مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۲۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

باز امشب دوباره دلم تنگ توست

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۴۵ ب.ظ

باز امشب دوباره دلم تنگ توست .مرتضی و تو شانه در شانه ی مصطفی .و چه زیباست مصطفی در کنار مرتضی ...هنوز که هنوز است باورم نیست رفتنت را امشب به فیلمهای گذشته را دیدم و فهمیدم که ناگهان چه زود دیر میشود .جان مرتضی دعایی و نگاهی .هنوز بیسیمم باز است منتظرم مرصاد مرصاد ابوعلی .کجایی دلاور .اخ که با یاد اوریش اتش به جانم می افتد دلاور کاش نگاهی و دعایی من واقعا دلم برات تنگ شده.

مرتضی یادت هست خلصه و خانطومان را و ارایشگاه صلواتیش را تو ارایشگاه رفته بودی و جواد محمدی اومد مقر ما و چایی خوردیم سراغت را از جواد گرفتم .به جواد گفتم ابو علی را تنها نذار شهید میشه ها . وجواد گفت نه داداش اول من میرم بعد ابو علی و بعد ...... داداش چه خوب جواد پیشبینی کرد ...که نه انگار میدید حجاب از چشمانش برداشته شده بود و عاشقانه ها را مینگریست و با ملایک میپرید داداش امشب دلم بد جور هواتو کرده کجایی مرتضی .کجایی جواد .....کجایین رفقای جونی من به من تنها و درمانده هم یک نگاهی بندازیذ مرتضی و جواد شماها قول دادین و من رووی قول شما فرشته های زمینی حساب کردم.

آخه رفیقی دیگه برامون نمونده به خدا هر وقت میرم بهشت رضا صبح میرم تا شب طول میکشه احوالپرسی از رفقا ...دیگه دارم وقت کم میارم ‌..خدایا صبرش را بده دیگه دارم از دوری همرزمام دق میکنم خسته شدم بس که مجروح شدم و رفتم تا دم در ولی برگشتم این دفعه اخر دیدم چیزی که شهدا میبینند البته گوشه ای از ان را اینه که اتیش گرفتم درد فراق بسیار جانکاه است و لذتی که در اون لحظات داشتم اصلا و ابدا گفتنی نیست ...     خوش بحال شهدا که کامل چشیدند شهد شیرین شهادت را. و دیدند روی ماه ارباب بی کفن را نوش جام و گوارای وجودت مرتضی .نوش جان.

اولین دیدار ..

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۲۱ ب.ظ



دیدارخانواده شهیدمدافع حرم فاطمی محمد صادق صادق زاده 

در معراج شهدا

مدافع حرم

فاطمیون

قم

شهادت:95/05/11

خــــــــادم الشـــــهداء

@khadem_shohda

از اول آبان ۹۴، زندگی من به دو بخش تقسیم شد....

قبل از آشنایی با مصطفی و بعد از آشنایی با مصطفی....

آقامصطفی برای من راه رسیدن به خدا بود....

مصطفی بود که طعم شیرین بندگی را به من چشاند....

خوش به سعادت آنهایی که قبل از شهادت، مصطفی را شناختند....

و خوشا به حال آنهایی که مصطفی بعد از شهادت، خودش را به آنها شناساند...

ما ندیده مرید مرامش شدیم....

مصطفی برای خیلی ها چراغ راه بوده و هست...

ستاره ای که آسمانی شد تا پرواز را به ما بیاموزد....

مصطفی مصداق واقعی آیه ی«ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا » است....

بسم رب الشهداء والصدیقین

شهادت را لیاقت لازم نیست معرفت لازم است ، منتهی آرزوی هرانسانی رسیدن به کمال است که راه گریزوسریع آن جهاد درراه اوست که هرکسی نتوانداین نانوشته راخواند و آن راتفسیرکند...

ای شهید همیشه جاویدان ؛ کاش می شد از پشت چشم های خفته، نوشیدن می شهادتت رانظاره می کردم.

کاش می شد درماورای زمان فهمید که بردامان کدامین نورخداسرنهادی وبه آسمان پروازکردی و اوج گرفتی...

وسلام برگیسوان سپید مادرومحاسن سفید پدر ازغم فراق ودوریت...وسلام برکسی که بعدازتو همچوشمع سوخت و آب شد و با دلی مالامال ازاندوه برمصیبت وارده صبرکرد...

مرابه سیرعاشقانه و سلوک عارفانه ات دریاب ، دستم را بگیر در این وانفسای هوس و تنهایم مگذار اکنون که سختی ها و بی قراری هابیتوته می کنند

ندای ادرکنی بلند و تحمل تنهایی گران است...مصطفی جان، برایمان دعا کن ای مستجاب الدعوه و حلالمان کن به واسطه جهل خویش...حلالمان کن به واسطه اینکه حتی به آخرین وصیتت هم عمل نکردیم...حلالمان کن تا مدیون خون سرخ و جاری ات نباشیم...

حلالمان کن....

