مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شهید حسین رضایی

يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ



پاسدار شهید مدافع حرم حسین رضایی از نیروهای مستشاری ایران مدافع حرم اهل‌بیت در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

دهمین شهید از لشکر ۱۴ امام حسین (ع)  اصفهان.

منبع:

@modafeane_velayat

شهیدمحمود هاشمی

يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۳۶ ب.ظ



شهادت یکی دیگر ازپاسداران سپاه علی بن ابی طالب (استان قم) در عملیات آزاد سازی مناطق نبل و الزهراء سوریه.

تاریخ شهادت: (94/18/11) 

محل شهادت: سوریه  

عاشقانه‌های یک همسر مدافع حرم (شهید نجفی) ۲

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۱۸ ب.ظ


تسنیم: عصبانی هم می‌شد؟ چه مسائلی بیشتر آقا میثم را ناراحت می کرد؟

وقتی خسته بود، عصبانی می‌شد ولی اکثر اوقات شاد بود. اگر ناعدالتی دیده بود، ناراحت می‌شد. گاهی در این مواقع دوست نداشت با کسی صحبت کند. البته بیشتر از جامعه خودمان گله داشت، چون دین ما اسلام است و وقتی بی عدالتی به خصوص از کسانی که به ظاهر مومن بودند، می‌دید حرص می‌خورد.

 تسنیم: اهل تفریح و سفر بود؟

خیلی اهل تفریح بود. با هم گردش و کوه می‌رفتیم. هر کجا که از طرف محل کارش می‌رفت و مناسب بود، بعد از آن، من را هم می‌برد. همه جا هم با موتور می‌رفتیم. سفر هم زیاد می‌رفتیم.

خیلی دوست داشت هر جا درگیری باشد، برای دفاع از اسلام برود/قبل از سوریه یک هفته داوطلبانه به عراق رفت

 تسنیم: چه شد که برای دفاع از حرم داوطلب شد؟

قبل از رفتن به سوریه خیلی دوست داشت هر جا درگیری باشد، برای دفاع از اسلام برود. این موضوع را نیز همان اول ازدواجمان به من گفته بود. حتی چندین مرتبه جلوی من با برخی از دوستانش تماس گرفت و اعلام کرد که علاقمند است که برای دفاع برود.

سال قبل یک هفته داوطلبانه به عراق رفت. همان سال، یک شب، ساعت 2 نیمه شب بود که دوستانش تماس گرفتند و گفتند اگر می‌خواهی سوریه بروی، همین الان بیا که همان موقع با موتور رفت ولی رفتنش به سرعت کنسل شد. وقتی برگشت، گفت:«به قدری با سرعت رفتم که نزدیک بود، بین راه تصادف کنم». از سوریه رفتن خیلی حرف می‌زد و عاشق این بود که برود آنجا.

 تسنیم: آنجا چه چیزی داشت که دوست داشت، برود؟ در سوریه به چه چیزی می‌رسید که اینجا نمی‌توانست به آن برسد؟

تسنیم: شما ناراحت این رفتن و آمدن‌هایش به عراق و سوریه نبودید؟

این سفرهایش بی مقدمه نبود و از قبل به من می‌گفت. ناراحت نبودم چون زمانی که به خواستگاری‌ام آمد، گفت علاقه‌اش به این چیزها زیاد است و اگر راضی هستم، قبول کنم. من هم قبول کردم که با این خواسته‌هایش کنار بیایم البته تصور نمی‌کردم در این حد باشد.

