بلرزه ، البته سعی می کرد خیلی تو این محیط نباشه
بهش می گفتم سید جان چرا کم میری دانشگاه؟؟!!! می گفت چاره ای نیست اونجا سخته موندن ...
حتی شنیده بودم بعضی از دخترهای دانشجو می اومدند کلاس سید میلاد رو مسخره می کردند ....اما ترم های بالاتر که شد دیدم حضور سید تو دانشگاه پررنگ تر شد گفتم سید جان چی شده درسخون شدی ؟؟!!!
گفت ماها باید درس بخونیم و قوی باشیم و محکم بایستیم
و رو محیط دانشگاه تاثیر گذار باشیم می گفت من باید تو دانشگاه رو بچه ها تاثیر بگذارم نه اینکه خودم رو کنار بکشم ....
تو بهترین بودی همه جا بزرگ مرد
راوی : دوست شهید
شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی
@ShahidMiladMostafavi
https://telegram.me/joinchat/Bc1v3z-zHaCvt3Rg1RLwmQ
غلامرضا محمدی (خیبر)
شهید مفقود الاثر غلامرضا محمدی متولد سال۱۳۵۹ و یکی از اولین رزمنده های فاطمی بود که در سال ۹۲ درمنطقه ی احمدیه در ریف دمشق همراه چند رزمنده ی دیگر از جمله شهید غلامرضا علیزاده و سید پیمان و … توسط کمین تروریست های تکفیری صهیونیستی به شهادت رسیدند.
شهید محمدی یکی از بهترین تک تیراندازها و نیروی ویژه ی اطلاعات و عملیات لشکر فاطمیون بود.
وی بسیار مؤمن و خوش برخورد و مهربان بودند.
پیکر شهید محمدی همراه چهار شهید دیگر، بعد از شهادت به دست تروریست ها باقی ماند و این شهیدان برای همیشه مثل مادر سادات حضرت فاطمه ی زهرا (س) بی نشان باقی خواهند ماند.
https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ
بســـم الله الرحمن الرحیم
سلام ای آشنا
ای دور نزدیک
ای مهربان یار
ای شورانگیزترین افسانه ی سر در گم زندگی
چندی ست کبوتران بی قرار در آشیانه خود جوجه هایی را صاحب شده اند واز داشتن آنها چنان به خود میبالند که مادر به تو افتخار میکرد وامروز بیشتر افتخار میکند
اما نیستی که ببینی قاب عکست که یاد آور سیمای جوانی ونورانی ات است را مادر آنقدر محکم به سینه میفشارد همانند روزهایی که خودت را به سینه اش میفشرد
نیستی ببینی لباس نظامی ات را بر دیوار خانه آویخته و هر لحظه دکمه هایش را جیب هایش را کلاهت را هرجایی که انگشتانت خورده را آنقدر نوازش میکند میبوست که گویی در مقابلش هستی و دارد نوازشت میکند میبوستت
نیستی ببینی مادر دلش را خوش کرده به دیدن همسر و فرزندانت
وقتی آنها را میبیند گویی خودت را دیده
دلش را خوش کرده به یک نایلون که یک تیکه پارچه وگلاب که درونش هست
میدانی با اینها چه میکند سنگ مزار شما و دوستانت را پاک و معطر میکند
نیستی ببینی مادران شهدا ی ایرانی و پاکستانی افغانستانی را با زبان آرام میکند اصلا انگار وظیفه خود میداند در تشیع شهدا شرکت کند و مادرانشان آرام کند در حالی که خدا خودش میداند که قلبش پر است از دلتنگی مادرانه و صبر زینبی
مادر و پدر چشمی بغض آلود دارند و لبی خندان
پدر که در روز آرامش و قرارش شده چندین بار رفتن به گلزار شهدا
علی را برایت بگویم داداشی
مثل خودت عاشق است
عاشق خداوند(با سن کم خود ماه مبارک رمضان را روزه گرفت که به دستور الهی لبیک گفته باشد)
عاشق اهلبیت سلام الله علیها ست(با دوربینش خود را مدافع حرم کرده
و خادم بی بی معصومه سلام الله علیها شده)
عاشق ولایت فقیه هست نگران اشکهای امام خامنه ای حفظه الله تعالی شده (میبینی چه کوبنده متن میخواند که امام خامنه ای بشنود تا مرحمی شود به دل مبارکشان
همانند خودت شده
مادر میگوید وقتی علیم را به سینه میفشارم گویا سعید را در سینه میفشارم
ای همراه قافله ی عاشقان و ای دریا دل غیور تورا دوست می داریم و یادت را همیشه گرامی میداریم
به امید روزی که دستانمان را بگیری
Telegram.me/shahid_samanlo
دلنوشته
شهیدسعیدسامانلو
به شــــــهدا خیلی علاقه داشت...