عاشقی راشرط تنها ناله فریادنیست

تاکسی ازجان شیرین نگذرد فرهادنیست

شهادت اتفاقی نیست

کانال رسمے فاطمیون

@fatemeuonafg313

دلنوشته عاشقانه همسر شهید ابوذر امجدیان

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۰۸ ب.ظ

‍ چه اتفاقِ قشنگی است..!من و تنهایی و، ابوذر...

و...دراین شبها،من و،چشمِ دریایی و، ابوذر...

دوباره دلم؛ همچو موهایش پریشان است...!

دوباره من و، این ناشکیبایی و، ابوذر...

ای کاش، راهِ منزلش آنقدر طولانی نبود...!

من ماندم و خانه ی رٶیایی و، ابوذر...

درخیالم نمیگنجد، که رفته است آن ماه ِمن.!

من ماندم و، ظلمت و؛ ماه ناپیدایی و ، ابوذر...

چه میشود !؟او دوباره بیاید از سفر دور...

من و، دلخوشی و،کادویِ دیبایی و ابوذر...

به کدام راه بنگرم ؟!،که دوباره ببینمش...

جز آن که،من و، راهِ شیدایی و؛ ابوذر...

حلقه پیمانمان؛ دلتنگ تراز؛ همیشه است...

وباز ؛صبوری و؛ من و ؛شکیبایی و ابوذر...

چه هدیه ی قشنگی داده به من شهادتش.

 سفرسوریه و دم مسیحایی و ؛ابوذر.

چه اتفاقِ قشنگی است، تقارنِ آمدن و رفتنش!

و...قشنگتر از آن؛ من و ؛تنهایی و؛ ابوذر...

دلنوشته همسر شهید ابوذر امجدیان.

در سالگرد ازدواجش با آن شهیدبزرگوار...که با شهادتش مقارن شد...روحش شاد ویادش همیشه جاوید باد.

ارسالی همسر محترم  شهید بزرگوار

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


شهید مدافع حرم محمد ظهیری

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۰۶ ب.ظ

در خانواده مذهبی در روز ۱۰ بهمن ماه سال ۶۸ در محله منبع آب اهواز به دنیا آمد. پدر وی رزمنده ۸ سال دفاع مقدس جانبار سردار پاسدار رمضان ظهیری است.

دارای ۴ برادر و فرزند سوم خانواده بود که در سال ۸۷ به عضویت نیروی زمینی سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی یگان تکاور صابرین تیپ حضرت حجت (عج) در آمد.

در عملیاتهای نبرد با پژاک در شمال غرب و همچنین اشرار شرق کشور حضور داشت و در این عملیاتها بسیاری از همرزمان خود را که به فیض شهادت نایل آمدن از دست داد.

سرباز امام زمان از قافله شهادت و دوستان شهید خود عقب نماند و در روز ۹محرم و شب عاشورای حسینی مصادف با اول آبان ۹۴ در نبرد با سپاه کفر و متجاوزان به حرم حضرت زینب کبری در اثر اصابت تیر و شدت جراحت به درجه رفیع شهادت نایل آمد و به سوی معبود خود و سید الشهدا شتافت...

شهید محمد ظهیری

مدافع حرم

یگان ویژه صابرین

سالروز شهادت

روحمان با یادش شاد

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


شهدای‌حزب‌الله

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ


سلام ‌بر‌آنهایی ڪه

‌رفتنــد‌ تا بماننـــد

ونماندنــد، تابمیـــرند ...

سلام شهدا 

شش شهیددریک قاب 

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

Haram69

کاردرست ودلسوزانه

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۵۷ ب.ظ


شهیدمدافع‌حرمـ مجتبی زکوی زاده 

مجتبی هر کـــــاری را به درستـــــی بود و خیلی دلســـــوزانه انجام میداد ، داشتیم سنگر میساختیم گفتم خوب شد؟ یه چشمک زد و لبخندزد ؛گفت من میدونستم شما بسیـــــجی ها کارتون رو درســـــت انجام میدن ،

آقا مجتبی توی خاک ها توی اون هوای سرد خوابید تا تست کنه که جای بچه هایی که شب میخوان بیان خوب جا میشن یانه ، به محض اینکه خوابید توی خاک ها بهش گفتم همین سنگر هم زیادشونه بعد تو میخوای طول و عرض سنگر رو هم برا راحتی بچه ها تست کنی!

گفت ما باید کارمون رو درســـت انجام بدیم درس و عبرتی بود برا خودم تا همیشه بادقت انجام بدم.

همین که تست کرد سنگر رو رفت به سمت ماشین که الوار چوب در بیاره برا سنگر بعدی که یکباره موشکی از بالا سر من رد شد تا خواستم بگم مجتبی بپا دیگه دیر شده بود و همون لحظه فورا به شهادت رسید.

ماشالله هیکل بود ؛ بهش به شوخی میگفتیم اقا مجتبی تو وزنت زیاده اگه شهید بشی یا زخمی سخته که بیاریمت عقب! گفت نترسید جایی شهید میشم که شما اذیت نشید ، راست گفت بوالله جفت ماشینش شهید شد باهمون ماشین پیکر مطهر رو آوردیم عقب...

