دلتنگ شانه هایت،دلتنگ چهره ات
بابای خوبم
دلتنگ شانه هایت،دلتنگ چهره ات
دلتنگ حضورت،دلتنگ خنده هایت دلتنگ سجده کردنات
هواتوکردم بابایی
شهید سید مهدی حسینی
کانال مدافعان حرم
@modafain414
بابای خوبم
دلتنگ شانه هایت،دلتنگ چهره ات
دلتنگ حضورت،دلتنگ خنده هایت دلتنگ سجده کردنات
هواتوکردم بابایی
شهید سید مهدی حسینی
کانال مدافعان حرم
@modafain414
همسر شهید مدافع حرم علیرضا نوری:
شهید موسے جمشیدیان علاوه بر اینکه فرمانده گروهان همسرم بود،دوست ناب و صمیمی او هم بود.رفاقتی که در بهشت خدا هم ادامه پیدا کرد.آقا علیرضا اکثر اوقات از فضایل اخلاقی شــهید جمشیدیان تعریف میکرد.
از خصوصیات بارز شــهید جمشیدیان که آقاعلیرضا همیشه از آن یاد میکرد؛
سخاوتمند،باصفا،بی ریا و یکرنگ بودن او بود.
شــهید جمشدیان تابستان هرسال آقا علیرضا و چندنفر از همکاران را به باغ پدرے خود برای چیدن میوه دعوت میکرد.
بدون هیچ چشم داشتی از میوه های باغ به مقدار زیادے به رفقایش میبخشید.
بی نهایت دست و دلباز بود.وقتی همسرم به اصرار من میخواست پول میوه ها را با ایشان حساب کند ،خیلے ناراحت میشد.و واقعاً این سخاوت و بخشش بدون چشم داشتش در بین دوستان معروف بود.
میوه هاے باغ پدرے شــهید جمشیدیان آن روز ،روزے ما شد و اینک او و علیرضاے شــهیدم میهمان سفره خدایند و از میوه ها و هدایاے بهشتے روزے داده میشوند.
آقا محمودرضا
همرزم شهید جاویدالاثر حاج داریوش درستی:
ابو حامد(شهید حاج داریوش درستی) عزیز در این آموزش برای دوره های نیرو مخصوص زحمات زیادی متقبل میشد ومجدانه وبا صبر وحوصله ی فراوان به اموزش عزیزان می پرداخت از محسنات این استاد بزرگ وارجمند صبر مثال زدنی ایشان توام با اخلاق حسنه بود.
داریوش عزیز درشروع کلاس با مهربانی ولی با نظم ودیسیبلین خود آموزش را توام با رأفت ومهربانی ودلسوزی سپری می نمود.درآموزش آبی خاکی، شنا ازمقدمات اولیه است که خیلی از افراد شنا کردن بلد نبودند که باید آن را فرا می گرفتند و این مورد برای استاد سخت وبرای دانشجو سختتربود. و برادران بخاطر وارد نبودن اکراه داشتند وگاهی هم فراری بودند، که اخلاق خوش ورفتار برادرانه ی ایشان چنان جاذبه ایجاد میکرد که در روزهای بعد برادران دانشجو که از کلاس فراری بودند با جاذبه وهنر کلاس داری این بزرگوار مشتاق وتشنه فرا گیری این آموزش می شدند
🌷هنرفصاحت وبلاغت وساده گویی توأم بااخلاق خوش ولبخند ملیح وچهره ی زیبای ابوحامدتسلط بر دلها وقلبها ایجاد میکرد. دراین آموزش که با سختی ومشقت وخستگی مفرط همراه بود با هنر صبر وتبحر این فرمانده واستاد عزیزسپری می شد. هر روز از کلاس که می گذشت اشتیاق دانشجویان زیاد وزیاد تر می شد.
