مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۹۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

شهید علی شاه سنایی

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۴۶ ب.ظ


«علی شاه سنایی» به سال ۱۳۶۴ در «اصفهان» متولد شد. وی از رزمنده‌گانِ پاسدارِ «لشکر ۱۴ امام حسین(صلوات الله علیه)» بود که داوطلبانه برای دفاع از حرم بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) عازم سوریه شد و در نخستین روز از دی ماه سال جاری، طی نبرد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» بال در بال ملائک گشود. لازم به ذکر است که او (تخریبچی) بوده.

وصیت نامه شهید روح الله قربانی

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۴ ب.ظ



 بسمه تعالی 

 بسم الله الرحمن الرحیم

اشهد ان لا اله الا الله و محمد رسول الله و علی ولی الله و الائمه المعصومین من ولده حجج الله، ان .... انهم و الحجة علیهم

و ان الدین الاسلام حق و الکتاب الحق والمیزان حق لا ریب فیه

همسر عزیزم ؛ پدرم ؛ خواهرم , برادرم ؛ دوستان خوبم؛ اگر شهید شدم یک کلام وصیت اینکه حاج آقا مجتبی به نقل از حضرت علی علیه السلام می گفتند که منتهی رضای الهی تقوی است.

شهادت خوب است و تقوی بهتر، رب تقوا می‌خواهد، تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند و فکر نکنم [این تقوا] مال یک روز باشد یا شاید یک روزه هم دارد ولی حاج آقا می گفت پی ساختمان و فندانسیون آهن است.

چیزی که نمی دانید عمل نکنید، ادای کسی را در نیارید . بدون علم درست وارد کاری نشوید مخصوصا دین؛ اول واجبات بعدا مستحبات مؤکد مثل کمک به پدر و مادر و مردم و دستگیری دور و بری ها، نه حج و کربلا و ... صد بار بدون این کارها.

هیئت و زیارت با توجه به نیاز با توجه به دِین به سید الشهدا عشق است و فقط قال الله: افضل الاعمال بر به والدین و اولادها .

مادر از تو متشکرم وقتی تحملم کردی، وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی شهید شم.وقتی بابام عراق و سوریه و اردوگاه و جنگ و کمیته و بوسنی، پاکستان و افغانستان، جنوب غرب و شرق بود و تو مارو بزرگ کردی تنها و سخت. ان شالله همیشه پیرو بی بی باشی ایشاالله با شهادتم شفاعتت کنم . دوست دارم وقتی که بهم شیر می دادی وقتی که بهم نماز یاد می دادی وقتی می فرستادیم هیئت پا برهنه ؛ وقتی می فرستادیم ایستگاه صلواتی وقتی که باهام درسهام را مرور می کردی ازم می پرسیدی که هیچ مادری نمی کرد یا هیچ مادری تنهایی نمی کرد یا هیچ کدوم روزی 50 بار نمی کرد . به زینب گفتم مثل تو غضروف نخوره و استخوان میک بزنه و گوشتارو دهن ما بذاره باشه که ایشاالله دو روز سایه اش بیشتر بالای سر ما باشد .

سر خاک مادرم بروید علی و فایزه و شما دوتا مخصوص. حالم نداشتید بروید حاجت بگیرید آروم شوید من را کنار مادرم دفن کنید که هرچی دارم از مادر و پدرم است بابا را هم همون جا بگذارید خواهرم را هم همینطور تا همه دور هم باشیم ان شاالله امام زمان عج الله هممون را با هم قبول کند .

