مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۶۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

خاطره ای از شهید مصطفی خلیلی

پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۰۱ ب.ظ


بسم رب الشهدا و الصدیقین

خاطره ای از شهید حجت الاسلام والمسلمین شیخ مصطفی خلیلی که  درمسجد امام رضا(علیه السلام)توسط حجت الاسلام والمسلمین شیخ امین بهرامی درمورد شهید گفته شد.

شهید خلیلی،بهترین خلیل خدا دربین رفقای روحانی.

باشهید حجت الاسلام مصطفی خلیلی خاطرات زیادی برای گفتن دارم که سراسر درس است .یادم نمیرود که در۱۷ربیع الاول دوسال پیش که مجری جشن تعمیم طلاب بودم شهید حجت الاسلام خلیلی بعداز اینکه به دست مبارک حضرت آیت الله جزایری(مدظله العالی)نماینده ولی فقیه دراستان خوزستان معمم شدن بعدازمراسم عمامه گذاری، وقتی بارفقا به ایشون تبریک میگفتیم ،شهید باخوشحالی میگفتن بچه هابه نظرتون لباس روحانیت بهم میاد؟هرکی بعدتبریک چندتاتیکه ی آخوندی بهش میزد ومیگفت آره بهت میاد. ولی امشب یک دفعه به ذهنم رسید آن روزی که شهید معمم شد قبل از اینکه لباس روحانیت به دید ما دوستانش زیبا باشد به دید خدا زیبا بود.وقتی کسی از طلاب ملبس به لباس مقدس روحانیت میشود ما روحانیون بعد از تبریک گفتن به کسی که جدیدا معمم میشود میگوییم لباس تقوا باشد ان شا ،واین لباس شهید شیخ مصطفی خلیلی را در مدت زمانی کوتاه به خلیل خدا تبدیل کرد و ایشون دربین رفقای روحانی ما بهترین خلیل خدا شد و در این حسرت هستیم که افسوس چندسال در حوزه با یکی از اولیاء خدا هم کلاس و هم درس بودیم ولی این گوهر را نشناختیم.وقتی برای شروع منبر رفتن بابنده صحبت کرد و یک   مجموعه ی کامل از قرآن و روایات و داستانهای اخلاقی از من میخواست به ایشان گفتم ازکتاب گنجینه ی معارف شروع کن درحالیکه نمیدانستم شیخ مصطفی خود گنجینه ای  کامل از معارف الهی است و او باید برای ایصال إلی الله به ما دستورالعمل بدهد.اخلاص عجیبی داشت و اصلا به دنبال اسم و رسم نبود و فقط به دنبال عمل به تکلیف خود بود.ازشهید شیخ مصطفی خلیلی جزء (رجال صدقوا ماعاهدوالله علیه) بود که به عهد و پیمانش باخدا ماند و با روحیه ی شهادت طلبی 

جزء (منهم من ینتظر)شد و منتظرشهادت بود. و در این راه تغییری در عقیده او پیش نیامد و (مابدلوا تبدیلا)بود وسرانجام مزد سربازی امام عصر(علیه السلام)را از حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)گرفت

منبع:

کانال سپاه قدس

 @sepahe_quds 

خصوصیت اخلاقی شهید صدر زاده از زبان پدرش

پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۵۴ ب.ظ

 

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید مصطفی صدرزاده متولد 1365 دانشجوی ترم آخر رشته ادیان و عرفان دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز بود. او فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون بود که در ظهر تاسوعا حین درگیری با نیروهای تروریست توسط تیر تک‌تیرانداز نیروهای تکفیری در حلب سوریه به شهادت رسید. شهید مصطفی صدرزاده به مدت دو سال و نیم در درگیری‌های علیه تروریست‌های تکفیری به دفاع از حرم حضرت زینب(س) پرداخته و طی این مدت هشت بار مجروح شده بود. از وی دختری هفت ساله به نام فاطمه و پسری شش ماهه به نام محمدعلی به یادگار مانده است.

محمدصدرزاده پدر این شهید مدافع حرم در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم از خصوصیات و ویژگی‌های اخلاقی فرزند شهیدش سخن می‌گوید: مصطفی از ذریه حضرت زهرا(س) و از طرف مادرش سید بود. او همیشه عاشق بسیج و فعالیت‌های در بسیج بود. در نهایت آنقدر عمرش را صرف این مسیر کرد که خداوند اجرش را با شهادت داد و امیدوارم مبارکش باشد.

