زیباترین نماز جماعت
زیباترین نماز جماعت
فرزندان شهید فرامرزی
اقتدا به پدر
@modafeaneshgh00000
زیباترین نماز جماعت
فرزندان شهید فرامرزی
اقتدا به پدر
@modafeaneshgh00000
شهید مصطفی موسوی
سادات عزیز شهید شما چند سال داشتند؟
آقا مصطفی 20 سالشون بود
شهید چند برادر دارد؟
ایشون 7تا برادر دارن
که در حال حاضر یکیشون تازه از سوریه برگشتن
و2تا دیگشون سوریه هستن
سید بزرگوار متولد چه سالی و چه روزی بودن؟
متولد22فروردین سال 1374
سید مصطفی در چه تاریخی اعزام شدن؟
پائیز سال 92رفت و آمدش شروع شد
اعزام چندم بود که به سوریه میرفتن؟
پنجمین بارش بود
تاریخ شهادت ایشان در چه سالی ؟
31فروردین سال 94 به شهادت رسید
وپیکرش بعد نه ماه مفقودی برگشت
وقتی خواستن به سوریه برن خانواده با رفتن مخالفت نکردن،؟
به دلیل سن کم ایشان؟
شهید گمنامی مادرشان حضرت زهرا را درک کردن و بعد از 9ماه به آغوش مادر بازگشتن
آقامصطفی تواولین اعزامشون وقتی وارد پادگان شد به ما اطلاع داد که عازم سوریه شده
اصلا به ماخبر نداده بود
خبر شهادت را به چه طریقی متوجه شدین؟
اولین نفر کی متوجه شد ؟
اولین نفر که برادرم بود
اما به ما چیزی نگفت
تو اردیبهشت بود که همه ی ما به جز دو تا از خواهرام ومادرم اطلاع داشتیم
که ماه های آخر مادر خیلی بیتابی میکردن
چون که خبر نداشتن
در کدام منطقه شهید شدن و نحوه شهادت به چه صورت بوده اطلاع دارین؟
برادران شهید فرمودین سوریه در حال رفت آمد هستن اولین نفری از برادران شما که عازم شدن سید مصطفی بود ؟
نه
برادر بزرگ آقا مصطفی بودن رفتن
که آقا مصطفی هم دلش به سوریه شد
واعزامشون روشروع کردن
وقتی خبر دار شدین پیکر شهید جا مانده ایا امید به بازگشت پیکر داشتین؟
نه
اما خود آقا مصطفی تو خوابمون میومدو
میگفت برام نذر بگیرین
وقتی خبر دادن پیکر میخاهد به آغوش خانواده برگرده مادر و پدر شهید چه حال هوایی داشتن؟
مادر که هفته آخر خیلی بیتابی میکرد
تا حدی که میگفت قلبم درد میکنه
که وقتی پیکرش برگشت
حالش بهتر شد
چطور بعد از 9 ماه پیکر شناسایی شده؟
با آزمایش دی ان ای
چه نذری به جا اوردین و توصیه در خواب به نذر خاصی داشتن شهید؟
به حضرت معصومه
روز پنجشنبه مصادف با وفات حضرت معصومه ما ندذرنون رو ادا کردیم
که بعد از 4 روز
روز دوشنبه 5بهمن خبرشون رو اوردن
سید عزیز با اینکه بیست سال داشتن چرا اعزام جبهه شد اخه جوانان هم
سن ایشان به دنبال دنیا هستن و خوشی دنیا ؟
راستش نمیدونم انقدر کم حرف بود که هیچی از حال و هوای سوریه به ما نمیگفت از خودش هم هیچی نمیگفت
روحیه ایشان را برایمان بگید و از اخلاق رفتار ایشان که چی شد برای شهادت انتخاب شدن ؟
برای ما از همه لحاض خوب بود
نمازش که سر وقت بود
خادم چندین هیئت بود
تو مجالس قرآن شرکت میکرد
سال 92 تازه به خوندن درس طلبگی کرد که اعزام به سوریه شدو نتونست
ادامه بده
از اخلاق که واقعا عالی بود
محل دفن ایشان ؟