خوبی مامان سختی تورو زحمت های بابا و... زینب منم پیش من خاک کنید عشقم که سخت ترین موقع ها به دادم رسید, آرومم کرد, قبولم کرد, دوستم داشت همه چیز من

دوست دارم یادم باشه که چند روز بیشتر زنده نیستم و چند باری بیشتر پیش نمیاد که کسی از من چیزی بخواد و منم بتونم کمکش کنم و بعد من با کمال میل به آخرت این کار را بکنم باشه که خدا هم خوشش بیاد من اونی نیستم که بگم برای خدا کاری می کنم . بیشتر برای خوف و عقاب ؛ ولی نمی دونم پدر و مادرم چکار کردن خدا چی می خواست . حضرت زهرا سلام الله چی دوست داشته که امام علی علیه السلام و بچه هایش و رسول الله اینجوری تو دلم هستن شاید خیلیشم به خاطر چیزهایی که تو زندگی ازشون گرفتم ( همه وصیت نامه هاشون را خوش خط می نویسم ولی من خوش خط نبودم که بخواهم خط خوش نشان بدهم ) دوست داشتم از همون اول لاتی تا کرده بودم و اون چند روز آقاجونی هم نداشتم.

منبع:

@Shohadaye_Modafe_Haram





نحوه شهادت سه شهید مدافع حرم

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۵۵ ب.ظ


این سه شهید بزرگوار (شهید امرایی,  حسن غفاری,  محمد حمیدی)  

هر سه تاریخ شهادتشون یکی بود. باهم شهید شدند در منطقه درعا

هرسه برای رفتن باز کردن معبر که به دست داعش اشغال شده بود عازم میشن.با یک تویوتا مواد منفجره.  معبر اول بمب گذاری میشه. معبر دوم که داشتند مواد انفجاری میذاشتند شهید حمیدی توی ماشین بوده شهید امرایی و غفاری مواد انفجاری کار میذاشتند که فاصله شهیدا با ماشین نیم متر بوده که دواعش  با دوش پرتاپ کن ماشینو میزنند. که این سه تا شهید هر کدام چند تا تیکه از بدنشون میاد ایران.

منیع: 

@Shohadaye_Modafe_Haram

خاطره شهید صدرزاده

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۵۲ ب.ظ

خاطره دوست شهید حامد جوانی از او

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۴۴ ب.ظ



 هو الشهید

آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.

وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت.

با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...

بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.

می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"

و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"

که بالاخره این طور هم شد.

 منبع: 

 @alamdar13

شهید علی کنعانی

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۳۴ ب.ظ




  شهید علی کنعانی از اهالی شهرستان مراغه می باشد. وی در تاریخ 1392/2/9در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم بال در ملائک گشود. از وی 2 فرزند (حدیث و  محمدعلی) به بیادگار مانده است.

آرامگاه وی در گلشن زهرا واقع در شهرستان مراغه می باشد.

 دلنوشته یکی از دوستان شهیدکنعانی برای او:

بسم الله الرحمن الرحیم

  سلام رفیق؛ سلام همسنگر سلام ناشناس؛ خوش اومدی به سرزمین گلواژه های شهدا.

میخواهم برای چند لحظه، تو رو مهمان یک قصه کنم .قصه ای که شاید مسیر زندگیت را عوض کند ؛

واقعیت این است که دیگران قصه میگویند برای خوابیدن، وما قصه خود را میگوییم تا دیگران ازخواب بیدار شوند.

و راوی اینبار قصه ی ما، علی بود، علی کنعانی ؛

و قصه ی او، قصه ی هزارویک شب نیست تا با لالایی رامشگرانه ی شهرزاد، شما را به خواب ببرد. قصه ی او حکایت هزارو چهارصد و اندی سال از غربت و شهادت و مظلومیت است. داستان حقی که در ثقیفه ناحق شد، ناله ای که بین دیوار و در بلند شد. اشکی که بین کوچه های نامرد مدینه سرازیر شد، داستان غربت مردی ریسمان به دست و بانویی دست به پهلو.

قصه ای که اینبار علی روایتگرش شد. قصه ی پاره های جگر مردی ست که اهل حرمش، نامحرمش بودند و گواه مظلومیت آن مرد، تنها جسد پاکش بود که توسط منافقین عصر، تیرباران شد. داستان سری که از فراز مناره ی نیزه، آیه خواند" ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتناعجبا "

و کائنات به تصدیق برخواستند که همانا تو ای مولای بی کفن اعجاب آورترین آیه خداوندی در صفحه صفحه ی کتاب عشق،

علی کنعانی، راوی اسارت مخدراتی است که چشم آفتاب هرگز به جمالشان روشن نشده بود ولی کار بجایی رسید که اسیر دست نامحرمان ؛ بی معجر، سوار ناقه ی عریانشان کردند. علی حلقومی شد تا ناله ی " من الذی ایتمنی" را از خرابه های شام بگوش عاج‌نشینان خواب آلوده برساند؛

بله دوست من! داستان علی ،داستان بیداری ست.