خیلی از شهیدارو میشناختـــــ
و ازشون اطلاعات زیادی داشتـــــ
از شخصیت و زندگیشون گرفته تا نحوه شهادتـــــ !
همیشه به دوستاش هم توصیه میکرد پیگیر آشنایی با شهدا باشن و خودشم واس آشنا کردن دوستاش کم نمیذاشتـــــ .
شهید اصغر وصالی فرمانده ی شهر پاوه،
مورد توجه خاصش بود...
برای همین هم اسم مستعار خودش رو "حُسِینوِصٰالے" انتخاب کرد...
حتی این اسمو روی اسلحه اش حک کرده بود
و از دوران آموزشیش تو ایران تا عملیات هاش تو سوریه تفنگش با این اسم مشخص بود...
حتی صفحه اینستاگرامش رو هم به اسم حسین وصالی ساخته بود و تو فضای مجازی هم خودشو به این اسم معرفی می کرد...
بعد از این که مستند ابوخلیل که برای شهید رسول خلیلی ساخته شد رو دید...
میگفت منم شهید شدم واسم مستند بسازید و اسمشو بذارید ابووصال!
ولی تنها چیزی که هیچوقت هیچکس دربارش فکر نمیکرد این بود که یـه روزی واقعا شهید بشه!
[کاش صبحی میدمید و یاری از ره میرسید
سر رشته ی شادیست خیال خوش تو]
شهید محمد ضا دهقان امیری
@Shahid_Dehghan
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و صلوات بر محمد محمد و آل محمد " صل الله علیه وآله وسلم"
و آخرین حجت خدا بقیه الله فی ارضه و نایب بر حقش مقام معظم رهبری
سلام عرض می کنم خدمت پدر و مادر و همسرم ؛
توصیه این حقیر به دوستان ؛ خانواده و همسر و فرزندم این است که قرآن بخوانید و نماز را در اول وقت آن اداء کنید ؛ امید است که خداوند شمارا جزء نماز گزاران قرار دهد.
از خدا بترسید و تقوا پیشه کنید ؛ همواره در همه لحظات و در همه کارهایتان اورا به یاد داشته باشید و بدانید که خداوند از رگ گردن هم به شما نزدیکتر است و در همه جا ناظر اعمال شماست.
فقط از خدا بترسید نه از خلق خدا به خاطر جایگاه شغلی و مادیات دنیا.
یاور مظلومین باشیدو به کسی ظلم نکنید.
توصیه من به خواهران دینی و مادر و همسرم اینست که حضرت زهرا "سلام الله علیها " را الگوی خود قرار دهند و حجاب خود را حفظ نمایید و در حفظ حجاب برتر خود ؛ یعنی چادر کوشا باشند و در ترویج آن کوتاهی نکنند.
این حقیر از شما می خواهم که در بدترین شرایط جامعه و روزگار همچون گذشتگان در روز ها و زمان های گذشته بر اعتقادات خود استوار بمانید و بر بصیرت خود بیافزایید و اسیر ترفندها و حیله های دشمن نشوید و نسبت به خودتان مراقبت داشته باشید.