آرامستان بهشت معصومه تو شهر قم
ارتباط شهید با کدام ائمه بود بیشتر و در مراسم عزاداری چه حال هوایی داشتن؟
برای همه ی ائمه غلا می میکرد
اما برای امام حسین(ع )بیشتر
چه عنایتی از شهید بعد از شهادت دیدین؟
اینکه مارو جلوی حضرت زینب روسفید کردن
چطوری قبول کردن و پذیرفتن که ایشون باسن کم برن سوریه ؟چطور و ازکجا آموزش دیدن؟ بسیجی بودن ؟
بسیجی که نیستن چون اتباع هستن
وقتی برادرم رفت نمیدونم چطور شد مصطفی حرف سوریه رو اورد وسط
به شوخی میگفت که من میرم
اما وقتی از پادگان زنگ زد ما مونده بودیم با شوخی های مصطفی
همه ی ما تعجب کرده بودیم
میشه بپرسید اگه به خوابشون میان چی ازشون میخوان ؟
چند سال اقامت در ایران داشتن؟
آقا مصطفی تو قم به دنیا اومدن
اما مادرو پدرم اهل افغانستان هستن
شهید بزرگوار ویژگی خاصی داشتن که همیشه بهش غبطه بخورن؟؟
بله
اینکه اهل خرج کردن نبود
تمام لباس هایی که تو عکس ها میبینین به تنشه
دست دومه
اما جوری ست میکرد که همه گفتن حتمابچه پولداره
انوقتا که خیییییلی دلتنگشون میشین چطوری خودتون رو آروم میکنید؟؟
تا حالا شده احساس کنید برادر شهیدتون کنارتون هستن؟؟
طوری که احساس کنین همه فضا پرشده از عطر وجود عزیزتون؟؟
به یاد علی اکبر امام حسین
اول که خیلی بغض بدی تو گلوم گیر میکنه
اما وقتی به مصیبت های حضرت زینب فکر میکنم
میبینم ما در قبالشون هیچی نیستیم
وقتی عصبانی میشدن چجوری کنترل میکردن ؟
زمانی که عصبانی میشدن سکوت میکردن
اما بعد از عصبانیتشون1لیوان آب خنک میخورد
میگفت زمانی که عصبانی میشین 1 لیوان آب خنک خوردن باعث میشه عصبانیتتون بریزه
مادر میگفتن 2روز بعد از دفنشون
زمانی که سر خاک آقا مصطفی بودن
یک لحظه بوی گل نرگس اومد
تا اومدم ببینم کسی پیشم هست یا نه
اون بو از مشامم رفت
یه لحظه فکر کردم تنها شدم.
از بعد شهادت خواب ایشان را دیده اید؟
به طور واضح نه هنوز.
ولی اوایل خواب دیدم از ماموریت برگشتن و دستشون پر از میوه است که برای منو پدر مادرم اورده بودن.
تشکر و سپاس از اینکه وقت گران بهای خود را در اختیار ما قرار دادین.
@molazemanharam69
20 اسفند سالروز تولد سردار شهید مدافع حرم حاج حسن رزاقی
روح پاکشان صلوات
آقا محمودرضا
خواهر شهید مدافع حرم از نحوه اعزام برادرش تعریف میکند: اطلاعات زیادی از سوریه نداشت. چند نفری از دوستانش مثل سید مصطفی موسوی که زودتر از مجتبی رفته بودند چیزهایی تعریف کردند، مصطفی هم همزمان با مجتبی در عملیات بصرالحریر به شهادت رسید. از زبان اطرافیان هم شنیده بود که به سوریه میروند. همین حرفها تاثیر داشت که برای رفتن علاقهمند شود. اول ما اجازه نمیدادیم. من هم مخالف بودم. اطرافیان خیلی حرف میزدند همین حرفهایی که گاها الان هم میشنویم، میگفتند به خاطر پول میرود در صورتی که اگر مجتبی میماند و کار میکرد پول بیشتری داشت اما برای مجتبی پول مهم نبود در زندگی به تنها چیزی که اهمیت نمیداد پول بود.
