مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۹۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

شهید جابر زهیری

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۱۷ ب.ظ



روایت همرزم شهیدمدافع حرم از شیخ مالک(جابر زهیری) :

عاشق شهیدان محمدخانی(عمار) و میثم مدواری بود بعد شهادت عمار سه چهار ساعت سر عمار توی بغلش بود

وسط بیابون تک و تنها نشست تا یه وقت عمار جا نمونه مثل بچه ها لب برمیچید و زار زار گریه میکرد.

او یکی دیگر از مدافعان روحانی بود که به شهادت رسید.

فرزند شهید حسن غفاری کنار عکس پدر

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۱۱ ب.ظ


به پای بعضی عکسها فقط باید جان داد همین

نامه دختری ۱۰ ساله به مدافعان حرم

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ب.ظ

خاطره شهید صدرزاده از شهید قاسمی دانا

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۴ ب.ظ


تو شهر حلب دو تاى سوار موتور میرفتیم . دیدم حسن سرش پایین داره میره مدح امیرالمومنین على علیه السلام رو میخوند من ترکش نشسته بودم . ترسیدم . فقط میتونست . دو سه متر جلو رو ببینه . گفتم داداش مواظب باش تصادف میکنیم . ولى توجه نکرد . همینطور که میخوند . با ناراحتى گفتم . سر تو بیار بالا خیلى خطر ناکه . باز هم به حرفم توجه نکرد . داشتم عصبانى میشدم . که با جدیت گفت . چه کارم دارى نمیخوام سرمو بیارم بالا . یک لحظه توجه کردم به دور و برمون . دیدم اطوافمون پر از زنهاى بى حجاب . میترسید چشمش بیوفته به نامحرم وووو .... 


«در همین جا، رضایت خود را از جاهلی که بنده را به قتل رساند، تسلیم شما کرده و البته شکایت خود را از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت می‌گذارم؛

گروه اول، کسانی که در پوچ‌گرایی هستند و برای آنکه آن ننگ را از دوش خود بردارند، درصدد بر می‌آیند تا ما را در راهی که هستیم، بی هدف نشان دهند

وگروه دوم، کسانی هستند که با مکر و ریا، سعی می‌کنند برای به‌دست آوردن منافع دنیوی، روی خون شهدا موج سواری کنند».

منبع:

@ModafeaneHaram

دستخط شهید حاج حسین بادپا

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۵۰ ب.ظ

خاطره‌ای از شهید احمد اعطایی

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ب.ظ


یه روز من میدون مقدم وایساده بودم منتظر تاکسی...

یه ماشین وایساد و من سوار شدم که اتفاقا احمد عزیز داخل ماشین بود ...

خلاصه من دیدم احمد داره با راننده بحث میکنه ،

احمد میگفت به راننده که هروقت به خانمی رسیدی و داشت از خیابون رد میشد تو از چند متری ترمز کن که خانم رد بشه بعد راه بیفت چون خانما مثل آقایون سریع نیستن شاید پاشون بهم بپیچه و بخورن زمین ..

خلاصه کار نداریم احمد چون آدم رکی بود و بی تعارف حرفشو به همه میزد هی به راننده میگفت و راننده دیگه اعصابش خورد شد..

خلاصه از اول مسیر با اون بنده خدا بحث کرد و گفت اصلا هرچی که تو میگی تا اینکه احمد حرفشو به کرسی نشوند تا این که میخواستیم پیاده شیم،

راننده یکم سن دار بود و آخرش گفت که جوون خوبی هستی خدا پشت و پناهت باشه من این همه ساله راننده ام و اینو نمیدونستم 

احمد چیزی نگفت و لبخندی زدو خداحافظی کرد...

خلاصه کرایه ماهم احمد حساب کرد.

خدا رحمتش کنه دلم خیلی براش تنگ شده ،

ان شالله اون دنیا یه جای خوب برای بچه های مسجد ردیف کنه...

دوستان مسجدی شهید اعطایی

منبع:

@Shohadaye_Modafe_Haram

دعای مادر شهید مهدی نوروزی برای او.

