مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۷۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

شهید سید رضا طاهر

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ

بابا جان

رفته بودی که بیایی

چقَدَر طول کشید....

شهیدسید رضاطاهر

شهادت خانطومان

کانال شهدای مدافع حرم

https://telegram.me/joinchat/CBT8KzyFowlZRyuVEsN42Q

مزار یادبود شهید مرتضی کریمی

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۴۳ ب.ظ

مزار یادبود  شهید والامقام جاوید الاثر مرتضی کریمی در بهشت زهرا تهران.

حنانه و ملیکا خانم در کنار مزار پدر

حضور سردار ساجدی نیاو هئیت همراه برسرمزارشهید

روایت فتح 

@Ravayate_Fath

خاطره ای از شهید نادرحمید

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۳۵ ب.ظ


روزی که محمدحسینم بدنیااومد94/7/6 بیست روزقبل از شهادت بابای قهرمانش.

وقتی محمدحسین بدنیا اومدخیلی خوشحال بودازسوریه به همه زنگ زدبه مادرم،خواهرهای خودش وبرادرش که پسرم  بدنیا اومد. وقتی بچه روبهش دادن بلافاصله توی گوشش  اذان و اقامه خواند,خدا رو شکر میکرد. پیشونشوبوسیدواسمش رومحمدحسین که ازقبل انتخاب کرده بودیم توی گوشش زمزمه کرد.

خلاصه اون روزخیلی خوشحال بودن . گفت بایدعکس بگیرم بابچه هام من دیگه خانواده ام  تکمیل شده یه پسر ویه دختر.

پرستارروصدا زد وبا لهجه  عربی وسوری بهش گفت میشه ازمن وبچه هام عکس بگیرید.

واین عکس رو به یادگار گذاشتن. .


شهید محمدحکیمی (فاطمیون)

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۳۱ ب.ظ

شاید یکی از گمنام ترین شهدای مدافع حرم بی بی زینب سلام الله  شهید محمدحکیمی باشد

چراکه نه پدر و مادرشون درقیدحیاتند نه تشکیل خانواده داده ، 

فقط یک برادر و خانوادشون در آخر دریای دوم زندگی میکنند.

خاطره ی با شهید مظلوم و شجاع حمید احسانی (فاطمیون)

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ

من یک روز  داشتم از آموزش، دوروبر مقرمان (زرهی) برای نماز ظهر برمیگشتم که دیدم چند تا از بچه های (توپخانه)  امده بودند برای نماز جماعت  من هم رفتم که پوتین ها مو در بیارم و برم وضو بگیرم  داشتم میرفتم که یک پسر رو دیدم که با  قد 160 یا کم یا بیشتر وبا چهره مظلومانه، با قدرت پا ها شو بر می داشت (شهید حمید احسانی) به سمت من میامد مثل اینکه وضو گرفته بود و بر میگشت  نماز خانه منم داشتم میرفتم وضوبگیرم که ناگهان به من گفت شما پسرآقای بختیاری  هستید گفتم بله بفرمایید جانم گفت من بابا تو،  توی مشهد دیده بودم و خیلی دوست داشتم شما رو ببینیم با هم کمی حرف زدیم و من رفتم  وضو گرفتم و آمدم 

یادش بخیر شهید محمد حکیمی و حسین فدایی (زلفقار) شهید صادقی، شهید حمید حسینی و خیلی از بچه های( زرهی)که خیلی ها شون به رفیه شهدا پیوسته بودند.نماز تمام شد و منو هم با (شهید حمید احسانی) کمی حرف زدیم و  حمید به من گفت اگر رفتی یا زنگ زدی به پدرت بگو که آون امانتی منو نگهدار تا من بیام من گفتم چی؟ گفت خود بابات میدونه چند بار پرسیدم اما جواب نداد. تا اینکه منو آوردند مشهد و بعد از یک ماه نیم خبر شهادت شو به من رسید من تا آون موقع یادم نبود که  (شهید حمید احسانی) چه امانتی رو میخاست و یادم آمد و منم از پدرم پرسیدم بابا جان یک سوال دارم از شما پدرم گفت بپرس روح الله جان.، بابا حمید یک چیزی به من گفته بود توی منطقه گفت بود اون امانتی منو به کسی ندی از(شهید حمید احسانی) پرسیدم اما جواب نداد .   پدرم کمی اشک ریخت و با بغض گفت روح الله جان شهید خودش خبر داره از شهادتش.گفتم چطوری و با بغض گفت توی مراسم (چهار شهید اول فاطمیون)  بهم گفت آقای بختیاری انشاءالله من شهید بعدی هستم 