زیاد برای نرفتنش اصرار نمی‌کردم/ وقتی می‌دیدم در جایی مثل سوریه مسلمان‌ها درخطر هستند چیز زیادی نمی‌گفتم

 تسنیم: آن روزی که به سوریه رفت را به خاطر دارید؟ اصلا مخالفتی نکردید؟ ناراحتی و نگرانی خود را بروز ندادید؟

وقتی میثم به سوریه رفت و شهید شد، من باردار بودم. به من گفته بود می‌خواهد به سوریه برود. ناراحت بودم به خصوص به دلیل وضعیتی که داشتم برایم سخت بود که از او دور باشم. از روزی که متوجه شد می‌خواهد پدر شود رفت سر کار و شغل دوم پیدا کرد. من بیشتر منزل مادرم بودم چون آخر شب به منزل می‌آمد و برایم سخت بود. می‌گفتم: «آقا میثم! در خانه بمان. من دوست ندارم مرد خانه دیر برگردد.» ولی او می‌گفت: «بالاخره باید روزی برسد که نبودن‌ها را تحمل کنی.» دوست نداشت خانه بماند و یا به خاطر بحث مالی دستش را جلوی کسی دراز کند. می‌گفت: «بچه روزی می‌خواهد. باید به فکر آینده او باشم.»

شغل دوم او و نبودن‌هایش به این دلیل به خودی خود برای من خیلی سخت بود. وقتی متوجه شدم تصمیم گرفته است به سوریه هم برود، تحملش برایم سخت‌تر شد. به من گفت: «شاید 40 روز یا شاید هم دو، سه ماهی طول بکشد تا برگردم.» گفتم: «نه! چند ماه زیاد است. باید زودتر برگردی.40 روزه برگرد.» البته زیاد هم برای نرفتنش اصرار نمی‌کردم. وقتی می‌دیدم در جایی مثل سوریه مسلمان‌ها درخطر هستند و افراد بی گناه را می‌کشند و حرم حضرت زینب(س) نیاز به مدافع دارد، چیز زیادی نمی‌گفتم. یعنی به این مسائل که فکر می‌کردم، نمی‌توانستم مخالفت کنم.

چرا میثم صبر نکرد که دخترش به دنیا بیاید و بعد به سوریه برود

 تسنیم: حتی نگفتید حداقل صبر کن بچه به دنیا بیاید، بعد برو؟

چرا گفتم. یک دفعه گفتم: «آقا میثم در این موقعیت می‌خواهی بروی؟ اجازه بده بچه به دنیا بیاید.» که گفت: «زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟ دلت می‌آید حضرت زینب(س) دوباره اسیری بکشد؟» بعد از این حرفش من دیگر هیچ چیزی نگفتم.

احساس می‌کرد آنجا به خدا نزدیکتر است. حتی یک بار در تماسی که از آنجا با من داشت، گفت:«به قدری خاک اینجا گیراست که اصلا دوست ندارم برگردم، اگر متاهل نبودم، اصلا برنمی‌گشتم».




زهره نجفی همسر شهید میثم نجفی می‌گوید: یک دفعه گفتم: «آقا میثم در این موقعیت می‌خواهی بروی؟ اجازه بده بچه به دنیا بیاید.» که گفت: «زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟ دلت می‌آید حضرت زینب(س) دوباره اسیری بکشد؟» بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم.

"او هم یک آدم معمولی بود. من بعضی اوقات لباس پوشیدن‌هایش را نمی‌پسندیدم. دوست نداشتم لباس‌هایی را که خیلی‌ها تن می‌کنند، بپوشد. گاهی اوقات درباره این موضوع، خیلی با او حرف می‌زدم و اما او این‌ها را دوست داشت. شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد روزی شهید شود. شیطنت‌هایش را دوست داشتم. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز می‌خواند. یادم هست یکبار که می‌خواستم نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا می‌کنی! کمی آرام باش» چون شلوغ می‌کرد و تمرکز نداشتم. با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود»." این‌ها را زهره نجفی همسر شهید مدافع حرم میثم نجفی می‌گوید.