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۳۴ ب.ظ



دعایی که همیشه مادرش برایش می کرد، این بود که ان شاالله بزنی و بعد تورا بزنند و آن طور که دوستش تعریف می کرد شهید نوروزی ، آخرین تیرش را هم زد و همانطوری که می خواست شهید شد.

۸ سال پیش در وصیتنامه اش این گونه  نوشته ؛ ما ان شاالله در دفاع از کربلا و حرم امام حسین(ع) شهید می شویم ، وعده دیدار  ما انشاالله شمشیر زدن پا در رکاب امام زمان (عج).

روز شهادتش در کانال عجیبی می روند هدفشان آزادسازی مدرسه بوده، مدرسه آزاد و مقر می شود و عراقی ها می ترسند و جلوتر نمی آیند و فقط آقا مهدی و دوستش جلو می روند که آقا مهدی تیر می خورد، در حالی که زخمی بوده به دوستش تأکید می کند که او را عقب ببرد و در این حال هم بیکار نبوده و آخرین تیرش هم به سمت دشمن اصابت می کند و لحظه آخر جای خشابش را می خواهد که عکس خانواده اش را در آن نگهداری می کرده  و با ذکر یالثارات الحسین و ذکر یا زهرا(س) و یا حسین(ع) به شهادت می رسد.

منبع:

 @modafean_haram_eshgh

نظر خواهر شهید جهاد مغنیه در ادامه راه او

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۲۷ ب.ظ



فاطمه مغنیه تعریف میکنه:

   بعد از شهادت برادرم جهـاد  بعضی از بزرگان فامیل اومدن دیدن‌مون و نظرشون بر این بود که؛

برادر بزرگ جهاد و همچنین همسرم دست از فعالیت‌های جهادی‌شون بردارند، شما دیگه طاقت از دست دادن عزیز ندارید ... مادر عماد هم بعد از تقدیم کردن سه فرزند و یک نوه، فراق فرزند براش سنگینه!

 فاطمه میگه من و مادرم لبخندی زدیم ...

خندیدیم و گفتیم:

   این سبک تفکر تو خانواده ما جایی نداره؛

اصلا نمی‌تونیم تو این راه نباشیم.

نمی‌تونیم راه مقاومت رو ادامه ندیم.

ما بر این عهد زنده‌ایم و بر این عهد می‌میریم...

@khoda_shahidam_kon



قسمتی از وصیت نامه شهید مرتضی کریمی

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۱۸ ب.ظ


سلام درود به ساحت مقدس امام زمان عج و روح پاک امام راحل. و سلام بر نائب بر حقش حضرت سید علی خامنه ای 

و شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم

با قلب خود ورقی میسازم و  با خون خود جوهری و با استخوان خود قلمی میسازم و دست نوشته ایی به یادگار بر روی آن حک میکنم.

در ابتدای وصیت نامه ام از تمامی دوستان و آشنایان و خانواده خودم تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش فرا دهند تاگمراه نشوند زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است.

 از همه میخواهم اشک و گریه های خود را نثار اباعبدالله الحسین ع و فرزندان آن بزرگوار و خانم زینب (س) کنند.

از دوستان و آشنایان که بر گردن بنده حقیر حق دارند تقاضا میکنم بنده حقیر را مورد عفو و حلالیت خود قرار دهند.

 میدانم که اخلاق و رفتار من انقدر خوب نبود که توفیق شهادت داشته باشم و این شهادت که نصیب بنده شد لطف و کرم و هدیه خداوند بود.

بی بی زینب (س ) آن زمان که شما در شام غریب بودید گذشت. و دیگر به هیچ احدی اجازه نمیدهیم به شما و سلاله اباعبدالله الحسین (ع( بی احترامی کند. 

نماز لیله الدفن و حلالیت چهل مؤمن فراموش نشود. حتما این کار را برای من روز دفن انجام دهید و شال و پیراهن مشکی و پرچم سرخ حرم و تربت اباعبدالله الحسین ع رو داخل قبرم کنار بدنم قرار بدهید ممنونم.