علی، سفیر تنهایی های پیکی شد که کوچه به کوچه و کوی به کوی گشت تا برای مولایش یار بگیرد.

آری! علی کنعانی ،قصه گوی اینبار ماست.

داستان سرای هزارو چند صد سال آوارگی و غربت منجی موعود و فریادگر نجواهای های غریبانه صاحب الامر در دل ظلمت صحراها. خوب که به تاریخ نگاه کنیم راویانی از این دست کم نخواهد بود.

پاسدار شهید علی کنعانی اولین شان نبود و بی شک آخرین شان هم نخواهد بود. علی فقط رزم آور جبهه های جنگ علیه شیاطین عالم نیست؛ علی لبیک گوی هل من ناصری ست که به سال 61 هجری از عمق قتلگاه نینوا برخاست و چشمان خواهری از فراز تل نگرانند که آیا لبیکی در کار خواهد بود؟ و این علی کنعانی ست که سرافرازانه لبیکی خونین نثار میکند و بهای حسینی شدن را با پیکر پاره پاره اش میپردازد.

آری علی قصه میگوید تا دیگران نخوابند. علی قصه ی بیداری میگوید به گوش امتی که شیاطین عالم عزم بسته اند در شکستنش و علی و همرزمانش عزم دارند به عزتش.


 منیع: 

@alamdar13

شهید نجیب الله میرزایی

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۳۲ ب.ظ

وصیت شهید مهدی علیدوست خطاب به فرزندش

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۲۹ ب.ظ


قسمتی از وصیت نامه شهید مهدی علیدوست خطاب به فرزندش: سخنی با علی اصغر عزیزم : علی جان، تو اوج شیرین زبانی تو دارم میرم ماموریت برام سخته ولی چاره ای نیست ؛ مواظب مادرت باش و همیشه به او خدمت کن و هیچ وقت به او بی احترامی نکن ؛ از اینکه فرزند شهید هستی هیچ وقت ناراحت نشو چون من با خدا معامله کردم و خدا با شما و خدا همیشه با شماست و چه همراه بهتر و خوبی جز خدا ؛ دوست داشتم وقتی که باز میگفتی "دهدی جون" پیشت بودم ، ولی چاره ای نیست و من ودوستام رفتیم تا تو و امثال تو در آرامش زندگی کنید "دوست دارم نفسم"...

بخشی از دست نوشته شهید محسن زهتاب

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ



فکر میکنم که من لیاقت شهــــــــــادت را ندارم...

شهدا بــــــــــی گناهند...

اما من گناهکار دوســــــــــت دارم شهید بشوم...

شهادت همت میخواهـــــد

شهادت لیاقت میخواهـــــد

من هیچکدام را ندارم و به حال خود تاسف میخورم...

 منبع:

@Shohadaye_Modafe_Haram

نحوه شهادت چهار شهید از زبان یکی از همرزمانشان

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۲۰ ب.ظ


در تاریخ ۲۱ آبان مصادف با شب اخر محــــــــــرم شب جمعه این چهار شهید بزرگوار باهم به شهادت میرسند در حومه شهر حلب

شهید مسعود عسگری - شهید احمداعطایی - شهید محمدرضا دهقان  و شهید سید مصطفی موسوی از عملیات داشتند بر میگشتن عقب با عده ای از رزمنده ها  روستایی که توش بودن آزاد بود ولی پاکسازی کامل نشده بود این چهار شهید جلو تر داشتند حرکت میکردن از بقیه همرزمان، تا اینکه میرسند به یه عده داعشی ،این  ۴ نفر رو با این سلاح هایی که هواپیما میزنن (ضد هوایی) روی یه سری ماشین نصب کردن و لوله رو کوتاه کردن با اون سلاح اینا رو به رگبار میبندن تا جایی که اطلاع دارم شهید عسگری پایین تنشون رو از دست میدن شهید موسوی 20 ساله هم یه تیر توی گلوشون میخوره و شهید احمد عطایی تیر به پهلو هاشون میخوره و یکی شون دو دستش قطع میشه.  بقیه بچه ها چون عقب تر بودن پشت دیوار پناه میگیرند و به شهادت نمیرسند.