[در آموزش شنا از ترس وفراری بودن دانشجو با هنر کلاس داری ایشان به تفریح وسر گرمی تبدیل میشد. ]این هنر با سعه ی صدر و اخلاق نیکو وبردباری ایشان محقق میشد.وظیفه ی داریوش عزیزآموزش شنا بود ولی با ظرافت خاص وبرخورد خاکی ومزاح وشوخی جاذبه فراگیری را مضاعف مینمود ، بعد از سپری شدن چند روز از آموزش براداران دانشجواز رفتار کریمانه وبزرگوارانه وصبر وحوصله ایشان محفل گفتگو ی اوزبانزد خاص وعام میشد واین برای ما یک الگو در ذهن تجسم مینمود .این مرد آسمانی با ما رابطه عاطفی وصمیمانه وبرادرانه وبارأفت داشت که در آن صبر وبردباری را به همراه داشت. بعضی از افراد دانشجو ضعیف بودند، برای همسان سازی برادران دانشجو با آن بردباری که داشت وقت می گذاشت تا این دانشجویان رابه دیگران برساندتاهم سطح وهم ترازدیگران شوند.یادم می آید در یکی از کلاسها انقدر به تمرین وممارست برادران همت گماشت که بعد از کلاس همین چند نفر تصمیم به بیشتر تمرین کردن گرفتند تاخود را به دیگران برسانندواین شد رویه ی آنها تا به اصصلاح از خجالت داریوش در آیند. در کنار کار آموزش با رفتار وکردار واخلاق نیکو وحسنه، صبر وبرباری را به ما اموخت واین برای ما که بعدها مسئولیتهایی راپذیرفتیم الگو وسرمشق شد.برادری وصمیمیت ایشان ان کار غیر ممکن را سهل وآسان نمود وهمه ی اینها در صبر وتحمل ایشان مستتر بودوهنر کلاس داری ایشان دو مطلب در پی داشت یکی نظامی ،عملیاتی ودیگری آموزش اخلاق نیکو وحسنه ، انسان وقتی با ایشان برخورد مینمود چنان جذب معرفت وشعور وصفا وصمیمیت ایشان میشدکه به قول معروف با مصاحبت این مرد بزرگ هم نیرو می گرفت و هم آموزش .در احادیث داریم یک دوست خوب آن است که انسان را به یاد خدا بیاندازد ورفتار واقوال واعمال وکردار آن دوست مخاطب رامتنبه کند. او هر چند استاد دوره بود ولی استادبارز اخلاق بود من به جر أت می گویم کار این عزیز کمتر از یک روحانی که وظیفه ذاتی وضمیری او آموزش اخلاق حسنه هست نبود. ایشان در عمل به آن عامل بود.
از زیباییهای این استادبزرگوار وفرمانده ی بزرگ لبخند ملیح وچهره ی زیبا ودوست داشتی اوبودکه هر شخصی را جذب خود می نمود ودر عمل سنگ صبور براداران هم بود،چقدر خوب است زیبا زیستن وزیبادرس اخلاق دادن بدون اینکه جاروجنجالی باشد، کاری که یک سخنران ویک استاد ومعلم دینی باید مدتهامنبر برود تا از او درس اخلاق فرا گیرند، داریوش عزیز ،در اقوال واعمال داشت که جاذبه ان همانند آهن ربا عمل می کردآن که خوبان همه دارند تو یکجا داری ،باید باداریوش میبودی تا از درون این اقیانوس ،خوبیها را استحصال کنی وما اورا الگو واسوه ی خود قرار داده بودیم ودر امتحان الهی ان شاءالله موفق، چرا که در زنده بودن الگوی ما بود ودر شهادت ان شاءالله شفیع ما ،بر خود می بالیم که چنین دوست ورفیق واستاد وفرماندهی داشتیم وخدا را شکر می کنیم در این انتخاب درست وخداپسندانه ،این شعربرای مرادی که مریدش بودم و استادی که شاگردش بودم
تواول بگو با کیان زیستی
پس آنگه بگویم که تو کیستی
ودر شعر دیگر
خوشتر آن باشد که وصف دلبران
گفته آید درحدیث دیگران
آقا محمودرضا
سم ِ ربـِّـ الشـُّهداءِ و الصِّدیقین
زندگینامه شهدا
شهید حسن رزاقی
ولادت : ۴۴/۱۲/۲۰
شهادت : ۹۴/۱۱/۱۲ - سوریه، شهرک نبل و الزهرا
اعتقاد به مال حلال داشت و بیتوجه به مال دنیا بود و به پرداخت خمس به خصوص در موقع مقررش تاکید داشت.
تمام تلاشش بر این بود که حقی از مردم به گردنش نباشد چرا که بر این عقیده بود که مواردی که حقالله باشد ممکن است بخشوده شود ولی حقالناس هرگز.