وی ادامه میدهد: سه یا چهار بار رفت. هر بار که میرفت چند ماه میماند. هر دو یا سه ماه مرخصی میدادند که به ایران برگردد اما چون نیرو کم بود معمولا مجتبی بیشتر میماند. دفعه آخری که قرار بود برود چون حرفهای اطرافیان زیاد شده بود ما گفتیم نرو، چند باری رفتی هر کاری از دستت برمیآمد انجام دادی حتی ایران هم که هستی کار فرهنگی میکنی اما قبول نکرد گفت بگذار مردم هرچه میخواهند بگویند خودشان در آخر میفهمند که اشتباه کردهاند.
حسینی از بی قراری برادر برای آزادی دو شهرک شیعه نشین نبل و الزهرا گفت و تعریف کرد: دو شهر نبل و الزهرا چون شیعه نشین هستند مجتبی خیلی نگرانش بود. می گفت اینها محاصره هستند و بیشتر تمرکز ما برای آزادی این دو شهر است. گریه میکرد و میگفت من نمیتوانم اینجا در آرامش باشم وقتی مردم آنجا در خطر هستند. میگفت دوستانش جلوی چشمانش جان دادند وقتی نمیتوانسته است کاری بکند، اینها را که تعریف میکرد من هم همزمان با او گریه میکردم.
اوایل خانواده برای رفتنش مخالف بودند اما کم کم با شنیدن حرفهای مجتبی به رفتن برادر راضی میشوند. تعریفهای مجتبی از شرایط مردم سوریه روی خانواده تاثیر گذاشته بود. خواهر شهید حسینی در این رابطه میگوید: اول اطلاعات زیادی از سوریه نداشتم بعد که از شرایط آنجا گفت و از شبهای عملیات که چه کارهایی میکرند من هم دلم به رفتنش راضی شد، شاید کسی باور نکند ولی بار آخری که مجتبی میرفت حس کردم دیگر برنمیگردد. میدانستم شهید میشود. هر بار که میرفت دلم آرام بود اما بار آخر میدانستم برگشتی در کار نیست. 21 اسفند سال 93 بود که رفت و 31 فروردین ماه سال بعد به شهادت رسید.
یک روز اشتباهشان را میفهمند
حسینی از صحبتهای این روزها که پشت سر مدافعان حرم است میگوید، اینکه میگویند مدافعان برای پول میروند. به برادرش اشاره میکند که بدون توجه به همه حرفها هدفش را ادامه داد. خانم حسینی تعریف میکند: مجتبی میگفت یک روز به جایی میرسیم که همین افراد اشتباهشان را میفهمند.
شهدا چیزهایی را میبینند که ما نمیبینیم. کسانی که راه مدافعان حرم را نمیبینند کوته فکر هستند ماهم حرفشان را به پای ندانستن میگذاریم. یک بار برای گرامیداشت شهدا به دانشگاه دعوت شدیم دختری آمد و داستانی خواند که داستان خودش بود. اول داستان مخالف مدافعان حرم بود اما یکی از روزها عکس برادرم را روی اتوبوسی میبیند، نگاه و لبخند مجتبی باعث میشود که حال آن دختر دگرگون شود. این دختر میگفت آنقدر دنبال شما گشتم تا پیدایتان کردم. یا یک پسر دیگر تعریف میکرد که با شناختن مجتبی حالش دگرگون شده است.
زمانی که شهید شد در خواب زیاد میدیدمش. اگر اتفاقی بیافتد حتما از قبل خبرم میکند. زمانی که شهید شد پدرم خواب دیده بود که با مادرم داخل امام زادهای هستند و گرگی نزدیکی آنهاست مجتبی از داخل امام زاده، پدرم را از وجود گرگ خبر کرده بود بعد از این خواب فهمیدیم برای مجتبی اتفاقی افتاده است تا اینکه خبر شهادتش رسید.
ڪانال رسمی شھید سیدمجتبی حسینی
telegram.me/joinchat/CGXnM0BlZWQN2Ncq4Cs2bA
@fatemeuonafg313
ڪانال رسمے فاطمیون
دکتر احمدرضا بیضائی :
محمودرضا به شدت به این عکس افتخار می کرد.
بعد از شهادتش نگاه به این عکس کوهی از حسرت روی دوشم میگذارد.