من افغانی هستم"

پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۵۱ ب.ظ


کربلا بودم زنگ زد، پرسید ؛دوست افغانی نداری به من معرفی کنی؟

گفتم ؛علی میخوای بری سوریه؟!

گفت؛خواهش میکنم فقط کسی ندونه!

در راه با یه افغانی بطور اتفاقی آشنا شده بود ، مدارک شناسایی اونو گرفته بود،

حالا توی فرودگاه امام خمینی نفس علی بالا نمیاد،

یک به یک داشتن مدارک افراد رو بررسی میکردند، علی هم آیه وجعلنا. . . میخوند تا رسید به دو نفر آخر که شهید علی تمام زاده آخرین نفرشون بود،

به یکباره مسول بازرسی پس از بررسی مدارک همه گفت :دیگه تموم شد شما دونفر هم بروید داخل هواپیما!

...بدون بررسی مدارک! 

قرآن کار خودش رو کرده بود چشم ها پوشیده شده بود و  شهید علی تمام زاده بین فاطمیون افغانستان به جبهه اعزام شده بود.

 شهیدمدافع حرم علی تمام زاده

شهید مدافع حجت الاسلام قلی زاده

پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۴۸ ب.ظ


شبی که قرار بود فردا عملیات آزاد سازی نبل والزهرا آغاز شود.حاج میثم مطیعی برای ذکر توسل به مقرمان آمده بود

وسط روضه گفت با کسب اجازه از فرماندهان عملیات، میخواهم من رمز عملیات را تعیین کنم

حاج میثم گفت: رمز عملیات به نام نامی فدایی راه ولایت باشد یا زینب کبری علیها السلام ادرکنی

میگفت: دیدم حاج آقای قلی زاده به پهنای صورت اشک می ریزد، فهمیدم فردا ماندنی نیست و شهید می شود.

فردای عملیات حاج آقا قلی زاده به دیدار معبود شتافت و آسمانی شد.

منبع:

شهدای مدافع حرم

@kamali_modvari

جشن تکلیف دختر شهید علیخانی در کنار مزار رپدر

پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۴۲ ب.ظ


امروز که اندوه و غم درون دل دخترکت شد اشکهای داغ او را شکست و روی گونه هایش غلتاند دستهای مردانه ات را کم دارد تا که نوازشگر گونه هایش باشد.

شاید امروز که همکلاسهای دردانه ات رسیدن به سن تکلیفشان را در کنار پدران و مادرانشان جشن گرفتند حسرت و خلاء نبودنت برای او بیشتر از هر روز دیگری احساس شود،برخیز و ببین که دختر دلبندت آمده تا چادرش را به مزارت متبرک سازد  

آمده تا که بگوید: پدر جان اکنون که تو  شهید مدافع حرم اهل بیت(ع)  شدی اکنون که تو شهید مدافع اسلام ناب محمدی شدی من نیز در راه تو قدم میگذارم من نیز مدافع چادر حضرت زهرا(س) میشوم.

فاطیمای عزیز اشک چشمان تو در فراغ پدر شهیدت تداعی کننده غم و اندوه رقیه(س) طفل سه ساله  امام حسین(ع) است  که پدرت در راه دفاع از صحن حرمش شربت شهادت را نوشید، قطره قطره اشکهای تو گواه بر مظلومیت شیعه، گواه بر حقانیت اسلام  و گواه بر ایثار و فداکاری شهیدانی است که در راه دفاع از اسلام از جان و مال و خانواده شان گذشتند.