خانه شهید میثم نجفی یک خانه کوچک و با صفا و صمیمی در قرچک است که طبقه بالای منزل پدری شهید قرار گرفته. خانه‌ای که این روزها به رنگ تنها یادگار شهید مدافع حرم، یعنی حلمای 40 روزه است.گریه‌های او، لباس‌های کودکانه‌اش و اتاقی که پدر فرصت نکرد قبل از شهادت چیدمان آن را ببیند تمام فضای خانه را پرکرده و عکس‌های رنگارنگ شهید در جای جای خانه و حتی در میان وسایل حلما، خوش می‌درخشد.

زهره نجفی متولد 1368 است و یک سال از شهید میثم نجفی کوچکتر است. حلما تنها فرزند اوست که 17 روز بعد از شهادت پدر متولد شد. شاید انتظار رود در گفته‌هایش بی‌قراری کند و اینکه حلما باید عمری با یاد پدری در قامت کلمات مادر زندگی کند. اما او محکم و آرام؛ صبورانه از مردی می‌گوید که تکاور بود دفاع از حرم اهل بیت(ع) و مردم مظلوم، هدف اصلی زندگی‌اش را تشکیل می‌داد تا جایی که دیگر هیچ چیز نمی‌توانست جلوی او را بگیرد. عاشقانه‌هایش از میثم نجفی آنقدر ملموس و واقعی است که با روایت‌هایش همراه شوی و در اشک و لبخندش سهیم باشی. اهل شعار دادن نیست. همان که اتفاق افتاده را بدون توصیف دیگری نقل می‌کند. شاید برای همین است که روایت‌های عاشقانه‌اش به دل می‌نشیند. بعضی از سوالات را که از او می‌پرسم عمیقا به فکر فرو می‌رود و بعد از چند لحظه سکوت جواب می‌دهد تا اینکه می‌گوید: «همیشه آقا میثم با من شوخی می‌کرد و می‌گفت: "وقتی شهید شوم و برای مصاحبه پیش تو آمدند چه چیزی می‌خواهی بگویی؟" واقعا به بعضی از این سوالات فکر نکرده بودم.»

ادکلن روی میز را نشان می‌دهد و می‌گوید: «میثم این ادکلن را خیلی دوست داشت. وقتی می‌رفت به او گفتم دلم که برایت تنگ شد چه کار کنم؟ گفت هر وقت دلت تنگ شد این ادکلن را بو کنی یاد من می‌افتی حالا او رفته و من این ادکلن را نگه داشته‌ام و هر موقع دلتنگش می‌شوم آن را بو می‌کنم.» زهره نجفی ناراحت بود از اینکه این روزها در صفحات اجتماعی یادداشت‌ها و دست نوشته‌هایی به اسم همسر شهید میثم نجفی دست به دست می‌شود که متعلق به او نیست و از نگارشش خبر ندارد. می‌گوید: «من بار اول است که مصاحبه می‌کنم و هیچ نوشته یا خاطره‌ای برای کسی بازگو نکرده‌ام.» گفتگوی تفصیلی او با تسنیم را در ادامه می‌خوانید:

 تسنیم: از ماجرای ازدواجتان با آقا میثم بگویید؟

من و همسرم تقریبا یک نسبت فامیلی دور با هم داشتیم اما من اصلا آقا میثم را ندیده بودم و فقط با مادرشان در ارتباط بودیم. اولین مرتبه‌ای که همدیگر را دیدیم روزی بود که آقا میثم به همراه مادرشان برای عید دیدنی منزل ما آمده بودند در حالی که قصدشان انتخاب بوده است ولی ما از این جریان با خبر نبودیم. بعد از آن، خانواده‌اش با ما تماس و برای خواستگاری اجازه گرفتند.

روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود

 تسنیم: برای ازدواج، چند مرتبه با هم صحبت کردید؟

دو مرتبه در زمان خواستگاری با هم صحبت کردیم و مهرماه سال 88 هم عقد کردیم. بعد از ماجرای فتنه 88 بود که ازدواجمان سرگرفت.