               منو حلال کنید.

سایه مقام معظم رهبری مستدام باشد.

 

تاریخ وصیت نامه مرتضی کریمی ٩٤/٩/٢

تاریخ شهادت (۲۱/ ۱۰/ ۹۴) 

محل شهادت: سوریه 

@Shohadaye_Modafe_Haram

وصیت نامه شهید سجاد مرادی

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۰۹ ب.ظ



 بسم رب الشهدا و الصدیقین

مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت و انشاالله این پل با شهادت رقم بخورد.

صبر در مصیبت اجر عظیم الهی را دارد ٬ در مصیبت ها فقط برای امام حسین (ع) گریه کنید . ۲ روز روزه بدهکارم. ۱ سال از مالم برای روزه و نماز صرف شود.

یک سوم مال قانونی بنده را صرف ایتام - هیئت های سیدالشهدا (ع) ٬ فقرا و امور خیریه صرف شود .

در قبرم تربت سیدالشهدا ٬ شب اول قبر نماز وحشت ٬ زیارت عاشورا فراموش نشود .

از همه اقوام ٬ دوستان و آشنایان طلب حلالیت دارم .

پدر و مادر عزیز هیچ وقت نتوانستم خدمتی به شما بکنم حلالم کنید .

همسر عزیزم که همیشه رنج داده ام شما را حلالم کنید .

فرزند عزیزم را به درس خواندن ٬ تقوای الهی ٬ نماز و حجاب توصیه می کنم . حلالم کن .

خواهرانم و برادرم حلالم کنید .

رهبر عزیزم را که راه امام عصر را ادامه میدهد فراموش نکید و یاریش نمائید .

از ۱۳۹۴/۰۴/۱۸ به بعد خمس مالم را حساب کنید .

در صورت امکان آشنایان ۱ روز برایم نماز قضا بخوانید .

بدهکاری هایم در سررسید موجود است . 

وکیل پدرم می باشد (در کلیه امور پولی) والسلام 

۱۳۹۴/۰۸/۱۶

منبع:

@saraye_shahidan

شهید مصطفی شیخ الاسلامی بخش ۱

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۰۳ ب.ظ


شهید مصطفی شیخ الاسلامی از رزمندگان لشگر ویژه 25 کربلا و از ورزشکاران جامعه ورزشی جودو بود که در مبارزه با تروریست‌های تکفیری شهد شیرین شهادت را نوشید و به دیدار حق شتافت. حسین پیروزی از همرزمان این شهید والا مقام است که خاطرات این شهید را در میدان نبرد  این چنین روایت می کند:

 آخرین مدال، خوش رنگ ترین مدال

من و آقا مصطفی در یک خانه سازمانی همسایه بودیم. آقا مصطفی متولد سال 1364 بود و فوق لیسانس مهندسی برق از دانشگاه ساری داشت و قهرمانی در رشته جودو کشور را هم در کارنامه خود ثبت کرده بود. بعد از شهادتش آرش میراسماعیلی در بیانیه اش نوشته بود: «دل همه ما برای مصطفی تنگ می شود و رفتنش را باور نداریم، اما باور داریم که تمام مدال های تاریخ جودو در برابر پلاک مصطفی حقیر و ناچیزند و او تبدیل به اسطوره فراموش نشدنی جودوی ایران شد». واقعا مدال شهادت خوش رنگ‌ترین مدالی است که هر رزمنده ای آرزوی آن را در سر دارد.