به راستی که پدر تو مصداق این آیه از قرآن کریم است:

"ﺗِﻠﻚَ ﺍﻟﺪّﺍﺭُ ﺍﻵﺧِﺮَﺓُ ﻧَﺠﻌَﻠُﻬﺎ ﻟِﻠَّﺬﻳﻦَ ﻻ ﻳُﺮﻳﺪﻭﻥَ ﻋُﻠُﻮًّﺍ

ﻓِﻲ ﺍﻷَﺭﺽِ ﻭَﻻ ﻓَﺴﺎﺩًﺍ ۚ ﻭَﺍﻟﻌﺎﻗِﺒَﺔُ ﻟِﻠﻤُﺘَّﻘﻴﻦَ"

(( ﺁﺭﯼ‏) ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ ‏( ﺗﻨﻬﺎ‏) ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ

ﻗﺮﺍﺭﻣﯽﺩﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺑﺮﺗﺮﯼﺟﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ

ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ؛ ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﯿﮏ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﻫﯿﺰﮔﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ)

 منبع:

  کانال تلگرام شهید علیخانی

@shahid_alikhani


مناجات شهید مدافع حرم علی اکبر عربی

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۲۰ ب.ظ

خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست‌آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیافروز تا درسرمای بیخبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز، تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید و دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد. پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطاکن برای تو  برود.

منبع:

کانال شهدای مدافع حرم قم

@sh_modafeaneqom




هم اسم عملیات و هم رمز عملیات متبرک به نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود.... 

هرچه با بی سیم حامد را صدا می زدم جوابی نمی داد؛ زار و پریشان شده بودم و دلم همواره پیش حامد بود...  

دشمن با شلیک یک خمپاره 81 و اصابت ترکش به پشت سر حامد، این رفیق محبوب و دوست داشتنی را از جمع ما جدا کرد...

منبع:

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Shohadaye_Modafe_Haram

ﻣﺪﺍﻝ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﺗﻘﺪﯾﺮی کهﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﻭﻃﻨﯽ ﻭ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺤﺴﻦ کمالی دهقان اهدا شده است.
منبع: 
@kamali_modvari 


 پس با این حساب یک انتخاب کاملا منطقی و عقلانی براساس معیارهایی که با توجه به سیره زندگی شهدا خوانده بودید داشتید.

 بله می‌دانستم که دارم چه کسی را انتخاب می‌کنم. اینطور نبود که چون سن کمی داشتم و اولین خواستگارم بود به قول معروف بدون دلیل ازدواج کنم.

کاملا در جزئیات فعالیت‌های جهادی ایشان بودید؟

بله. بعد از ازدواج هم در جریان تمامی فعالیت‌های ایشان بودم. حتی بسیاری از مسائلی که نزدیکان تازه می‌فهمند من کامل می‌دانستم. همه چیز را به من می‌گفت. آقای اسداللهی زیاد به سفر می‌رفت، بلافاصله بعد از عقد یک سفر به کربلا رفت. حمیدآقا مقید بود حتما برای اربعین و عرفه به کربلا برود. همیشه عرفه را باید کربلا می‌بود، اگر امکانش بود باهم می‌رفتیم و اگر نمی‌توانستم خودش تنها می‌رفت.

 برای شما این مشغولیات آقای اسداللهی و سفرهایی که بعضا ممکن بود طول بکشد سخت نبود؟

 نه اصلا.

 نشده بود که بگویید در خانه بمان و از این قبیل صحبت‌هایی که ممکن است در خیلی از خانواده‌ها پیش بیایید

نه ابدا حتی مادرشان هم برای محبت به بنده چنین حرفی را می‌زد. اما من به مادرشان می‌گفتم مشکلی نیست. یک وقت کسی هست اهل رفاقت و خوش گذرانی است آدم ناراحت می‌شود و می‌گوید خب چرا باید تنها بروی ولی حمید آقا اینطور نبود. رفیق زیاد داشت و همه‌شان در زندگی ما سنگ تمام گذاشتند و مثل برادرشان هستند. ولی وقتی می‌دیدم همسرم روز عرفه می‌تواند کربلا باشد خودم را در حدی نمی‌دیدم که مانعش بشوم.

سفرهایی که می رفت اذیت نمی شدید؟

  قبول کرده بودم که کارش این است. نمی شود بگوییم چون اذیت می شوم پس نرود. و اینکه آدم باید اهم و مهم کند. وقتی می گویند اگر برویم بیرون دم در یک درصد ممکن است کسی ایستاده باشد تا اذیتتان کند شمابرای همان 1 درصد هم که شده جانب احتیاط را رعایت می کنید. 