تسنیم: در روزهای خواستگاری چطور از آقا میثم شناخت پیدا کردید؟

برای من اول دین و ایمان قوی مهم بود. خانواده‌اش را که می‌شناختم و مادرشان هم از ایشان خیلی تعریف می‌کرد همچنین برادرم شناخت کاملی از آقا میثم داشت چون با هم هیئت می‌رفتند. در صحبت‌هایمان از کارش برایم گفته بود و همیشه معتقد بودم اگر ایمان قوی باشد، همه چیز درست می‌شود و به همین دلیل قبول کردم.

 تسنیم: از آن دست مردهایی بود که در خانه یک روحیه دارند و بیرون از خانه روحیه دیگری؟

اخلاق آقا میثم در بیرون و داخل منزل یکی بود. خیلی شوخ طبع بود و سر به سر همه می‌گذاشت. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز می‌خواند. یادم هست یکبار که می‌خواستم نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا می‌کنی! کمی آرام باش» چون شلوغ می‌کرد و تمرکز نداشتم. با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود».

شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد روزی شهید شود/خانواده‌ام بعد از شهادت فهمیدند میثم تکاور بود

تسنیم: اگر بخواهید یک خصوصیت منحصر به فرد اخلاقی‌ همسر خود را نام ببرید که خودتان فکر می‌کنید به خاطر داشتن آن اخلاق شهید و عاقبت به خیری نصیبش شد، چه می‌گویید؟

خیلی عاشق حضرت زینب(ع) بود. همیشه دنبال این بود که برای امام حسین(ع) کار کند. به هیچ عنوان ظاهرسازی را دوست نداشت، شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد شهید شود(چون ظاهرش به شهدایی که می‌شناسیم نمی‌خورد) در حالی که باطنش چیز دیگری بود. همیشه از بی‌عدالتی‌ها ناراحت بود و در این باره خیلی با من درد و دل می‌کرد. به او می گفتم:«میثم! انقدر خودت را اذیت نکن، از همان اول که اسلام بوده تا به امروز همیشه این بی عدالتی‌ها وجود داشته و اگر بخواهی خودت را اذیت کنی چیزی از اعصابت باقی نمی‌ماند». ولی همیشه از این موضوع ناراحت بوده و حرص می‌خورد.

 تسنیم: از فعالیت‌هایش برای حضور در سوریه، برای شما چیزی تعریف می‌کرد؟

از این که دقیقا چه فعالیت‌هایی دارد خیلی تعریف نمی‌کرد. ولی می‌دانستم که تکاور است. همان سال‌های اول ازدواجمان از فعالیت‌هایی که در محل کارش انجام می‌داد، فیلم تهیه و به من نشان داد. من خیلی خوشحال شدم، هر کسی دیگر هم جای من بود افتخار می‌کرد که همسرش تکاور است. دوست داشتم آن را به دیگران هم نشان بدهم ولی او به من گفت:« اگر بخواهی این فیلم را به خانواده‌ات نشان دهی، دیگر نمی‌توانم فیلم کارهایم را نشانت دهم». چون دوست نداشت کسی از کارهایی که انجام می‌داد، مطلع باشد. بعد از شهادت میثم بود که خانواده‌ام متوجه شدند که او تکاور بوده، آموزش‌های زیادی دیده و خیلی فعالیت داشته است. داوطلبانه هم به سوریه رفت.

حتی بحث کردن‌هایمان هم شیرین بود/بعضی اوقات لباس پوشیدن‌هایش را نمی‌پسندیدم

 تسنیم: در طول سال‌های زندگی مشترکتان با هم دعوا هم می‌کردید؟

بالاخره همه زن و شوهرها با هم بحث می‌کنند ولی همان بحث کردن‌هایمان هم شیرین بود. به این شکل نبود که طولانی شود و اگر ناراحتی بینمان به وجود می‌آمد و مثلا میثم مقصر بود، سریع عذرخواهی می‌کرد و اصلا دوست نداشت که ناراحتی‌ها ادامه پیدا کند.