منو توی همین قبر کنار همین شهید بزارید. پدرم بهش میگه پسر جان تورو که نمیبرند سوریه و تو هم شهید  نمیشی انشاءالله، اگرم  رفتی، خودت میکانیکی ماشین های بچه ها رو درست میکنی  و انشاءالله همیشه سالم باشی که ماشین های بچه ها رو درست کنی. شهید دوباره میگه منو همین جا بزارید و پدرم میگه پسر جان تو مگر چند سالته همه که شهید نمیشند و باز هم تکرار میگنه باز پدرم میگه تو امروز دیوانه شدی پسر جان. و شهید لبخند میزنه و دوباره تکرار میکنه. پدرم دیگه چیزی نمیگه.  من یادم آمد بله درسته شهدا خودشون خبر داره از شهادتشون و یادم آمد که پا ها شو با قدرت میزاشت رو زمین و یادم  آمد که قلبش بزرگ بود نه قدش و یادم آمد که جیگرش بزرگ بود نه هیکلش ویادم آمد نمازش رو که اول وقت بود.

شادی روح شهدا صلوات و بخصوص شهید حمید احسانی 

فاطمیون  وطنداران  بی مرز

https://telegram.me/joinchat/C1JAmz-DWs3C5EJ4fsrG-g

شهید مدافع حرم علی جمشیدی

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۲۴ ب.ظ


محل شهادت خان طومان شهادت 16 اردیبهشت

خصوصیت اخلاقی شهید 

به نمازاول بسیار پایبند بودند،

همیشه در قبال غیبت کردن حتی در موارد بسیار کوچک و ناچیز مقابله می کردند.

اهل دروغ نبود و ازین کار بیزار بودند.

به زیارت عاشورا انس بسیار داشتندو اینکارشان ترک نمی شد.

اعتقاد ویژه ای به امربه معروف و نهی از منکر داشتند و با جدیت بسیار اینکار را دنبال می کردند و عمل می کردند.

از بی حجابی و بی عفتی بسیار رنج می بردند و از کم کاری و سهل انگاری مسیولین  در این مساله خون دلها خوردند... 

در صحبت نهایت ادب و احترام را رعایت می کردند، کم صحبت بودند بیشتر اهل عمل بودند.

در کار فرهنگی بسیار سخت کوش بودند و در این راه اهتمام فراوانی داشتند و توانستند تاثیر بسیاری بر روحیه جوانان شهر و فضای شهری بگذارند.

ایشان از روحیه جهادی بسیار بالایی برخوردار بودند و علاقه به خدمت به مردم محروم در مناطق دورافتاده داشتند که دفعات زیادی در گرمای طاقت فرسای سیستان و بلوچستان در تابستان و ماه مبارک رمضان به آن مناطق سفر کرده و به مردمان آن دیار خدمات ارزنده ای ارایه داشتند...

بسیار اهل تواضع و فروتنی بودند و همیشه در کارهایشان دوست داشتند اسم و نشانی از ایشان نباشد، به هیچ عنوان دنبال شهرت و  مطرح شدن نبودند...

پیکرمطهر هنوزبازنگشتِ...

کانالشهید  @KhakiyeAflaki  

بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم

@Shohadaye_Modafe_Haram

شهید سید مرتضی موسوی فاطمیون

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۱۸ ب.ظ


شهادت 29 خرداد  1293  

مزارش در گلزار شهدای امام زاده جعفر پیشوا میباشد.

