مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۷۰ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است


‍ ‍ ای همسر جاودانه ام ...

راستی با آن همه عشق چگونه از ما گذشتی؟

.....اما نه...... تو برای حفظ حریم عمه من رفتی . تو با سلاله پیامبر(ص) وصلت کردی و داماد بی بی زهرا(س) شدی، 

تو بیشتر از فرزندشان به آنها نزدیک شدی خوش به سعادتت که عاشق بودی.

 تو از این به بعد ستاره های شانه ات را با دستان رسول الله(ص) می گیری، 

تو اربابم حسن(ع) و اربابم حسین(ع) را نظاره می کنی، 

تو رفتی تا حرم زینب(س) امن بماند. 

می دانی اگر عباس بن علی بود چه می کرد؟

عباس که وقتی به وادی نینوا رسید به پیشگاه قدم های اولیا مخدره زینب نشست تا او پا بر سر پای او بگذارد و از اسب پیاده گردد، 

تا عباس بود هیچ یک از عدو جرات نزدیک شدن به خیمه را نداشت ؛

سعیدم خوش به حالت که لبخند رضایت عمویم عباس را به جان هدیه گرفتی و از حریم بانوی عرشیان دفاع کردی...





علاقه زیادی به اهل بیت‌(ع)داشت درهمه کارهایش به ایشان توسل می‌جست وهمین باعث شده بودثبات روحانی،معنوی وعرفانی زیادی پیداکندکه دراوج دشوارترین عملیات‌هاهم طمأنینه وآرامش خاصی داشته باشد.

(شهید عماد مغنیه)

خادم الشهدا 

@khadem_shohda

چه معامله ی پر سودی کرد

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۴۱ ب.ظ

شهید حجت اسدی

بابت مداحۍهیچ صله‌ایی دریافت نمی‌کرد ومی‌گفت صله من روباید آقا بدهد،روز شهادت حضرت زهرا س ترکش به پهلو وبازوش خوردو شهید شد،اینها هم صله آقاحجت بود چه معامله ی پر سودی کرد.

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@haram69

خاطره ای از شهید ابراهیم خانی

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۳۶ ب.ظ


خاطره

پاےسفره نشسته بودیم صداےاذان اومد ازسر سفره بلندشد

وشروع کردبه وضوگرفتن گفتیم غذاسرد میشه.

گفت غذارا میشه گرم کرد ولی نمازاول وقت نمیشود شروع کرد به نماز خواندن.

شهید ابراهیمخانی

بانک اطلاعات شهدای مدافع حـــــرم

@Haram69

اهمیـــــت نماز اول وقت

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۳۴ ب.ظ


خاطره‌ای‌زیبااز سردارشهید حاج محمد شالیکار

در حال حرکت به سمت سوریه موقع اذان مغرب و اعشا به هم رزماش گفته بود که به راننده بگن با ایسته

بعد راننده ى اتوبوس گفت الان جایى برای نماز خوندن پیدا نمیشه و نیم ساعت بعد به مقصد میرسیم

و شهید شالیکار در جواب به آنها گفت من یک سال مراقبت کردم نماز اول وقتم را از دست ندهم شما باعث شدین که من نماز اول وقتمو از دست دادم.

و خیلی ناراحت و نگران بود و سرش را به شیشه ى اتوبوس خم کرد و اشک از چشم هایش جارى شد

از اینکه نماز اول وقت رو بعد از یک سال از دست داده بود و این خاطره ى شهید شالیکار خیلی جالب و تاثییر گذار بود.

کانال‌شهید  

@sardar_shahid_shalikar

شهادت۲۱آذرماه۹۴

بانڪ‌اطلاعات‌شهداےمدافع‌حرمـ 

@Haram69 

ابوعلى:

"(١٤ اسفند ١٣٩٤): این گلدون با گل لاله رو خریدم واسه سر مزار سید"

 پى نوشت:

 شهید مرتضى عطایى (ابوعلى) بلافاصله پس از بازگشت به ایران بر سر مزار شهید مصطفى صدرزاده (سید ابراهیم) حاضر شده و همراه این گلدان در قالب دست نوشته اى زیبا بشارت آزادى سازى شهرهاى نبل و الزهرا را به برادر و رفیق خود مى دهد.

متن دست نوشته به این شرح است:

... با دست مجروحم مى نویسم سلام

نبودى که ببینى نبل و الزهرا آزاد شد

پیروزى از آن حزب الله است

جان دیگرى مى دهد، جان دلم خندیدنت

جان من، جانى ببخشا بر دل بى جان من

      "دم عشق،دمشق"                                          ابوعلی

@Labbaykeyazeinab

شوخی شهید سامانلو با شهید محمد اسدی

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۶ ب.ظ


تومنطقه سربه سرغلام میذاشت میگفت من بااهل بیت فامیلم  باحضرت زهراسلام الله محرمم

افتخارمیکرد خدایش به مارحمت کند واوراباخانم محشورکند.

شهید سعید سامانلو

انگشتر اهدایی به شهید عطایی

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ب.ظ

ابوعلى:

"(١٢ اسفند ١٣٩٤)، برا بار سوم انگشتر حاجی رو کاسب شدم تو اون جمع فرماندهان نیرو و سفیر و ... چند نفر طلب انگشتر ازش کردن و نداد خدا میدونه بهش گفتم نه نگفت.