هدفم خدمت است، آرزویم شهادت

شهید شیخ الاسلامی به دلیل ورزشکار بودنش بدن تنومندی داشت و از نظر اخلاقی مودب، ساکت و با شخصیت بود. بچه های تکاور معمولا خیلی پر سر و صدا و شلوغ هستند اما او از بقیه بچه ها آرام تر و کم حرف تر بود. بنده اصلا فکر نمی‌کردم مصطفی به این زودی به شهادت برسد. دلیلش هم این بود که برعکس بقیه همرزمان که مدام دعا می کردند تا به شهادت برسند او معتقد بود که من برای انجام وظیفه‌ام به اینجا آمدم و امیدوارم که کارم را درست انجام دهم، هر چه خداوند برایم مقدر نماید همان بهترین انتخاب است. حاج آقای کاظمی که روحانی و روانشناسی که برایمان سخنرانی می‌کرد گفت: دوستان توی امر شهادت هدف خدمت و کار و تلاش در مسیر شهادت است لذا آرزوی شهادت داشته باشید اما باید دقت کنید که به این زودی نباید به شهادت برسید چون ما هنوز کارهای مهمی برای پیشبرد اهداف انقلاب و اسلام داریم که به تک تک شما جوان‌ها نیاز داریم. مصطفی از همان اول همینطوری بود و به این نکاتی که حجت الاسلام کاظمی می‌گفت معتقد بود.


 

شهید مصطفی شیخ الاسلامی بخش ۲

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۰۱ ب.ظ

 

همه چیز را آماده کردم

روزهای قبل از شهادتش همیشه بعد نماز ظهر حتما زیارت عاشورا می‌خواند و تعقیبات نماز را هم به جا می‌آورد. یک آرامش و سکینه خاصی داشت. به من می‌گفت همه چیز را آماده کردم و آمدم وصیت نامه‌اش را هم آماده کرده بود که نزد من است و هنوز به همسرش ندادم.

شب آخر لحظاتی قبل از شروع عملیات در عقبه منطقه مستقر بودیم و آتش روشن کردیم. شهید مصطفی با همان آرامش همیشگی‌اش تکیه داد به دیوار و آرام‌تر از قبل بود. واقعا تا پیش از این هرکسی از حال و هوای شهادت رزمندگان دفاع مقدس صحبت می‌کرد گاهی احساس می‌کردم شعاری است اما من خودم حس می کردم شهید شیخ الاسلامی بی‌قرار رفتن است. به دلم افتاده بود که شهید می‌شود.

تنها یادگار مصطفی چند ماه دیگر به دنیا می‌آید

موقع ستون کشی از هم جدا شدیم. یکی از همرزمان به با ناراحتی گفت مصطفی شهید شد. با تاکید پرسیدم شهید شد یا جانباز؟ می‌دانم خودش جای خوبی رفته ولی دلم برای تنهایی همسرش به درد آمد و مسافر کوچکی که تنها یادگار مصطفی است و هیچ وقت پدرش را نمی‌بیند و نیامده داغ نبود پدر را باید بچشد. همیشه فکر می‌کردم چطور می‌شود که در لحظه رزم شهادت عزیزانت را ببینی اما دوباره ادامه بدهی. همان لحظه نهیبی به خودم زدم و گفتم مکث باعث می‌شود که کار روی زمین بماند و دوباره ادامه دادم.

با اینکه مصطفی چند سالی از من و تعدادی از بچه‌های گروهان بزرگتر بود اما وقتی درخواستی داشتیم نمی‌گفت خجالت بکشید من از شما بزرگترم، حتما انجام می‌داد. کلا شهید شیخ الاسلامی جوان مطلع به روز و امروزی بود و از تمام ظرفیت‌ها و فرصت هایی که داشت استفاده‌ می‌کرد.

 

شهید مصطفی چگینی

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۵۷ ب.ظ


«مصطفی چگینی» از بسیجیان پاک باخته ی کشورمان، در تاریخ  ( ۲۲/ ۱۰/ ۹۴) طی نبرد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» برای دفاع از حرم «بانوی مقاومت» حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، در «سوریه» خلعت شهادت پوشید.

تصویری که پیش رو دارید، حدود 10 روز قبل، به ثبت رسیده است. «مصطفی چگینی» چند خطی بر روی «تخته سفید» نوشته و امضاء کرده است (بعید است دست خط خودش نباشد). تنها 10 روز پس از  برداشته شدن این عکس، «مصطفی چگینی» فدای باورهای تاب‌ناک خود شد. 

روحمان با یادش شاد



شهید ذوالفقار عز الدین (از حزب الله لبنان)

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۵۳ ب.ظ