  @sh_fatemi

شهید سید احمد حسینی فاطمیون

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۱۵ ب.ظ

چند سال با طالبان در افغانستان  جنگید

اما در سوریه دعوت حق را لبیک گفت 

و جامه ای  شهادت برتن کرد 

تاریخ شهادت 16 آذر 1393 

مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا قطعه 50

@sh_fatemi

گناهی که مدافع حرم ترکش کرد

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۱۱ ب.ظ

به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، محمود رادمهر جانشین عملیات لشگر 25 کربلا و متولد 1360 بود که در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم در شهرک «خان طومان» توسط تروریست های تکفیری به فیض عظیم شهادت نایل آمد. یکی از همرزمان این شهید عزیز خاطراتی را از او اینگونه روایت می کند:

جانشین عملیات لشگر کربلا و بنایی برای مستضعفان

محمود رادمهر مردی بود که استعداد نظامی بالایی داشت و برای همین پست و جایگاه بالایی در لشگر 25 کربلا داشت. شهید رادمهر خواب نداشت و در دیده بانی بی نظیر بود. او در کار بنایی استاد کار بود. وقت تعطیلات و فراغت از کار اصلی اش، برای مردمی که بضاعت مالی اندکی داشتند بنایی می کرد. منزل شان را تعمیر می کرد و اجرتی برای کارش طلب نمی کرد.

گوشی هندلی/ می گفت تو آهنگران ما هستی

در لشگر کربلا مداحی می کنم، هر بار مرا می دید می گفت: تو آهنگران ما هستی. نام من را هم در تلفن اش آهنگران ثبت کرده بود و هر وقت تماس می گرفتم با نام حقیقی ام مرا به جا نمی آورد، تا صدایم را می شنید می گفت: خب از همان اول بگو که آهنگرانی برادر! یا گاهی هم می گفت: داداش ما گوشی مان از این هندلی هاست و خیلی دفترچه تلفنم ظرفیت دارند. همیشه مشغول مطالعه و فکر و انجام کار شناسایی بود. باور دارم که محمود خستگی را شکست داده بود.

ترک گناه

رادمهر از جمله نیروهایی بود که در جنگ 33 روزه نیز نقش داشت. سری قبلی که به سوریه رفته بودیم، محمود برای اینکه نیروهای افغانستانی را آموزش بدهد یک هفته بیشتر ماند. او غالبا بعد از نمازها قرآن می خواند. یک خصلت بد زبانی در آموزش داشت و آن هم بدزبانی بود. یک روز گفت من با خودم عهد کردم این کار را ترک کنم. با همتی که داشت سر عهدش ایستاد، آنقدر خوب شد که حتی به بقیه بچه ها تذکر می داد.

دیده بانی که حلب را تحت نظر داشت

شاید اغراق باشد اما معتقدم رادمهر در دیده بانی نمونه بود و شاید از نظر من مرد شماره یک دیده بانی در لشگر و یا حتی کشور بود. بارها دیده بودم که بی سروصدا به دل دشمن زده بود و با دقت نظر دیده بانی کرده بود. جوان نترسی که با ابزار کارش حلب را به تحت نظر داشت. با موتور سیکلت، بیسم، عینک، جی پی اس و نقشه برای شناسایی می رفت. متولد 1360 و از کسانی که در همان هیجده سالگی وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد و از اوایل ورودش به تشکیلات در توپخانه لشگر مشغول به کار شد. بعدها به خاطر استعداد فوق العاده اش خیلی زود توی لشگر گل کرد و جانشین عملیات لشگر 25 کربلا شد.

فارس


رفته بودم بهشت زهرا (س)، هرچی می گشتم رسول رو پیدا نمی کردم، یهو دیدم یه جایی نشسته رو صندلی!

دو سه نفرم دورش بودن و داشتن با هم حرف می زدن

من که دیدمش دویدم سمتش؛

روبروش نشستم روی زانو و شروع کردم به گریه کردن ...

گفتم ببخشید برادر جان! من قول داده بودم زود به زود بهتون سر بزنم، الآن دو هفته شده نیومدم ...

هی گریه می کردم و عذر خواهی دیدم متوجه نمیشه!!

همه حرفامو دوباره تکرار کردم، فهمیدم "نمیخواد جواب بده"

همین طوری مات نشستم ...