تسنیم: درباره چه مسائلی بیشتر با هم بحث می‌کردید؟

مثلا من بعضی اوقات لباس پوشیدن‌هایش را نمی‌پسندیدم. دوست نداشتم لباس‌هایی را که خیلی‌ها تن می‌کنند، بپوشد. گاهی اوقات درباره این موضوع، خیلی با او حرف می‌زدم و همیشه می‌گفتم:« آقا میثم، این لباس‌ها به تو نمی‌آید و نپوش» ولی دوست داشت. معتقد بود باطن انسان‌ها مهم‌تر از ظاهرشان است. می‌گفت: «وقتی مجرد بودم، دیگران نمی‌گذاشتند این‌ها را بپوشم، حالا دوست دارم بپوشم. دیگر شما مخالفت نکن». گاهی اوقات از ظاهر برخی مذهبی نماها انتقاد می‌کرد. ریاکاری را دوست نداشت.


حاج قاسم: در خیبر شکسته شد.

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۰۸ ب.ظ



یکی از رزمندگان حاضر در میدان نبرد با تکفیری ها در جریان آزادسازی نبل و الزهرا، روایتی شنیدنی از این عملیات را بازگو کرد:

نیروهای خط شکن در شب عملیات با بدرقه حاج قاسم سلیمانی راهی خط شدند. از نیروهای ایرانی مستقر در منطقه هم گیلانی ها در این عملیات خط شکنی نقش داشتند.

نیروهای خط شکن پس از نفوذ به خط، به عقب باز گشتند و اکنون و بقیه رزمنده ها در حال تثبیت و پاکسازی هستند. عملیات خط شکنی چنان غافلگیرانه و قوی بوده که تروریست ها شوکه شدند.

شهید حامد کوچک زاده از اعضای سپاه گیلان تنها شهید عملیات بود که ساعت 2 نیمه شب بعلت اصابت ترکش به پشت سرش بفیض شهادت رسید.

بعد از برگشت نیروهای خط شکن حاج قاسم سلیمانی در بین رزمندگان حاضر شد و ضمن بوسیدن دست فرمانده این نیروها، با اشاره به محاصره چهار ساله نبل و الزهرا اعلام کرد: شما در قلعه خیبر رو شکستید و ان شاالله نماز جمعه رو در الزهرا میخوانیم. 

منبع:

 https://telegram.me/amarha

شهید حامد کوچک زاده

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۰۷ ب.ظ


در تاریخ ظهر ۱۳ بهمن ماه ۹۴ به شهادت رسیدند

هشتمین شهید استان گیلان

حامد کوچک‌زادهمتولد ۱۳۶۰

تحصیلات کارشناسی علوم سیاسی بود.

شهید گرانقدر دو فرزند دختـــــر دارد

 فرزندان این شهید بزرگوار دو ساله و ۶ ساله هستند. شهید مادر ندارد.

منبع:

@Shohadaye_Modafe_Haram

شهید خدابخش خاوری

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۰۰ ب.ظ


خدابخش خاوری؛ مدافع حرم افغانستانی از لشکر فاطمیون پس از مدتی مجروحیت و تحمل جراحات ناشی از آن، به همرزمان شهید خود پیوست.

این شهید که چندی پیش در درگیری با نیروهای تکفیری و تروریستی و در جریان دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سختی مجروح شده بود بعد از گذشت مدتی بر اثر همین جراحات به شهادت رسید.

شهید «خدابخش خاوری» همرزم و از دوستان شهیدان «مصطفی صدرزاده» فرمانده گردان عمار فاطمیون و شهید «علیرضا توسلی» اولین فرمانده تیپ فاطمیون بود.

منبع: 

خبرگزاری تسنیم

شهید مرتضی ترابی

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۵ ب.ظ


مرتضی ترابی از مدافعان حرم آل الله روز (چهارشنبه۱۴ بهمن. .) در جریان عملیات مستشاری در سوریه به فیض شهادت نائل آمد.

