باز امشب دوباره دلم تنگ توست
باز امشب دوباره دلم تنگ توست .مرتضی و تو شانه در شانه ی مصطفی .و چه زیباست مصطفی در کنار مرتضی ...هنوز که هنوز است باورم نیست رفتنت را امشب به فیلمهای گذشته را دیدم و فهمیدم که ناگهان چه زود دیر میشود .جان مرتضی دعایی و نگاهی .هنوز بیسیمم باز است منتظرم مرصاد مرصاد ابوعلی .کجایی دلاور .اخ که با یاد اوریش اتش به جانم می افتد دلاور کاش نگاهی و دعایی من واقعا دلم برات تنگ شده.
مرتضی یادت هست خلصه و خانطومان را و ارایشگاه صلواتیش را تو ارایشگاه رفته بودی و جواد محمدی اومد مقر ما و چایی خوردیم سراغت را از جواد گرفتم .به جواد گفتم ابو علی را تنها نذار شهید میشه ها . وجواد گفت نه داداش اول من میرم بعد ابو علی و بعد ...... داداش چه خوب جواد پیشبینی کرد ...که نه انگار میدید حجاب از چشمانش برداشته شده بود و عاشقانه ها را مینگریست و با ملایک میپرید داداش امشب دلم بد جور هواتو کرده کجایی مرتضی .کجایی جواد .....کجایین رفقای جونی من به من تنها و درمانده هم یک نگاهی بندازیذ مرتضی و جواد شماها قول دادین و من رووی قول شما فرشته های زمینی حساب کردم.
آخه رفیقی دیگه برامون نمونده به خدا هر وقت میرم بهشت رضا صبح میرم تا شب طول میکشه احوالپرسی از رفقا ...دیگه دارم وقت کم میارم ..خدایا صبرش را بده دیگه دارم از دوری همرزمام دق میکنم خسته شدم بس که مجروح شدم و رفتم تا دم در ولی برگشتم این دفعه اخر دیدم چیزی که شهدا میبینند البته گوشه ای از ان را اینه که اتیش گرفتم درد فراق بسیار جانکاه است و لذتی که در اون لحظات داشتم اصلا و ابدا گفتنی نیست ... خوش بحال شهدا که کامل چشیدند شهد شیرین شهادت را. و دیدند روی ماه ارباب بی کفن را نوش جام و گوارای وجودت مرتضی .نوش جان.