بعد یه مدت دیدم بابام اومد

رسول بلند شد با بابام دست داد و بغلش کرد

بعد همین طوری که سرش رو شونه بابام بود، یه جوری که داشت "به در می گفت که دیوار بشنوه" ، گفت: "به برادر برادر گفتن نیست، به شبیه شدنه ..."

حالا شاید هر روز با خودم این خواب رو مرور کنم که "امروز چقدر شبیه شهید رسول خلیلی شدم"؟!

دم عشق دمشق

ارسالی یکی از کاربران کانال دم عشق، دمشق.

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۰۶ ب.ظ


سلام علیکم

اول تشکر میکنم از کانال خوبتون که باعث شد من با شهیدم آشنا بشم.

دوم میخواستم از عنایت شهیدم براتون تعریف کنم.

بنده از اونجایی که به مدافعان حرم بی بی زینب ارادت و علاقه خاصی دارم، همیشه اخبارشون رو پیگیری میکنم. انقدر کانال به کانال میگردم تا کلیپ ها و صوت های ناب از این بزرگواران پیدا کنم. 

یه شب اتفاقی کانال شمارو پیدا کردم. چند تا کلیپ و صوت دیدم و گوش کردم، برام جالب بود. اما یه شب خیلی دلم هوای سوریه کرده بود، همش با خودم میگفتم چرا خانما نمیتونن برن و چرا اجازه نمیدن. خلاصه کلی غر زدم

شروع کردم کلیپای کانال شمارو نگاه کردم. صوتاشو گوش کردم. شیرین زبونی شهید عزیزم آقا مصطفی و رفتاراش توجه منو به خودش جلب کرد.

هرچی نگاه میکردم سیر نمیشدم. خلاصه کلی گریه کردم و غبطه خوردم به حالشون. به شجاعتشون ، به ایمانشون و ...

بعد از دیدن کلیپا گفتم برم مصاحبه با خانواده این شهید عزیز رو بخونم. یجا از مصاحبه خیلی دلم گرفت. 

نقل به مضمون(بخاطر کوتاه شدن مطلب مجبورم خلاصه کنم) از همسر شهیدم : سفر آقا مصطفی در فردگاه کنسل شد، مسیر فرودگاه تا خانه را گریه میکرد. بعد از افطار گفت میخواهم بروم با دوستم دعوا کنم، تعجب کردم، آقا مصطفی اهل دعوا با دوستانش نبود، همیشه لفظش مقابل دوستانش فدات شم بود.من هم همراهش رفتم، سر مزار شهدای گمنام رفتیم و آقا مصطفی شروع کرد به دعوا کردن با شهدا و میگفت:  «اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم می‌گویم که شما کاری نمی‌کنید. هرجا بروم می‌گویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، می‌گویم روزی نمی‌خورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمی‌کنید. خودتان باید کارهای من را جور کنید».

دقیقا خاطرم نیست که 21 یا 23 رمضان بود. من فقط او را نگاه می‌کردم.گفتم من بالا می‌روم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحه‌ای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا می‌کرد. کمتر از ده روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت. سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد.

اینو خوندم و کلی گریه کردم.😢 بعد تو دلم به آقا مصطفی گفتم آقا مصطفی منم خیلی دوست دارم بیام سوریه، دوست دارم از حرم و حریم بی بی دفاع کنم. کاش میشد ، اما اگرم نشه من هیج وقت هیچ جا نمیگم که ما عند ربهم یرزقون نیستید. چون میدونم بی لیاقتی از منه و رفتن به سوریه برای من نشدنیه. 

اینارو گفتم و رفتم خوابیدم. خواب دیدم رفتم سوریه، با هلی کوپتر داریم دور تا دور حرمو نگاه میکنیم. حرم مشخص نیست. دور تادورشو و بالاشو از چند کیلومتری اطراف ، دیوار کشیدن. بعد خودمو تو میدون کنار رزمنده ها دیدم، همه زخمی بودن، یکی چشم، یکی دست و ... دشمن داشت میومد جلو، مدام تیراندازی میکردن. هرچی به رزمنده ها میگفتم توروخدا بیاید عقب مگه نمیبینید دشمن داره نزدیک میشه؟ اما هیچ کدومشون انگار صدامو نمیشنیدن. من برگشتم عقب😔. چند قدم که برگشتم دیرم تو خونمون هستم، خواهرم و یکی از اقوام خرید کردن و دارن خریداشونو به هم نشون میدن و میگن میخندن. هنوز تو حال و هوای سوریه بودم ، بهشون گفتم بابا داعشیا دارن میان چرا وایسادید؟ بهم خندیدن و به حرف زدنشون ادامه دادن. به خودم اومدم دیدم اینجا هیچ خبری از داعش نیست، من تو خونمون هستم و کیلومترها دور شدم از سوریه.😔