آقای اسداللهی برای من جا انداخته بود که این سفرها سفرهای کاری است و کار من هم کار امام زمان(عج) است، کربلا زیاد می رفت خیلی از سفرهای کربلا کاری بود ولی اصلا حق ماموریت نمی گرفت گاهی حتی هزینه بلیط را هم خودشان می داد، وقتی من 1 درصد فکر کنم که این کار، کار برای امام زمان است برای آن 1 درصدهم که شده جانب احتیاط را رعایت می کنم هیچ وقت نمی گویم کار امام زمان را بگذار زمین. خیلی ها سر به سرم می گذاشتند که کدام کار برای امام زمان؟! ولی می گفتم برای من همین که ایشان به این نیت می روند بس است که نخواهم مانع رفتنش شوم.

ما در زندگی به لطف اهل بیت و کارهای پژوهش قرآنی یاد گرفته بودیم که در هر لحظه از زندگی نیت کنیم . حتی اگر غذا می پزم نیت کنم این غذا را برای همسرم درست می کنم تا انرژی بگیرد و در مسیر نصرت امام زمان(عج) خدمت کند. اگر این نیت همه جای زندگی جریان داشته باشد و قبول داشته باشی برای نصرت امام زمان(عج) می رود تو هم همراهیش می کنی. 

سختی هست ولی وقتی از زندگی مجردی به زندگی متاهلی می روی و تغییر سبک می دهی و شیوه زندگی عوض می شود ، شخصی که با او زندگی میکنی همه چیزت می شود دیگر نمی توانی بگویی دلبسته و وابسته نیستی ولی حداقل کاری که  یک زن می تواند برای همسرش و کسی که به او ایمان دارد کند همراهی است، یعنی به نظرم حداقل رفتار صحیح در مقابل "ولی" زندگی تبعیت از اوست.

برا شهید اسداللهی همراه خوبی بودید؟

نمی دانم. ولی سعیم همیشه این بوده است که هرآنچه در توان دارم انجام دهم.

۱۰ «حجت» هم داشتم فدای حرمین می‌کردم

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۶ ب.ظ



می‌دانستم به سوریه می‌رود اما یواشکی به حجت گفتم به مادر نگو. حجت هم قبول کرد و گفت برای مأموریت به سیستان و بلوچستان می‌رود.

مادرانه‌های شهید

حاج خانم خودتان را برایمان معرفی کنید و از خانواده‌تان بگویید.

من زینب وطن‌خواه مادر شهید مدافع حرم حجت اصغری شربیانی هستم. ۵۵ سال دارم و مادر هفت فرزند هستم، دو پسر و پنج دختر که حجت متولد ۱۳۶۷ بود و شهید شد. نمی‌دانم از پسرم چه بگویم. فرزندی که اگر بخواهم از خوبی‌ها و ویژگی‌های اخلاقی‌اش برایتان صحبت کنم، شاید به گمان برخی غلو بیاید و خودستایی. اما آنچه این انسان‌های زمینی را از ما جدا می‌کند و به عاقبتی چون شهادت می‌رساند جمعی از رفتار‌ها، اخلاقیات و منش آنهاست که به لطف خدا شامل حالشان می‌شود و آنها را به عاقبتی چون شهادت می‌رساند. حجت فرزند نمونه خانه من بود. اهل هیئت و مراسم عزاداری بود و ارادتی خاص به اباعبدالله الحسین(ع) ‌ و ایام عاشورا داشت.

از شاخصه‌های اخلاقی که حجت را به شهادت نزدیک کرد و این عاقبت بخیری را نصیب او کرد بگویید.

حجت مومن و متعهد و با اخلاص بود. در اصل در خانواده‌ای بزرگ شده بود که از همان سال‌های دور امام خمینی را بابا صدا می‌کردند. همسرم از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود و حال و هوای خانه ما از همان روزهای انقلاب و آغاز جنگ همگام با نظام و همراه مردم بود. از این رو بچه‌ها هم همین طور بار آمده بودند. حجت بسیجی نمونه‌ای بود. بسیاری از فعالیت‌هایی که در پایگاه بسیج و مسجد انجام می‌داد بعد‌ها برای ما مشخص و آشکار شد. او واقعاً شیفته بسیج بود. خودش را وقف کرده بود.