یک عمر زیارت عاشورا را لقلقه زبان کردیم و در پیشگاه امام حسین (ع) و اولاد و اصحابش ادعا کردیم که
«یا لیتنا کنا معکم» و به زبان گفتیم «لبیک یا حسین» و این اواخر باز هم با ادعا گفتیم «کلنا عباسک یا زینب»
و در گفتنمان ماندیم که ماندیم…
@Agamahmoodreza
اعتبار آدمها به حضورشان نیست، به دلهره ای است که در نبودشان احساس می شود،
بعضی از نبودنها را هیچ بودنی پر نمی کند.
@molazemanharam69
همکارشهید حرم علیرضا نوری:
هر موقع توی گردان دوربین دستم می گرفتم،علیرضا مشتری دوربین من می شد .از هر فرصتی استفاده می کرد و به من می گفت : طالبی از من عکس بگیر ،من هم ازش عکس میگرفتم.چند ماه قبل از شهادتش توی گردان من را دوربین به دست دید ،گفت طالبی یه عکس خوشگل بنری بگیر واسه شهادتم. منم همینطور که دوربین رو اماده میکردم با خنده گفتم برو بابا تو رو چه به شهادت؟! و بعد چندتا عکس قشنگ ازش گرفتم و رفت.
چند ماه بعد یکی از همون عکس ها رو برای شهادتش روی بنر چاپ کردند.
ولی متاسفانه از اون عکس ها فقط تعداد اندکیش باقی ماند.
آقا محمودرضا
شهید عبدالصالح زارع در ٢٦ فروردین ماه سال ۱۳٦٤ در خانواده اى مذهبى در شهر بهنمیر واقع در شهرستان بابلسر متولد شد. تحصیلات ابتدائی، راهنمایی را در بهنمیر و دبیرستان را در بابلسر گذراند. در دوره تحصیلات ابتدائى به عضویت پایگاه مقاومت روستاى کریم کلا درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقههای عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او بوجود آورد. ورزشکار بود و به ورزش تکواندو علاقه داشت و از ٩ سالگی به این ورزش پرداخته بود. تکنولوژى آى تى و کامپیوتر ، دیگر رشته مورد علاقه او بود و بدنبال تعقیب حرفهای این رشته بود که بخاطر پرداختن به مسائل فرهنگى-مذهبى از پیگیری آن منصرف شد. در سال ١٣٨٠ با اخذ دیپلم متوسطه در رشته فنى حرفه اى (کامپیوتر)، عازم دوره آموزشى پاسدارى شد. ایشان دوره آموزش را در تبریز گذراند. آشنایی نزدیک با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این دوره، نقطه عطف زندگی شهید زارع محسوب میشود. بعد از اتمام تحصیلات دیپلم ، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در دانشگاه، با اختیار خود و با یقین کامل، عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب نمود و سال ۸۲ وارد دوره درجه دارى سپاه المهدى (عج) بابل شد. که با این انتخاب ادامه زندگی را در جهاد فی سبیل الله رقم زد و قدم در راهی گذاشت که تا آخرین لحظه حیات ظاهری او، هیچ تزلزلی در پیمودن آن در وی مشاهده نشد. پرکاری و ساعتهای انگشت شمار خواب در طول شبانه روز و پرداختن ویژه به مسئله خمس و نماز از ویژگیهای بارز او بود . معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد و خادم دائمى شهدا در منطقه فکه براى مراسم ظهر روز عاشورا را هر سال در دستور کار خود قرار داده بود. بدلیل علاقه فراوان به کار خود، برای تشکیل خانواده حاضر به رجعت به تهران نبود و در فروردین سال ٩١ با همسری فاضله از خانوادهای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن بابلسر شد.