مِنَ الغَریب، إلی الحَبیب… 

 منبع:

@Shohadaye_Modafe_Haram

زندگی نامه شهیدمیثم مدواری

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۰۹ ب.ظ



میثم عزیزم در تاریخ 23/2/13 63 در محله تختی نازی آباد واقع درتهران دیده به جهان گشود دوران کودکی میثم عزیز در کنار پدر و مادر گرانقدرش و برادران عزیزش سپری میشد و در دامان مادر نهضت حسینی و مکتب زینبی را می آموخت.از همان دوران طفولیت باهیئت و مسجد آشنا شد و همراه پدر در این مجالس شرکت می جست در همین دوران بود که یکی از برادران عزیزش به مقام شهادت رسید مسعود عزیز فرزند دوم خانواده در تاریخ 23/11/65 روز تشکیل کمیته انقلاب اسلامی به دست گروهک های منافقین در میدان رسالت به همراه سه تن از دوستانش ترور شدن و شربت شهادت را نوشیدن.بعد از شهادت مسعود عزیز خانواده تصمیم به تغییر مکان گرفتن در شهرک ویلاشهر ساکن شدن. میثم عزیزم خصوصیات اخلاقی منحصر به فردی داشتن از همان دوران نوجوانی بسیار چشم پاک و معصوم بودن علاقه خاصی به مسائل دینی و قرآن داشت و همیشه در این میسر قدم برمیداشت در مدرسه و مسجد قاری قرآن بودن و با صوت زیبای خود دل هر کس را به لرزه وامیداشت.میثم عزیز دردوران تحصیل هم اول بود و شاگرد ممتاز مدرسه ی خود بود هم در اخلاق هم در درس.از دیگر اخلاق های نیکوی میثم عزیز دستگیری از افتادگان و سرکشی به نیازمندان بود میثم عزیزهیچگاه به این دنیا دل نداشت و از هم چیز خود میگذشت در راه انفاق برای فقرا.حتی از لباس تن خود میگذشت و در راه خدا ایثار میکرد و مانند مولای خود امیرالمومنین دست گیر افتادگان بود البته در خفا و پنهانی. پدر بزرگوار این شهید فرمانده پایگاه بسیج امام محمد باقر(ع)بودن و همین امر کمکی شد برای میثم عزیزتا با بسیج آشنا شود ودر بسیج نوجوانان ثبت نام کرد و یکی از بسیجیان فعال پایگاه شد.بعد از گرفتن دیپلم د سال 7 9 - 80 وارد سپاه شد به طور رسمی شروع به کار کرد در همین دوران به طور مستمر برای تفحص شهدا به مناطق جنوب میرفت و پیکر شهدای عزیزتا تفحص میکردن در همین دوران بود که تصمیم به ازدواج گرفت و در سال 87 همسر اختیار کرد و ثمره این زندگی هشت ساله دو دختر دردانه به نامهای فاطمه زهرا و فاطمه کوثر است.میثم عزیز با شروع شدن جنگ سوریه با داعش به این جبهه اعزام شدن و ازسال 89 به دفاع ازدین و اسلام پرداخت بعد از رشادت های بسیار در این زمینه و دفاع از حرمین شریفین آخرین باری که اعزام شدن به مدت چهل روز مقاومت در برابر کفار داعشی در صبح روز 16/8/94 پس از هشت ساعت درگیری سخت و طاقت فرسا به فیض شهادت نائل آمدن و شهد شیرین شهادت را نوشیدن روحش شاد یادش گرامی باد و با سید شهدا همنشین باشد انشاءالله 

منبع: 

@Kamali_modvari

شهید حجت اصغر شریبانی

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۲۱ ب.ظ



 نماز اول وقت و عشق به ولایت و رهبر برادرم را آسمانی کرد ..