زمانی که آقا فرمودند: «اگر حالا با داعش نجنگیم در آینده باید در مرزهای خودمان با آنها بجنگیم»، تصمیمش را قطعی کرد و گفت باید بروم و ساک سفر بربست و عازم سوریه شد و پرواز کرد در بی نهایت.
مراسم اولین سالگرد شهید حسن رزاقی
پنجشنبه ۹۵/۱۱/۷ - از نماز مغرب
تهران - ۳۰متری جی - خ. برادران فلاح - مسجد امام حسین (ع)
کانال «شهید هادی ذوالفقاری»
@shahidzolfaghari
خاطره اےاز شھیدمیرزامھدےصابرے
خاطره ای از شھید "مھدےصابرے" به روایت "خواهـر" بزرگوار شھید
ســـــلام
"مھدی" خیلے دل رحم بود
سال قبل یه جا مراسم ختم بود و نهار داده بودن،طبق معمول هم غذای زیادی اسراف شده بود
"مهدی" ته مانده های غذاها و استخوان ها رو توی کیسه ی پلاستیکی بزرگی ریخته بود و آورده بود تو حیاط
به "مامان" گفت:مامان بیا یه سر بریم تا تهران "باغ بهمن"(پسر عمه ما داخل اون باغ کار میکرد)
سگ نگهبان باغ تازه زایمان کرده بود و 8 توله داشت و خیلی ضعیف و لاغر شده بود،غذاها رو بردن برای اون سگ
پسر عمه م که از وضع سگ خبر داشت،از گرسنگیش گفت:مهدی بهشت رو برا خودت خریدی
بارها شده بود جایی رفته بودیم که "مهدی" میدونست اطراف سگی هست که بچه داره سر سفره غذای خودشو نمیخورد و باهاش بازی میکرد تا بقیه هم غذاشون رو بخورن و اضافات اونا رو با اصل غذای خودش ببره برای حیوون زبون بسته
پ.ن:بارها محبت های بی دریغش را نثارمان کرده بود،اینقدر آسمانی بود که مثل باران ترنمش را نثار همه میکرد
فرقی نداشت انسان باشد یا حیوان،اینهم چکه ای از اخلاص "مھدے" جان بود
چهاردهم بهمن ماه بود ...
با هم خانطومان بودیم و هجوم دشمن و شهادت جواد و خیلی بچه های دیگه کمرش رو شکسته بود ...
اما مرتضی عطایی بود و اهل عطا و بخشش ، از نوع حال خوب و مهربانی ...
این عکس رو تو بیمارستان رو تخت گرفت برای رفقا ، که بهشون احساس ارامش بده از سلامتیش و این در صورتی بود که پهلوش مانند مادر سادات زخمی بود ...
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
اره ، تو بدترین شرایط هوای حال و روحیه ی رفقاش رو داشت ...
تو سوریه بهش میگفتند: ماشین که هست چرا تو این سرما با ماشین نمیری ماموریت؟
میگفت: من که یک نفری تنها میرم همین موتور کافیه برام...!
شهید محمود رادمهر
@khadem_shohda
خــــادم الــشهــــدا
موسی وقتی سپاه قبول شد و رفت شیراز بعد از کسب معدل عالی که می خواست برگرده، بهش پیشنهاد کردن که بیا به جای لشکر هشت که پیشرفت خوبی خواهی داشت.
ولی شهید موسی گفت:
پدرم رضایت ندارن که برم شیراز .
پدرم گفت رضایت پدرت با من پدر گفتن، تو برو ولی موسی نمیرفت.
گفت لشکر همینجا میرم ، پدرم به موسی گفت چرا آخه اونجا که پیشرفت بهتری میکنی موسی فقط یه حرف زد و گفت :
اگر بناس در تهران پیشرفت کنم در لشکر هشت همین جا ،با رضایت پدرم پیشرفت می کنم.
آقا محمودرضا
ازدروغ متنفر بود ومیگفت حتی در سخت ترین شرایط هم نباید دروغ گفت؛ دروغ مصلحتی هم گناه دارد زیرا باهمین دروغ مصلحتی است که سر رشته ی دروغ گفتن شروع میشود.
شهید حاج حیدر ابراهیم خانی
@haram69
ساربان آهسته ران
کارام جانم میرود
وان دل که باخودداشتم
بادل ستانم میرود....
سالروزازدواج....
اه...ازسردی روزهای رفته وداغی روزهای بی توبودن...
دلتنگم...