پى نوشت: سردار حاج قاسم سلیمانى براى بار سوم انگشترى را به درخواست شهید مرتضى عطایى (ابوعلى) به ایشان اهدا مى کنند. انگشتر اهدایى این بار از نوع فیروزه بود. سردار با مشاهده انگشتر فیروزه اى در دستان شهید ابوعلى، مى فرمایند تا از دفترشان انگشتر دیگرى (شرف الشمس) را براى شهید بیاورند.

این تصویر همان انگشتر شرف الشمس است.

"دم عشق،دمشق" 

@Labbaykeyazeinab


سه روز به رفتنش بود گفتم : اگر بری سوریه از دست میدمت . گفت :خانم روز قیامت گلوی امام حسین خونی باشه و گلوی من سالم باشه شرمنده میشم خجالت میکشم. خوشحالم که گلوش خونیه و روز قیامت شرمنده نیست.

 همسرشهید مرتضی عطایی (ابوعلی)

علاقه دو شهید به هم

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۵ ب.ظ

این عکسش رو تو گوشی نشون داد گفت سیدابراهیم من رو بوسید و منم پسرش رو.

شجاع تر از خودش خودش بود ..

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۷ ب.ظ

نٰایِ نـِی:

یکی از رزمندگان دلاور فاطمیون گفت  فلانی شما برادر شهید شیخ مرتضی هستی؟

گفتم بله بفرمایید !؟

گفت فقط یچیز بگم شجاع تر از خودش خودش بود ..

هنوز یادم نمیره فریاد آخرش وقتی همه ما چسبیده بودیم به زمین 

با صدای کلفت و مردونه ای زیر آتیش بلند شد و داد زد غیرت فاطمیِ فاطمیون و ...

ساکت شد خودش نه.. گریه امانش نداد.. خیلی بیشتر از قبل بهش افتخار کردم ..

شهیدمحمدامین کریمیان

بسم رب الشهداء والصدیقین 

اولین شهید مدافع حرم خانی آباد نو

ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺳﺠﺎﺩ ﺯﺑﺮﺟﺪﯼ ﺍﺯ ﺑﺴﯿﺠﯿﺎﻥ ﭘﺎﯾﮕﺎﻩ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺑﺴﯿﺞ ﮐﻤﯿﻞ، ﺣﻮﺯﻩ 345 ﺣﻀﺮﺕ

ﺟﻮﺍﺩﺍﻻﺋﻤﻪ ‏( ﻉ ‏) ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺣﺮﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ‏( ﻉ ‏) ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﺣﻠﺐ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺑﻪ ﻓﯿﺾ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻧﺎﺋﻞ

ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺷﻬﯿﺪ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﻮﺳﺖ.

هدیه به روح شهداء و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات.....

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا



درددلی با برادر شهید

پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۸ ق.ظ

مهدی جانم!  می دانی چندماه  از ندیدت گذشته تو که مادر را هیچ وقت چشم انتظار نمی گذاشتی ...

میدانی با صدای هر دری منتظرم تا بیایی و با همان خنده های همیشگی گل بوسه های سلام را به دستانم بزنی و در آغوشت بگیرم و بگویم الهی که از جوانی خیر ببینی پسرم.

آه که می دانم این زنگ در با دستان تو دیگر به صدا در نمیاید و من عمری باید با قاب عکست حرف بزنم و بگویم حسرت یک بار در آغوش گرفتنت به دلم مانده ..

خیر از جوانیت ببینی مادر...

 میدانی با دلم چه کردی ..چنان رفتی که حتی من نتوانستم پیکرت را در آغوش بگیرم و مثل همان دوران بچگیت برایت لالایی بخوانم ...

 پسری که وقتی داشت میرفت برای خداحافظی باید خم میشد تا ببوسمش  حالا با تنی سوخته که جایی برای بوسیدن نداشت،باید از این بسوزم و عقده دلتنگی های هر روزه ام را با دیدن محمد وا کنم .

مهدی جانم! هرگلی یک بویی دارد اما محمد بوی تو را می دهد . امید روزهای تارم شده و چشمم با هر با آمدنش روشن می شود.

محمدی که سفارش کردی پناه دل  بی قرار مادر باشد. حالا که دارند مرا به مقتل تو می آورند و اشک چشمم از این داغ روان است محمد آرام جانم شده و با بودنش انگار که تو را دارم،کمتر بی تابی می کنم.

پسرم مهدی جان!برای روزهای بی صبری مادر دعا کن ..

برادر شهید مهدی طهماسبی برای آخرین بار دست برگردن هم در فرودگاه امام خمینی(ره)

شهدای مدافع حرم قم

@sh_modafeharam_qom

چه اول مهر غم انگیزی رو بدون پدر تجربه کردی

پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ق.ظ


مهلا خانم دختر شهید مدافع حرم حسن غفاری

چه اول مهر غم انگیزی رو بدون پدر تجربه کردی

دلتنگ پدر

شهید حسن غفاری

سه شهید در یک قاب ۲

پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ق.ظ


مرتضی تا بود کارش غیر شیدایی نبود

مجتبی می گفت: دیدم غیر زیبایی نبود

شد پشیمان هر کسی اینجا زلیخایی نبود

مصطفی هم رفت آری او هم اینجایی نبود

مردهای مرد را آغاز و پایان روشن است...