 مهدی اصغری برادر شهید  حجت اصغری که در روز تاسوعا و عباس گونه به شهادت رسید و دستانش با خمپاره قطع شد گفت: شهید بعد از اولین بازگشت خود از نبرد در سوریه در بازگشت خود به سوریه با مخالفت خانواده مواجه شد ولی گویا سودای شهادت سرنوشت دیگری را برای برادرم رقم زده بود.

مهدی اصغری افزود: شهید حجت اصغری گویا از شهادتش خبر داشت که به نزد دوستان خود رفته بود و ضمن حلالیت یک یادگاری به هرکدام داده بود و شب قبل از شهادت خود نیز با تماسی که داشت از خانواده طلب حلالیت کرد.

برادر شهید اصغری در پاسخ به سوالی در مورد وصیت شهید گفت: دو وصیت نامه یکی سیاسی و یکی خصوصی برای خانواده بود که در وصیت سیاسی خود به حجاب , و پیروی از اهل بیت و خط امام و رهبری تاکید کرده اند.

مهدی اصغری در ادامه در بیان ویژگی های شهید اصغری گفت: شهید عاشق  ولایت بود و به نماز اول وقت عشق می ورزید و در راستای هدایت جوانان به راه مستقیم تلاش می کرد و خود جمعی از جوانان را هیئتی کرده بود و همین نماز او را آسمانی کرد.

این برادر شهید در پایان خاطرنشان کرد: شهید اصغری در وصیت نامه خصوصی خود اعلام داشته همیشه پیرو ولایت باشید و سخنان رهبر را چشم و گوش بسته بپذیرید و بدانید که ایشان نماینده صاحب الزمان است و بدانید که از طریق رهبری به امام زمان(عج) خواهید رسید.

 منبع: 

https://telegram.me/joinchat/BbFs6TvRqlzOY-6Wovf0KQ

قسمتی از وصیت نامه شهید حمید سیاهکالی

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۱۷ ب.ظ

                                                                                               


تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۹/۵

قسمتی از وصیتنامه شهید:

لازم است بگویم دفاع از حرم حضرت زینب (س) را بر خود واجب میدانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده دانسته و از خداوند میخواهم تا مرا در این راه ثابت قدم بدارد.اگر در حال حاضر تعدادی از برادران در جبهه های سخت در حال جهادند دلخوش هستند که جبهه فرهنگی تداوم جبهه سخت است که توسط شما جوانان رعایت میشود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند.


 


سید ابراهیم تعریف می‌کرد: عملیات دیر العدس بود، یک نفر مضطرب آمد پیشم؛ گفت: آسید! من ترسیدم... میشه من را برگردانید!؟

من هم سریع گفتم: خودت رو به اون ماشین برسون داره برمی‌گرده!

رفت... با نگاهم او را دنبال کردم، جوری راه می‌رفت انگار در دلش تردید داشت. بعد از مدتی برگشت لبخندی زد و فهمیدم بر ترسش غلبه کرده... خیلی خوشم آمد، به همین خاطر چند لحظه بعد رفت پیش اربابش...

گفتگو با مادر شهید مهدی صابری

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۵۴ ب.ظ



مهدی خیلی روی تیپ ظاهر حساس بود 

همیشه میگفت مامان باید تمیز و مرتب باشید. 

حتی چادری هم که الان  روی سرم هست خودش با سلیقه خودش خریده بود.

راوی: مادرشهید

غروب که می شود

دلتنگت می شوم!

غروب،

مرا به یاد لحظه رفتنت می اندازد...

عمری ست

در انتظار طلوعی دوباره ام !!

 راوی : علی سیدصالحی

 منبع: 

https://telegram.me/joinchat/B6yLojvAndFYhOL9lB4MqQ