دلتنگ شنیدن صدای توومخاطب توشدن...
ودلخورازهمه ی حرفهای اطرافم ....
وقتی به روزهای شیرین گذشته ولحظات تلخ خداحافظی باتوبرمیگردم یادم می آیدبه من گفتی هرجادلت لرزیدبگویازینب(س)...
آری این مصبتی است که تالمسش نکنی فهم آن ممکن نیست...روضه ی حضرت مادرودخترراخوب میفهمم...
به یاددارم که یک هفته قبل ازرفتنت به سوریه سالگردازدواجمان راخوب یادت بودوهدیه ای که به یادگارگذاشتی ،تبریک گفتی بابغضی به توگفتم حالاتاسالگردازدواجمان وقت هست ،می خواهی تاآن موقع نیایی...!؟
بانگاهی پرسخن گفتی؛می خواهم بدانی هرجاباشم همیشه به یادت هستم خوب میفهمم که به یادم هستی دیشب درعالم خواب احوالم راپرسیدی؟!(احوالم ازغم دوری توخوب نیست) حالاخوب میفهمم هرجاکه باشی مارافراموش نخواهی کرد...
دراین روزهاکه ایستادگیم رابه نظاره نشسته ای دستان روبه آسمانم رابگیروبه بلندای آسمان بلندکن تااجابت دعاهایم همراهی وهمنشینی دوباره درملکوت باتوباشد...
اه...چه هاکه به دلم گذشت ..
می خواهم بدانی لحظه ای پای دلم ازهمراهی توسست نخواهدشد.
وتوچه زیباخواستی لحظه به لحظه ی زندگیمان به اهل بیت پیامبر(ص)گره بخوردوچه زیبامزدمحب علی (ع)بودنت راگرفتی...
آری کربلاهمانجاست که همه انبیاءواولیاخدارابه بلایی آزموده اند...
خداراشاکرم که دراین بزم عشق آسمانی زندگی کوتاهمان آزموده شد
مرحبابه این عشق حسینی ...به غیرت عباس گونه ات ...
واژه هاناتوانندازوصف مردانگی وغیرت تو...
اسطوره ی زندگی من...
من به شوق دیدارتواین روزهای سردگذشته راباروزهای گرم باتوبودن گذراندم...
امابرای روزهای سردبی توبودن به یاری وهمراهی تومحتاجم دستم رابگیرای زنده ی همیشه جاوید...
امشبی که به یادماندنی ترین شب زندگیمان باشب عزادرای برادرزینب (س)یکی شدمی خواهم درکنارصاحبان عزابه یادمن وتنهاجگرگوشه مان باشی...
می دانم که جسم توبرای قیام وظهورمهدی موعود(عج)ذخیره شد...
مرادریاب....
دلنوشته ی همسرشهید
کانالشهیدپویاایزدی
@shahid_pouyaizadi
@haram69
دل نوشته دختر
شهید مدافع حرم مرتضی کریمی
پدر خیالت راحت، همه هوایم را دارند ، اما دلم در هوای توست ...
شهادت۹۴/۱۰/۲۱
@khadem_shohda
بابایی گوشی رو بردار
نیایش پشت این خطه
دلم بابا برات تنگه
نیایش گریه ها کرده ...
می دونی روزی که رفتی
فقط عمرم ۲ سال بودش
الان دارم بزرگ می شم
ولی بابای من کوشش؟
بابایی گوشی رو بردار
نذار این دل پر از خون شه
کی می دونه که با رفتن
نذاشتی دنیا زندون شه
بابا چشمم به در مونده
یه بار دیگه بیای پیشم
بگی بی من نمی تونی
بگم نور چشات می شم
بابایی گوشی رو بردار
چرا بازم نمی خندی
بابایی گوشی رو بردار
چرا بازم نمی خندی ...
نیایش فرزند دلبند شهید رضا دامرودی
اولین شهید مدافع حرم سبزوار
شاعر: سرکار خانم انارکی
https://t.me/joinchat/AAAAADzQtAYTTO9H-0HRjg
مادر شهید احمد قاسمی کرانی:
اینکه فرزندم اولین شهید مدافع حرم هلال احمر کشور بوده افتخار میکنم و برای مسؤلین و امدادگران سازمان آرزوی سلامتی دارم.
https://t.me/joinchat/AAAAADzQtAYTTO9H-0HRjg