بیدار که شدم 1روز کامل تو شوک بودم. از اون روز هر وقت که بتونم میرم سر مزار شهید عزیزم.

برداشت خودم از این خواب این بود که: اولا هرکسی شهامت مقابله با دشمن رو نداره. (کسانی که ایمان و لیاقت و شهامت داشته باشن حتما حضور دارن در این نبرد) کسانی که حتی خیلی دوست دارن برن و جور نمیشه، مطمئن باشن  که یجای کارشون میلنگه. مثل منه روسیاه

دوما اینکه: انقدر در امنیت و آرامش هستیم که فکر کردن به اینکه داعش بخواد وارد کشور ما بشه برای خودمون و اطرافیان خنده داره. و اینکه قدر این نعمتو بدونیم. درست مثل خواب من داعش چند قدم اونورتر از ماست اما ما به برکت وجود این مدافعان حریم عشق آب هم تو دلمون تکون نمیخوره.

اینم از عنایت شهید عزیزم به بنده حقیر.

برای شادی روح امام و شهدا و پیروزی رزمندگان اسلام صلواتی عنای ت بفرمایید.

شهید عزیزم

سید ابراهیم

مصطفی

عشق

رفیق

دم عشق دمشق

شهید مصطفى بدر الدین را بهتر بشناسید

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۵۹ ب.ظ


سید مصطفی بدرالدین ملقب به «سید ذوالفقار» فرمانده شاخه نظامی حزب‌الله لبنان، که به نوعی جانشین شهید عماد مغنیه محسوب می‌شد، بامداد امروز (جمعه) در انفجاری در نزدیکی فرودگاه بین‌المللی دمشق، به شهادت رسید.

هر چند شبکه المیادین، در گزارش اولیه خود، حمله هوایی اسرائیل را عامل این انفجار و شهادت شهید بدرالدین اعلام کرد؛ اما حزب‌الله لبنان در دومین بیانیه خود اعلام کرده است که این حزب کماکان در حال تحقیق برای کشف علت انفجار هستیم و مشخص خواهیم کرد که این انفجار به وسیله جنگنده بوده یا توپخانه.

سید ذوالفقار که بود؟

شهید مصطفی بدرالدین متولد 6 آوریل 1961 که با نام‌های مصطفی امین بدرالدین، مصطفی یوسف بدرالدین، سامی عیسی، الشبح، الیاس صعب، ابراهیم عیسی، سید ذوالفقار و الیاس فؤاد سائب نیز شناخته می‌شد، مسئولیت بخش نظامی حزب‌الله لبنان را بر عهده داشت و جانشین «شهید عماد مغنیه» فرمانده ارشد شهید حزب‌الله بود.

وی از سال 1982 هنگامی‌که از زندان کویت آزاد شد و فعالیت جهادی و مبارزاتی خود را در دوایر حساس امنیتی و نظامی مقاومت آغاز کرد، همواره از سوی سازمان‌های جاسوسی رژیم صهیونیستی، آمریکا و انگلیس تحت تعقیب قرار داشته و بارها از عملیات ترور جان سالم به در برده بود.

شهید بدرالدین، تمام زندگی خود را در راه مبارزه با اسرائیل صرف کرد. وی و شهید مغنیه در سال 1982 در صفوف نیروهای 17 جنبش فتح بودند و پس از آن وارد حزب‌الله شدند. او از زمان اشغال لبنان به دست رژیم صهیونیستی تا زمان شهادتش در درگیری‌های متعددی بر ضد دشمن صهیونیستی شرکت کرده بود. وی یکی از عناصر تیمی بود که در درگیری‌های مشهور خلدة در برابر ارتش اسرائیل ایستاد و مانع از ورود این ارتش به بیروت از دروازه‌های جنوبی شد.  