همزمان با سی و هفتمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ایام الله دهه فجر خبر شهادت مرتضی ترابی از گردان حضرت علی اصغر تیپ 32 انصارالحسین(ع) دارالمجاهدین همدان را غرق در ماتم کرد.

در این اطلاعیه با تبریک و تسلیت شهادت این پیشکسوت پاسدار شجاع و گرانقدر به محضر حضرت ولی عصر(عج) و نائب برحقش امام خامنه‌ای (مدظله العالی) و مردم شریف استان همدان، آمده است:

مرتضی ترابی از پیشکسوتان دوران دفاع مقدس و مدافعان حرم دیروز در عملیات مستشاری و در حفظ و حراست از حرم حضرت زینب(س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در سوریه به شهادت رسید.

شهید مرتضی ترابی از شهرستان بهار بعد از سردار شهید حاج حسین همدانی، شهید مجتبی کرمی، شهید مجید صانعی، شهید میلاد مصطفوی و شهید محسن فانوسی؛ ششمین شهید مدافع حرم استان همدان است که به یاران شهید خود پیوست.

منبع: میزان


معاون عملیات قرارگاه حمزه از آخرین نماز عاشقانه سردار شهید سیدحمید طباطبایی‌مهر در بحبوحه عملیات پژاک به دفاع مقدس گفت.

 سردار خلیل‌زاده معاون عملیات قرارگاه حمزه به مناسبت اولین سالگرد سردار طباطبایی خاطره‌ای جالب و خواندنی از آخرین نماز سیّد در عملیات پژاک پرداخت که در پی آمده است:

در گرماگرم آتش در ارتفاعات مرزی گویزه سردشت که هرکس جان پناهی برای خود گرفته بود دوربین فرمانده لشکر، قیام و قعود دلاور مردی استوار را شکار کرد که در زیر باران آتش گلوله جبهه سپاس را در مقابل خداوند قادر متعال بر سینه پهناور کوه می‌سائید و او کسی نبود جز سردار سیدحمید طباطبایی مهر؛ کسی که تجربیات سال‌ها حضور در میدان نبرد به او آموخته بود رمز پیروزی را که «ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم.»

سردار خلیل‌زاده معاون عملیات قرارگاه حمزه و فرمانده وقت لشکر۳ حمزه که شاهد ماجراست اینگونه روایت می‌کند که ساعت چهار بعدازظهر روز بیست و نهم تیرماه سال ۹۰ که عملیات در ارتفاعات مرزی گویزه سردشت گره خورده بود شهید طباطبایی با چنان آرامشی به راز و نیاز با معبود خود پرداخت که تحیّر همگان را برانگیخت. و این راز قدرتمندی مردان خدایی است که برخی از سیاستمداران عاجز از درک آن در معادلات قدرت در صحنه تقابل جبهه حق و باطل می‌باشند.

آنچه را در فوق خواندید شمّه‌ای بود از ویژگی‌های سردار رشید سپاه اسلام حاج سیدحمید طباطبایی‌مهر یکی از فرماندهان فقید معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه که در تاریخ ۴اسفند۹۱ در منطقه عملیاتی حومه حلب(سوریه)  به خیل همرزمان شهیدش پیوست. یادش گرامی و روحش شاد!

منیع:

@Shohadaye_Modafe_Haram

وصیت نامه شهید سیدسجاد روشنایی

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۲۶ ب.ظ

بسم ا... الرحمن الرحیم 

""وجعلنا هم أئمه یهدون بأمرنا و أوحینا الیهم فعل الخیرات أقام الصلوة وأیتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین"" .آیه ٧٣سوره انبیاء

امروز روز اعزام بود مقداری هیجان وتردید در دلم بود به همین دلیل خواستم از قرآن مددی بگیرم در دلم توسل به آقا امام زمان عج نمودم و این آیه آمد از خواندن این آیه پشتم لرزید و اشک از چشمانم سرازیر گشت چون من خود را هرگز لایق این آیه نمیدانم اما دلم قرص و محکم تر از گذشته گردید ان شالله که فردای قیامت که در خون خود غوطه ور در محشر محشور گردم باشد تا شرمنده آقا امام زمان عج و رهبر عزیزتر از جانم امام خامنه ای عزیز نباشم.