چطور شد که حجت مدافع حرم عقیله بنی‌هاشم شد؟

وقتی عزم رفتن به سوریه را کرد ابتدا نگرانی مادرانه دست و پایم را لرزاند. نمی‌دانم چرا اما به او گفتم: حجت جان! جنگ ایران که نیست. در داخل خاک ما هم که نیست. من را نگاه کرد و گفت: مادرم! قصد تعدی و تجاوز به قبر زینب(س) ‌را دارند. رفته‌اند تا عاشورای دیگری بر پا کنند و به کودکان و دختران مسلمان رحم نمی‌کنند. گفت امام زمان(عج) هم بیاید می‌خواهید اینطور کمکش کنید و به ایشان مدد برسانید؟!

دیگر حرفی نماند. گفتم: برو به خانم حضرت زینب(س) می‌سپارمت. می‌دانستم که اگر قرار بر مردن و پر شدن پیمانه عمرش باشد در خاک خودمان، در خانه خودم، در کنار خانواده، با یک تصادف هم از میان ما می‌رود. چه بهتر که مرگش در راه خدا باشد. وقت رفتن گفت: مادر من می‌روم تا با دشمن بجنگم و ان‌شاءالله مقدمه‌ساز ظهور آقا باشیم و اگر خدا بخواهد اجر جهاد‌مان و اجر مجاهدت‌مان را شهادت در راه خودش قرار می‌دهد. وقت رفتن برایم روضه حضرت علی اکبر را خواند و گفت: من که از علی اکبر حسین بیشتر نیستم.

خانواده چطور با رفتن او کنار آمدند؟

زمزمه رفتن او به گوش خواهرهایش هم رسید. با خواهر‌هایش اتمام حجت کرد وگفت: جنگ، جنگ شیعه علیه کفر است. جنگ سرزمین نیست، جنگ دین است. ادعای یار امام‌زمان بودن را داریم پس باید بمانیم و اهل عمل باشیم. تکلیف امروز بودن در سنگر مبارزه و مجاهدت است. مگر می‌شود ما در آرامش باشیم و مسلمانی در آن سوی مرزها نیاز به کمک ما داشته باشد و بی‌یاور بماند. مگر امام‌مان علی‌بن ابیطالب نگفت اگر در جایی یک شیعه فریاد کمک سر دهد و ما به کمک نرویم مسلمان نیستیم، اینگونه اگر از غصه بمیریم بهتر است. آری حجتم، او هدفش را عاشقانه انتخاب کرده بود.

در نهایت هم لیاقتش همین بود که در راه خانم حضرت زینب(س) ‌و حضرت ابوالفضل(ع) عباس‌گونه به شهادت برسد. از من خواستند تا پیکرش را نبینم اما می‌دانم هر دو دستش چون عباس(ع) ‌ قطع شده و پیشانی‌اش به تیر دشمنان خونین شده بود اما پدرش کمی بی‌تابی می‌کند.

از بی‌قراری پدرانه همسرتان برایمان بگویید.

این روزها که همسرم بی‌تابی می‌کند به او می‌گویم خودت درس جهاد و مقاومت را به او یاد دادی. یادت نیست، ‌همیشه مشتاقانه پای حرف‌هایت می‌نشست و می‌خواست از روزهای جنگ ایران و بعثی‌های خائن برایش بگویی. از استکباری که همواره کینه ایران را در دلش داشت، برایش صحبت کردی. او بزرگ شده مکتب عاشورای حسین بود و پای صحبت‌های روزهای حماسه تو نشست و همواره به نبودن‌هایش در زمان جنگ حسرت می‌خورد. امروز میدان نبرد و عمل فرا رسید و او به ندای امام زمان خویش پاسخ داد و رفت. چه گله‌ای وقتی خودمان راه و رسم شهدا را به حجت آموختیم و کینه منافقین و دشمنان را در دلش کاشتیم تا منتقم خون حسین(ع) باشد.

خانم وطن‌خواه از شهادت دردانه بسیجی‌تان که در نهایت به سعادتی چون دفاع از حرم و شهادت رسید بگویید.