شهید بدرالدین، همچنین مسئولیت عملیات‌های نظامی حزب‌الله را در خارج از لبنان بر عهده داشت. وی از سال 2012 که مسئولیت حضور نظامی حزب‌الله در سوریه را بر عهده گرفت؛ همان زمان نیز از سوی آمریکا در لیست سیاه قرار داده شد. او از سوی این کشور متهم به دست داشتن در انفجار 1983 مقر تنفگداران نیروی دریایی آمریکا بود.

ویژگی‌های شخصیتی

شهید بدرالدین، دارای شخصیتی بسیار کاریزماتیک و سخت‌گیر در امر انضباط و آموزش بود. در همین حال درون حزب‌الله از او به عنوان یک فرمانده کارکشته و بسیار حرفه‌ای یاد می‌شد، به طوریکه گفته می‌شود او می‌توانسته همزمان با دو تفنگ شلیک کرده و به هدف بزند.

در زمینه تاکتیک‌های نظامی نیز وی دارای هوش بسیاری بالایی بود و بسیاری در دورن حزب‌الله، عمده پیروزی‌ها و خلق تاکتیک‌های نظامی و عملیاتی را به وی نسبت می‌دهند.

این شهید همچنین در طول زندگی خود به پروتکل‌های امنیتی بسیار پایبند بود و از یک گوشی موبایل بیش از یک روز استفاده نمی‌کرد و اجازه نمی‌داد در اطراف محل حضور خود شخصی از تلفن همراه استفاده کند. برای همین است که اطلاعات و تصاویر چندانی از وی در دسترس نیست.

تلاش برای ترور شخصیتی

مسأله‌ی دیگر، حجم تبلغیات سوء صهیونیست‌ها و رسانه‌های جریان سعودی علیه شهید بدرالدین است، به طوریکه در سال‌های گذشته، رسانه‌های معاند علاوه بر تلاش صهیونیست‌ها برای ترور فیزیکی وی، در راستای ترور اخلاقی و شخصیتی این شهید نیز بسیار تلاش کرده‌اند مسائلی از از جمله بد اخلاق بودن وی، آموزش در اوکراین، تجارت طلا و یا اتهامات اخلاقی، در باره این شهید در رسانه‌های جریان سعودی بسیار به چشم می‌خورد.

حجم تبلغیات منفی و ترور شخصیتی علیه وی از سوی رسانه‌های غربی و سعودی به مسأله‌ای عادی در بین افراد حزب‌الله تبدیل شده بود و شهید بدرالدین به عنوان فردی شناخته می‌شد که همواره آماج این حملات بوده است.

اتهام دست داشتن در ترور «رفیق حریری» نخست‌وزیر سابق لبنان عاملی بود تا سیل هجمه رسانه‌ای علیه شهید بدرالدین سرازیر شود. اتهامی که تاکنون ثابت نشده است.

@chanelyek

شهید قربانخانی

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۵۶ ب.ظ


کسانی رامی شناسم که دعا داشتند

ولی ادعا نداشتند

معرفت و رسم رفاقت داشتند ولی اسم نداشتند

و چه بی ادعا با خدا دست دادند

جاویدالاثر...

شهیدمجیدقربانخانی

@Shohadaye_ModafeHaram

شهید سید عارف حسینی (فاطمیون)

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۵۱ ب.ظ

 دیدار با خانواده شهید سید عارف حسینی 

از مظلومیت اینا هر چقدر بگوییم کم است...

تحویل چمدان یک شهید مدافع حرم به خانواده

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۴۰ ب.ظ


چمدان شهید علیرضا بریری به خانواده اش تحویل داده شد.

به گزارش پایگاه 598 به نقل از باشگاه خبرنگاران، چمدان شهید علیرضا بریری که به تازگی به جمع شهدای مدافع حرم پیوست، به خانواده اش تحویل داده شد.

شهید علیزضا بریری، از شهرستان بابلسر استان مازندران، در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب (س) در خانطومان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.