ای برادران و خواهران گرامی من ،بدانید که من به اختیار وداوطلبانه به جنگ با دشمنان اسلام رفته ام این جنگ ،جنگ کفر با اسلام عزیز است وتا روزی که خداوند به بندگان صالحش وعده داده است ادامه خواهد داشت این زندگی چند روزه دنیای زر وزور وتزویر برای سیاه نمودن چهره اسلام عزیز ورحمانی وناب محمدی دست به دست هم داده اند برما فرزندان سیدعلی خامنه ای تکلیف است که جان ناقابل  خود را فدای اسلام عزیز کنیم تا بلکه با جان ناقابل خود بتوانیم برای اسلام عزیز ذره ای خدمت کنیم و اما سخنی با کسانی که با رهبر عزیزمان فاصله گرفته اند و...

های ای یاران دیروز و آشنایان غریبه شده به گوش باشید که فردای قیامت باید جوابگوی خون شهدا و امام شهدا باشید 

مگر نشنیدید که امام خمینی (ره) آن معمار کبیر انقلاب فرمود چه من در میان شما باشم و نباشم نگذارید این انقلاب و کشور به دست نا اهلان بیافتد به خود بیایید و توبه کنید باشد که رستگار شوید.

آخرین درخواست حقیر این است که سلام مرا به آقا و رهبرم برسانید و بگویید که این سرباز کوچک خود را در نماز شبهایش دعا نماید تا بلکه خداوند به واسطه دعای ایشان از سر تقصیرات و گناهان من در گذرد.

والسلام علیکم و رحمت ا... وبرکاته. 

بنده رو سیاه وگنه کار خدا سیدسجاد روشنایی

٧:٣٠ صبح مقر گردان سوم ٩٤/٩/٢٩

منبع:

@sangarshohada📎

شهادت سه پاسدارایرانی در سوریه

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۲۵ ب.ظ


سه پاسدار ایرانی در سوریه شهید شدند 

سه پاسدار ایرانی در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب سوریه شهید شدند.

به گزارش  مدافعان حرم خبر شهادت سه پاسدار ایرانی در سوریه اعلام شد.

پاسداران "صفدر حیدری" اهل شهرستان نورآباد ممسنی، "حجت الله باقری" اهل شهرستان "فراشبند" و "احمد رضایی" اهل شهرستان نیشابور در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمدند.

پیکر این شهدای دلاور طی روزهای آتی در مناطق مختلف میهن اسلامی تشییع و تدفین خواهد شد.

رزمندگان مقاومت طی روزهای اخیر توانستند محاصره شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا در حومه شمالی استان حلب را بشکنند.

شصت هزار تن از شیعیان اثنی عشری سوریه در دو شهر نبل و الزهرا زندگی می کنند.



ایرانی و مقیم مشهد که شغلش حراست یکی از شرکت های هواپیمایی  بود. در قالب فاطمیون بدون اینکه کسی بفهم ایرانیه میاد سوریه برای دفاع از حرم ال الله و مقدسات از همه  چی میگذره و ...

حاج جواد دارای دو فرزند پسر است که یکی 2 سال و نیم و دیگری 40 روز دارد... ولی پدر شهید ...

همیشه اهل مزاح و خنده بود تیکه های شیرین مشهدی از دهنش نمی افتاد یه رفیق با غیرت و با تعصب و با معرفت بود ...

همه دوسش داشتن ... شبای آخر خیلی بی تاب  بود به هر دری زد که انتقال پیدا کنه تو بخش هجوم و عملیات و آخرشم به خواسته اش رسید ... در عملیات آزادسازی نبل الزهرا مستقیم مهمان حضرت زهرا شد  ...

