شهید علی کنعانی از اهالی شهرستان مراغه می باشد. وی در تاریخ 1392/2/9در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم بال در ملائک گشود. از وی 2 فرزند (حدیث و محمدعلی) به بیادگار مانده است.
آرامگاه وی در گلشن زهرا واقع در شهرستان مراغه می باشد.
دلنوشته یکی از دوستان شهیدکنعانی برای او:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام رفیق؛ سلام همسنگر سلام ناشناس؛ خوش اومدی به سرزمین گلواژه های شهدا.
میخواهم برای چند لحظه، تو رو مهمان یک قصه کنم .قصه ای که شاید مسیر زندگیت را عوض کند ؛
واقعیت این است که دیگران قصه میگویند برای خوابیدن، وما قصه خود را میگوییم تا دیگران ازخواب بیدار شوند.
و راوی اینبار قصه ی ما، علی بود، علی کنعانی ؛
و قصه ی او، قصه ی هزارویک شب نیست تا با لالایی رامشگرانه ی شهرزاد، شما را به خواب ببرد. قصه ی او حکایت هزارو چهارصد و اندی سال از غربت و شهادت و مظلومیت است. داستان حقی که در ثقیفه ناحق شد، ناله ای که بین دیوار و در بلند شد. اشکی که بین کوچه های نامرد مدینه سرازیر شد، داستان غربت مردی ریسمان به دست و بانویی دست به پهلو.
قصه ای که اینبار علی روایتگرش شد. قصه ی پاره های جگر مردی ست که اهل حرمش، نامحرمش بودند و گواه مظلومیت آن مرد، تنها جسد پاکش بود که توسط منافقین عصر، تیرباران شد. داستان سری که از فراز مناره ی نیزه، آیه خواند" ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتناعجبا "
و کائنات به تصدیق برخواستند که همانا تو ای مولای بی کفن اعجاب آورترین آیه خداوندی در صفحه صفحه ی کتاب عشق،
علی کنعانی، راوی اسارت مخدراتی است که چشم آفتاب هرگز به جمالشان روشن نشده بود ولی کار بجایی رسید که اسیر دست نامحرمان ؛ بی معجر، سوار ناقه ی عریانشان کردند. علی حلقومی شد تا ناله ی " من الذی ایتمنی" را از خرابه های شام بگوش عاجنشینان خواب آلوده برساند؛
بله دوست من! داستان علی ،داستان بیداری ست.
علی، سفیر تنهایی های پیکی شد که کوچه به کوچه و کوی به کوی گشت تا برای مولایش یار بگیرد.
آری! علی کنعانی ،قصه گوی اینبار ماست.
داستان سرای هزارو چند صد سال آوارگی و غربت منجی موعود و فریادگر نجواهای های غریبانه صاحب الامر در دل ظلمت صحراها. خوب که به تاریخ نگاه کنیم راویانی از این دست کم نخواهد بود.
پاسدار شهید علی کنعانی اولین شان نبود و بی شک آخرین شان هم نخواهد بود. علی فقط رزم آور جبهه های جنگ علیه شیاطین عالم نیست؛ علی لبیک گوی هل من ناصری ست که به سال 61 هجری از عمق قتلگاه نینوا برخاست و چشمان خواهری از فراز تل نگرانند که آیا لبیکی در کار خواهد بود؟ و این علی کنعانی ست که سرافرازانه لبیکی خونین نثار میکند و بهای حسینی شدن را با پیکر پاره پاره اش میپردازد.
آری علی قصه میگوید تا دیگران نخوابند. علی قصه ی بیداری میگوید به گوش امتی که شیاطین عالم عزم بسته اند در شکستنش و علی و همرزمانش عزم دارند به عزتش.
منیع:
@alamdar13