از شما می خواهم که طبق دستورات خداوند که در قرآن کریم آمده عمل کنید و آن را سرلوحه زندگیتان قرار دهید.
همواره شهدا را به یاد داشته باشید و رهرو راه آنها باشید و همچون شهدا تابع محض ولایت فقیه باشید ؛ مبادا از راه آن بزرگوار خارج شوید و او را تنها بگذارید و بدانید که او در زمان غیبت امام زمان " عجل الله تعالی فرجه شریف " نا خدای کشتی صراط مستقیم است و فراموش نکنید که امنیت ای کشور را مدیون خون شهدا هستید.
از پدر و مادر و همسرم می خواهم که فرزندم را مطابق آموزه های دینی تربیت کنند و می خواهم که حضرت زینب کبری " سلام الله علیها " را الگوی خود قرار دهند ودر مصیبت ها صبر پیشه کنند و از آزمایش الهی سربلند خارج شوند که خداوند صابران را دوست دارد.
افتخار این بنده است که منتسب به دو شهیدم امیدوارم که شفاعت آنها شامل حال این حقیر شود.
(1393/12/8)
@labbaykeyazeinab
علیرغم سن و سالشون آمادگی بدنی خوبی داشتن و این به خاطر زحمتی بود که همیشه به جسمشون میدادن چه زمانی که در ایران بودن و چه زمانی که به جنگ رفتن. از بین دو کار سخت کار سخت تر رو انتخاب میکردن و اعتقاد داشتن همیشه باید آماده ظهور امام زمان و جنگهای آخرالزمان بود.
در عملیات آخر با اصرار و التماس از فرمانده قرارگاه می خواهند که در عملیات حضور داشته باشند. به خاطر مسئولیت و نیازی که به ایشان داشتند به سختی اجازه می دهند و ایشان سبک بال و خوشحال راهی عملیات می شوند.
یکی از همرزماشان روز آخر با ایشان بود تعریف می کرد که چند شبانه روز در خط مقدم می خوابیدند و دشمن هرچه تلاش کرد نتوانست خطی که فرماندهی اش با ایشان بود را بشکند. می گفت غیورانه و شجاعانه به دل دشمن می زد و اجازه یک متر پیشروی به آن ها نداد.
شب آخر تا صبح بیدار بودند و نماز خواندند. صبح عملیات شروع می شود و تا نزدیک عصر ادامه داشته است. عصر که شد متوجه شدند خط کناری ایشان شکسته شده و دارند محاصره می شوند. مجبور می شوند چند متری عقب نشینی کنند. در همین حین متوجه می شوند یک نفر از نیروهای خطی که شکسته شده یعنی شهید حاج فرشاد حسونی زاده به پاش تیر خورده و دست تکفیری ها افتاده است. بدون معطلی برای نجات ایشان شروع به پیشروی می کنند و در همین درگیری تیر به سینه شان اصابت می کند و به شهادت می رسند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
@labbaykeyazeinab
رضا هیچوقت به شکم اهمیت نمیداد بقول خودش شکم مرکب شیطانه و تحویلش نمیگرفت. هر چه بود رو با بسمالله الرحمن الرحیم و نمک شروع میکرد میخورد و بعدش هم کلی خدا رو شکر میکرد و اگر هم نبود حرفی نمیزد. بیشتر وقت هام که روزه بود . سال ۹۲ که مجروح شد اومد مشهد دکتر گفته بود تغذیه مقوی داشته باشه تا استخوان پاش جوش بخوره و زودتر بهبود پیدا کنه.یه مدت هرشب فقط برای رضا ابگوشت درست میکردیم و برای مابقی خانواده غذای دیگه ای درست میکردیم ولی سر سفره که مینشستیم همیشه اون غذای آبگوشت رو میذاشت جلوی پدر و خودش غذای پدر رو میخورد . هر وقت هم پدر اصرار میکرد نمیخورم خودت بخور بهانه های جورواجور میاورد که مثلا از گوشت بدم میاد . میخورم دل درد میشم قویه شبا خواب اشفته میبینم و فلان بعدا بهش میگفتم رضا اونو برای تو درست کردم چرا میدی به بابا ؟ میگفت اگه خدا بخواد این استخونه خود بخود جوش میخوره اگه خدا نخواد با این غذاهام کاری نمیشه بابا پیره ضعیفه.زشته. سر سفره بقیه چیز دیگه بخورن من آبگوشت !!!! تو همه موارد از خود گذشتگی داشت چه غذا خوردن چه چه شهادت و از جان گذشتن.