منبع:

@Shohadaye_Modafe_Haram

سخن رهبر انقلاب درباره شهدای مدافع

جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۰۶ ب.ظ


سخنان منتشر نشده ای از رهبر انقلاب درباره شهدای مدافع حرم

رهبر انقلاب در دیدار خانواده شهدای مدافع حرم:

مدافعان حرم مبارزه نمی‌کردند باید در کرمانشاه و همدان می‌جنگیدیم

حضرت آیت ا... خامنه ای رهبر انقلاب اخیرا در دیدار با جمعی از خانواده های شهدای مدافع حرم فرمودند:

حقیقتا هم شهدای شما، هم خانواده‌ها، ‌پدران، مادران و فرزندان آنان، حق بزرگی بر گردن همه ی ملت ایران دارند. این شهدا امتیازاتی دارند: یکی این است که اینها از حریم اهل بیت در عراق و سوریه دفاع کردند و در این راه به شهادت رسیدند... امتیاز دوم این شهدای شما این است که اینها رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمی‌کردند این دشمن می‌آمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمی‌شد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیه استانها با اینها می‌جنگیدیم و جلوی اینها را می‌گرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین، انقلاب اسلامی فدا کردند. امتیاز سوم هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند. این هم یک امتیاز بزرگی است. این هم پیش خدای متعال فراموش نمی‌شود.

حالا وقت گفتنش هست ! :

گفتنی هست تمام خانواده شهدای مدافع حرم از ابتدا تا کنون با رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای به صورت دوره ای دیدار کرده اند و می کنند !

منبع:

کانال شهید مدافع حرم مهندس هادی جعفری

@shahid_hadi_jafari

گفت گو با مادر شهید حمیدرضا اسداللهی_3

جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۹ ب.ظ



دسته گلی بود که به حضرت زینب(س) دادم

پسر خوبی بود ولی بعد از شهادتش تازه فهمیدم چه پسری داشتم. الان حسرت می‌خورم که کاش بیشتر کنارش بودم. به همه گفته‌ام دسته گلی بود که به حضرت زینب(س) دادم. انشالله که دلش را شاد کرده باشم و امام زمان  از ما راضی باشد.

ازش می‌خواستم کمی مرا نصیحت کند می‌گفت" این حرفا چیه میزنی مادر؟! هر وقت درد و دلی داشتم با حمیدرضا می‌کردم. اگر حرف‌هایم به سمت غیبت و گله می‌رفت، می گفت: مادر اگر از کسی ناراحتی برایش دعا کن. 

عاشق شهدا بود و به خانواده شهدا سر می‌زد. 

 می‌گفت عروسی‌ای که موسیقی دارد نرو، خودم هم دوست نداشتم ولی می‌گفتم چون عروسی بچه‌های من آمدند نمی‌شود نرویم. عروسی‌ها معمولا نمی‌آمد، می‌گفت می‌دانم گناه است شما هم نروید. گاهی که مجبور می‌شدیم فقط آخر وقت می‌رفتیم. 

همش می‌گفت اگر این شهدا رفتند به خاطر این بود که ما راحت باشیم. کوچک‌تر که بود مدام به خواهرش سفارش می‌کرد حجابت را رعایت کن.

منبع:

@khaatshekan

شهید حاج حسن شاطری

جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۴ ب.ظ

نحــــــــــن ابنا الخمــــــــــینی 

سردارشهید حاج حسن شاطری  

اولین سردار شهید مدافع حرم ایران

تشکیل دهنده بسیج مردمی در سوریه 

 مسئول حفاظت حرم حضرت زینب و حضرت رقیه و کاخ ریاست جمهوری سوریه

تاریخ شهادت :23بهمن 91

محل شهادت :حلب سوریه 

منبع:

@shahid_shateri