یک خصوصیت رو فهمیدم  اینکه بسیار خوش اخلاق بود و تبسمی بر لب داشت در کلام حتی در سختی بعد ازاینکه اومدم ایران وقتی فک کردم چرا مجتبی شهید شد فقط اخلاق زیباش چشممو گرفت...

راوی‌همرزم‌ شهید ( ا _ ز)

شب‌شهادت‌اربعین۹۴

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حـــــرم

@Haram69 

آخرین ماموریت

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۵۳ ب.ظ


نمیدونم چراحس میکردم این ماموریت با دفعه های قبل فرق میکنه واین رفتن دیگه برگشتی نداره، 

حتی خود محمد جواد هم این حس را داشت و مطمئن بود که سالم برنمیگرده.

به همین دلیل دو روز قبل از اعزامش به همه ی کارهایش رسیدگی کرد.

بیشترین تاکید محمد جواد (فرمانده پایگاه بسیج بقیه الله ) برروی پایگاه بود.

او میگفت: پایگاه دست من امانت است ،خوب به صحبت هایم گوش کن وامانتدار خوبی باش وکارهایی که به شما محول میکنم ،حتما انجام بده تا من مدیون پایگاه و بیت المال نباشم...

محمد جواد میگفت: از شما میخواهم بعد از من انجام این دو کار را فراموش نکنید:

اول: مراسم جزء خوانی قرآن در شبهای ماه مبارک رمضان (در منزل محمد جواد ،طبق سالهای گذشته)

دوم: ادامه دادن صندوق قرض الحسنه خانوادگی( که خود محمد جواد این صندوق را تشکیل داد)

مدافع حرم شهید محمدجواد قربانی

 مدافعان حرم

سبک زندگی خانوادگی شهدا 

خــــــــادم الشـــــهدا

@khadem_shohda




 آمده بود تبریز، خانه ما. داشتم سریال آمریکایی فرار از زندان (Prison Break) را می‌دیدم.

 آمد نشست کنار لپ تاپم و بی‌مقدمه

 گفت: «می‌بینی چطور دارد آمریکا را تبلیغ می‌کند؟!»

 معلوم شد سریال را قبلا دیده.

 من آن موقع چون روی دیالوگ‌های سریال به زبان اصلی کار می‌کردم، بار سومی بود که داشتم آنرا می‌دیدم اما همیشه این سریال را بخاطر اینکه تاریکترین زوایای سیاست داخلی آمریکا را به تصویر کشیده بود تحسین کرده بودم. و این نظر خودم هم نبود! جمله‌ای بود که در تیزر این سریال، گوینده شبکه تلویزیونی فاکس آمریکا آنرا می‌گوید.

بخاطر همین، از جمله‌ای که محمودرضا در مورد سریال گفت تعجب کردم! کمی بحث کردیم. دیدم سریال را خوب دیده و فریبی که در پس سیاست آمریکایی هست را بخوبی تشریح می‌کند. حواسش جمع بود!

برای محمودرضا. 



.

خاطره ای از حاج حسین بادپا

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۴۶ ب.ظ


حاج حسین رو اولین بار در معرکه کهرباء دیدم معرکه ای که با جان فشانی حاج حسین و مشاوره نظامی اون حدود شش هزار نفر از خطر محاصره تکفیریها نجات پیدا کرده و جان بدر بردند.

جاده دمشق - درعا از ناحیه ایستگاه نیروگاه برق( کهرباء ) شهر شیخ مسکین شبانه مورد هجوم صدها نفری مزدوران آمریکایی (ارتش به اصطلاح آزاد) قرار گرفت تلاش نیروهای تکفیری برای گرفتن این جاده بخاطر جدا کردن کامل استان درعا و مناطق وسیع حومه اون و بستن راه تدارکاتی و لجستیکی درعا - دمشق و در نهایت محاصره شش هزار نفر از نیروهای مردمی و بومی و یا نظامی منطقه و نیز سقوط کامل پادگان های مهمی چون پادگان ازرع بود.

ازرع یکی از بزرگ ترین پادگان های سوریه است و در صورت سقوط میتونه به جهت دارا بودن امکانات و مهمات و ادوات وسیع معادلات سوریه را به نفع تکفیریها عوض بکنه.

اما اینها همه دلایل طمع تکفیریها و حملات ممتد اونها برای گرفتن این جاده نیست یکی از اصلی ترین دلیل حمله برای تصرف این جاده قولیه که رژیم صهیونیستی به تکفیریها داده و اون ایجاد منطقه پرواز ممنوع در جنوب سوریه به شرط موفقیت قطع جاده درعا  دمشق توسط تکفیریها هستش.

تکفیریها هم برای خوش خدمتی به اسرائیل معمولا در حملات مکرر به این جاده باهم در رقابتند اما همیشه دست از پا درازتر پیش اربابشون خجالت زده برمی گردن و اظهار عجز و ناتوانی می کنن.

جالبه بدونید فاصله طول جاده که تکفیریها از دو طرف اون می تونن حمله ور شن بیش از چند صد کیلومتره و این سختی نگه داشتن این جاده مهم رو می رسونه.

https://goo.gl/CxuaEN

سردار شهید حاج حسین بادپا

@shahidbadpa