(راوی:خواهر شهید)
کانال سردار شهید حجت
http://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RAZyxJDNv_Cjg
خاطره ای از شهید مدافع حرم پهلوان آقا سید میلاد مصطفوی و تغییر در تیپ ظاهری اش به خاطر اصلاح یکی از جوانان شهر
یک بار سیدمیلاد با یک نفر دوست شده بود طرف به قول ما خیلی سوسول بود ، تو همون دوران بود که من سیدمیلاد رو تو خیابان دیدم ، از تعجب چشمام گرد شد !!!سید میلاد شلوار لی و لباس آستین کوتاه پوشیده بود! رفتم سراغش سلام دادم و گفتم سید این دیگه چه تیپیه هستش که زدی ؟؟!!از تو بعیده !!! خندید و گفت دیگه ما هم از راه به در شدیم !!!!
گفتم سید جان من تو رو بهتر از همه می شناسمت چه فکری تو سرت هست ؟؟!!
گفت راستش یه بنده خدایی هست خیلی تو وادی نماز و دوری از نامحرم نیست ، می خوام چند روزی باهاش باشم تا بلکه ان شاالله اگر شهدا کمک کنند بتونم روش تاثیر بگذارم ، سید میلاد برگشت به من گفت احسان جان شاید آبروی من پیش بعضی از رفقا بره پشت سر من حرفهایی بزنند اما من مطمئن هستم که آبروم پیش خدا حفظ هست همین برام کافیه فقط برام دعا کن بتونم تکلیفم رو انجام بدم....
از حرفهای سید میلاد حسابی شرمنده شدم...
راوی : دوست شهید( از خادمین شهدا)
@ShahidMiladMostafavi
https://telegram.me/joinchat/Bc1v3z-zHaCvt3Rg1RLwmQ
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی
الهی شهید بشی
همیشه به همسرش میگفت به من نگو خدا قوت...بهترین دعا آینه که بگی الهی شهید شی.
هیچ وقت در آزمون دانشگاه تقلب نمیکرد میگفت حقوقی که از سوادم میگیرم باید حلال باشه.
همیشه عادت داشت قرآن با معنی مطالعه میکرد و عادت به تامل داشت.
نماز اول وقت میخوند و اگه ما دیرتر میخوندیم می گفت نماز اول وقت فوت نشه ها حواست جمع جمع...
به بزرگتر خیلی احترام میگذاشت حتی اگه بنده خدا طرف اشتباه می کرد.
همیشه برای همه دعا میکرد خدا هدایتشون کنه.
بهترین علاقه اش مطالعه کتاب و شعر گفتن بود.
متن های عارفانه زیادی از حمید عزیز به جا مونده.
همیشه میگفت مدافع حرم خانم زینب باید مثل آقا ابوالفضل شهید شه که نحوه شهادتشون بی شباهت نبوده...دست و پای راست به حالت قطع و دست چپ و پای چپ به حالت کاملا خورد شده و احشا داخلی متلاشی و بینی هم شکسته ...تمام لحظات شهادت دکر لبش یا صاحب الزمان و یا حسین بوده.
گفته انا لله و انا الیه راجعون که دوستاش گفتن نگو حمید جان زوده که گفته نه دیگه وقتشه ....
وقتی مسواکشو انداخت بیرون همسرش مسواک رو بر می داره میگه بزار یادگاری بمونه ...حالا شده یادگاری....
این شهید به امانت سپرده شد به خاک تا هنگام ظهور مولایش امام زمان رجعت کند.
@Modafean_saveh