ثمره این ازدواج پسرى بنام «محمدحسین» است که در اول فروردین ٩٤ متولد شد. علاقه و عشق وصف ناشدنی عبدالصالح به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، روحیه خاصی را در وی بوجود آورده بود. همواره مطالعه دینی و سیاسی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی بخصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل میکرد. تعصب آگاهانه و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت. در ایام فتنه ۸۸ تمام اخبار و وقایع فتنه را رصد میکرد و صاحب موضع بود و به همین خاطر براى تسلط بیشتر بر مسائل روز، تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسى در رشته حقوق ادامه داد . همچنین در میان تمامى ائمه معصومین به حضرت فاطمه زهرا (س) ارادت ویژه اى داشت .با آغاز جنگ در سوریه در سال ٩٤ برای دفاع از حرمهای آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. اعزام داوطلبانه و حضور مداوم چندماهه در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود . سرانجام، بعد از سه ماه حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر روز جمعه ١٦ بهمن ٩٤ مصادف با ایام فاطمیه در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار در شمال شهر حلب ، منطقه "رتیان " در اثر اصابت مستقیم گلوله به ناحیه سر، به فیض شهادت نائل آمد و در گلزار شهداى شهر قم در کنار همرزمان شهیدش آرامید.
خاطرات ملازمان حرم
عجب هوای دلت خدایی بود
هوای آن حریم کبریایی بود
تو پربرای پریدن از خدا طلب کردی
میان شهر دمشق عجب هوایی بود
شهید محمد رحیم رحیمی
پاسدار شهیدمدافعحرم
محمد حسین سراجی
واکنش شهید در مقابل با غیبت
با حسین آقا رفتیم پایگاه مقاومت مسجد محله ، هوای قم اون سال سوز عجیبی داشت ، گفتم حسین بیرون نباشیم بریم بریم تو اتاق،
رفتیم تو، دو نفر از بچه های پایگاه شروع به غیبت کردند ،
دیدم حسین سرش پایینه و سریع رفت بیرون ،
رفتم دنبالش گفتم چی شد ؟
هوا سرده بیا تو ، گفت : هوای سرد رو ترجیح میدم به گرمای اونجا ، اون شب اینقد بیرون وایساد که وقتی دست زدم به دستاش سرد و خشک شده بودن ، گفتم حسین برو خونه ، مثه همیشه لبخندی زد و گفت نه بابا ، بادمجون بم آفت نداره.
telegram.me/joinchat/BdZTPjviYcqJ2oNiZ0Y0Qg
اینجا
حلب
العماره
قتلگاه ده هاشهید فاطمیون
زمینی که آغشته به خون جوانان زیادی شده است
امروز
قدم به قدم
یاد شهداء
@fatemeuonafg313
ڪانال رسمے فاطمیون
امشب این دل بی قراری میکند
با ابوزهرا چه بازی میکند
شکوه ها از بی وفایی میکند
یاد شبهای رهایی میکند
خاطرات بوی باروت است و خون
فاطمیون راست مردان جنون
مرد میدان جنون جانم بکف
ایهای حا.وسین ویاونون...ح س ی ن حسین
ای ابوزهرا قدح را نوش کن
درد دلهایم صمیمی گوش کن
زخمهای کهنه بانوی شام
در اذان یک سه ساله گوش کن
یاد کن مردان جنگ و نعره را
زخمها و مرحم مستانه را
یا ابوحامد همان دردانه را
یاددرعا.شیخ مسکین.غربه را
یادم آمد کعبه دلها کجا
مرحم دل مقصد و معوا کجا
قدس من ای قبله و مقصود ما
صبح نزدیک است محرابم کجا
خواهم آمد با ندای ینجلی
بیرقم یاری کند سید علی
پرچم نصرومن الله در حرم
یا که مکتوبی به رسم مهدوی
من پرستوی سر گلدسته ام
پرشکسته زخمهایی دیده ام
لیک میخواهم پرپرواز را
من "معلم" آن گل نورسته ام
"کل کل شعری ابوزهرا معه معلم"
عشق زینبی
لبیک یا زینب
کانال سرداران بی مرز
@sardaranebimarz
بسم رب الشهدا و الصدیقین
مدافع حرم مرتضی غفوری
به جمع شهدای مدافع حرم پیوست
شهادت ارتفاعات خناصر
نحوه شهادت:انفجار مین
فاطمیون
https://t.me/joinchat/C9nfRDyiUT9Ge3dS7KO61g
شھداے مدافع حرم قم
«عبدالکریم الزبیدی» عکاس جنگی واحد اعلام الحربی جنبش«نُجَباء» عراق ، در سوریه به شهادت رسید.
@Bisimchi1