حجت من در اول آبان ماه ۱۳۹۴ مصادف با روز تاسوعای حسینی به شهادت رسید. حجت و چند نفر از همرزمانش در منطقه مورد نظری که برای کمک به نیرو‌ها رفته بودند در کمین تروریست‌های تکفیری می‌افتند و در نهایت به شهادت می‌رسند. یک هفته بعد از شهادت ما مطلع شدیم اما پیکر به دستمان نرسید تا چند وقت پیش که به حمد خدا با همت همرزمان و نیرو‌های حاضر در منطقه و بعد از برقراری امنیت منطقه توانستیم پیکر فرزندمان را تحویل بگیریم. هر چند اگر پیکرش هم برایمان نمی‌آمد چندان فرقی نمی‌کرد، چراکه ما بر آنچه در راه خدا داده‌ایم توقعی نداریم. حجت من را سربلند کرد و چون ابوالفضل(ع) به شهادت رسید و امید که خداوند این هدیه ناقابل را از ما پذیرا باشد.

منبع:

@alamdar13

خاطره ای از شهید مهدی صابری

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۱ ب.ظ


او فرمانده دسته های ویژه از تیپ فاطمیون بود رفاقت خاصی با شهید صدر زاده داشت او در بین نیرو ها به شجاعت معروف بود

یک بار که جسد بچه ها جا مونده بود و تک تیر انداز دشمن نیز دید داشت، بدون ترس تک تک با نفر بر جسد بچه ها رو جمع بدون توجه به این که تکفیریان مجهز به ضد تانک و تک تیر اندازان او را بزنند

منبع:

 @ravaayatefath ‌ ‌

آخرین پیام شهید کردونی

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۴۹ ب.ظ


 

همسر شهید صدرزاده در توضیح این کارت نوشته است:

 اولین کارت عروسی مزین به عکس حضرت آقا، امام خامنه ای مد ظله العالی شهید مصطفی صدرزاده  شهید هادی ذوالفقاری .

واقعا، جای باریک الله گفتن داره در هیاهوی خیلی از مدها،یه مد جدید بدجوری به دل آدم میشنه، با این که مطمئنم خیلیا این زوجِ ان شاءالله خوشبخت رو به خاطر این کارشون سرزنش میکنن.

یاد شهید ردانی پور افتادم رفت دعوت نامش رو انداخت تو چاه مسجد جمکران و از آقا و مولامون حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه شریف رو به مراسم عروسیش دعوت کرد .

تاریخ در حال تکرار هست...

منبع:

کانال شهید ابراهیم هادی ذوالفقاری

 @shahidzolfaghari


خراسان شمالی اولین بار است که میزبان دو شهید مدافع حرم است.

پسر 11ساله شهید حمیدی زاده کنار مادر بی تابش نشسته است، رضا حالا در نبود پدر مرد خانه است، 

از اول که او را دیدم متوجه شدم که باید نسبت نزدیکی با شهید داشته باشد اما از استحکام و مقاومت روحی اش تصور نمی کردم فرزند شهید باشد، پسر بچه ای ۱۱ ساله که امروز برای مادرش قامت یک مرد را ایفا می کند.

او را زیر نظر داشتم که وقتی تابوت پدر نزدیکش می رسد واکنشش چیست، فکر می کردم خود را روی تابوت بیندازد و زار زار گریه کند، اما ناگهان روی دوش دایی اش رفت و مشت را گره کرد و فریاد زد 

«لبیک یا زینب(س)»،

 ناله جماعت بالا گرفت...





خصوصیات اخلاقی شهید مدافع حــرم ستار اورنگ

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ب.ظ



فرمانده تیپ دانشجویی دانشگاه امام حسین(ع) بود . یکی از بهترین تک تیراندازهای ایران بود.

 شخصی بود که همیشه میخندید و خوش اخلاق بود. هیچکسی ازش ناراحت نبود.فقط دنبال حل مشکلات و مساءل همکارها و هرکسی که ایشون رو میشناخت بود. هم تهران و هم شهرستان. مراسم تشییع جنازه شون هم میگفتن که حتی از سوریه هم بصورت تلفنی دنبال حل مساءل دوستان بود. بخاطر خصوصیات اخلاقی که داشت ، هم رزم هاشون میگفتن که توسوریه هرکسی که ایشون رو دید جذب اخلاق و رفتار ایشون شد.

منبع:

@Shohadaye_Modafe_Haram