مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۹۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

بخشی از خصوصیت شهید نریمیسا

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۵ ق.ظ

بسیارصبور،مهربان،خوش روخوش صحبت اهل دل ونوکرامام حسین واهل بیت.دست گیرهمه.بسیارمومن

 بسیارتوسل می کردندبه زیارت عاشورا.همیشه مجلس روضه درمنزلشون برقراربود.خاطرم هست یک مدت ایشون بیماربودن بشدت.درظهریکی روزهای محرم بودمهمان داشتن درمنزل ایشون نگران پذیرای بودن ازمهمان ها که ازما غذادرخواست کردن چون ایشون به علت بیماری نمیشدتنهاگذاشت ما نتونستیم خواستشون تمام وکمال انجام بدیم.حین گفتگوزنگ منزل زدن وبرای ایشون غذای نذری مجلس امام حسین آوردن.ایشون اشک توچشمشون حلقه زدوبه ماگفتن که حسین کمکم کرد.

یکی ازوصیت های شهید نرمیسای این بودکه اگرشهیدشدن زیارت عاشوارا براشون خونده بشه ارادت خاصی به ارباب داشتن اسم فرزندشون روهم حسین گذاشتن.

ویژگی های شهید از زبان خواهر بزرگوارشون.

ایشون.تاریخ16بهمن 94به شهادت رسیدن درسن 32سالگی.وکنار4همرزشهیددیگرشون دربهشت آباداهوازکنارهم به دل خاک سپرده شده اند.

محل شهادت سوریه 

در عملیات آزاد سازی نبل و الزهرا به شهادت رسیدن


وصیت نامه شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۲ ق.ظ


تاریخ ولادت:۱۳۶۴/۱۱/۲۰

تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۹/۱۶

بنام حضرت حق

سلام خدمت خانواده عزیزم، امیدوارم که در تمام حالات سالم باشید در پناه حضرت حق و ولی عصر(عج)، این نوشته بعنوان وصیت‌نامه اینجانب عبدالرحیم فیروزآبادی فرزند ابراهیم است.

باتوجه به اینکه لطف خدا شامل حال بنده شده و بعنوان یکی از سربازان خانم بی‌بی زینب شدم و به یکی از آرزوهایم رسیدم، امیدوارم که در این راه هم به درجه رفیع شهادت نایل شوم.

از خداوند می‌خواهم که به خانواده و پدر و مادرم و برادر و خواهرانم صبری عظیم عنایت کند که بتوانند همچون بی‌بی زینب در برابر مصائب و سختی‌ها صبر پیشه کنند و برای رزمندگان اسلام دعا کنند.

همسر عزیزم خیلی تو را دوست دارم و امیدوارم که در پناه حضرت حق سالم و سلامت باشی و باتوجه به عنایت حضرت ولی عصر(عج) بتوانی فرزندانی پاک و سالم تربیت کنی که بتوانند مدافع ولایت باشند. فاطمه جون و حنانه عزیز، طوری رفتار کنید که شایسته یک دختر پاک اسلامی است و هرگز چادر را از سر خود نگیرید و با پوشش کامل اسلامی در کوچه و خیابان حاضر شوید تا چشم ناپاک نامحرمان دنبال شما نباشد. همیشه و در تمام حالات به فکر امام زمان(عج) باشید و مدافع خوبی برای ولایت. به هیچ وجه نماز خود را ترک نکنید چون من و امثال من برای به پا داشتن نماز است که جهاد کردیم. گوش به فرمان ولی فقیه باشید.

درس خود را بخوبی بخوانید تا شخصی مهم در مملکت شوید که بتوانید پدر و مادر خود را سرافراز و سربلند کنید و ملت و مردم به شما احترام بگذارند. هرگز مادر خود را تنها نگذارید و به او که برای بزرگ و تربیت کردن شما خیلی خیلی زیاد زحمت و رنجها کشیده است.

از پدر و مادر عزیز و مهربانم خیلی عذر می‌خواهم که برای من زحمت‌های زیادی را کشیدن تا مرا به این راه هدایت کنند، امیدوارم که مادرم مرا حلال کند که بدون خداحافظی از او وارد این میدان جنگ شدم.

اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند ما در مقابل آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی کامل آن‌ها از پای نخواهیم نشست یا همه آزاد می‌شویم یا از مرگ شرافتمندانه استقبال خواهیم کرد اما در هر حال پیروزی با ما خواهد بود و ای مردم مسلمان ما برای خاک نمی‌جنگیم برای اسلام عزیز می‌جنگیم. من تا امروز مرده بودم و در این لحظه آغاز جهاد و شهادت گویی تازه متولد شدم و زندگی جاوید خود را آغاز کردم. شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می‌رساند و این فدا شدن در راه خدا چقدر زیباست.»

yon.ir/c2Pe

مدافعان حرم

@lranlran

من از جوان بی سر عقب مانده ام...

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ق.ظ

صحبت های «ابراهیم حاتمی ڪیا» درمورد شــ‌هید«رضا اسماعیلی

من از جوان بی سر عقب مانده ام...

ادامه مطلب در لینک زیر

http://goo.gl/PClk39

ڪاناڸ رسمے سردار شـ‌هید«فاتح»

@Shahidfateh

خاطره ای از سردار همدانی3

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ق.ظ


اوایل جنگ سوریه، که هنوز نامی از داعش به میان نیامده بود و جنایات مخالفین بشار اسد آشکار نشده بود، یکی از مسئولین در ختم یکی از شهدای مدافع حرم، به تمسخر و خیلی آهسته، گفت: "طفلک برای دفاع از بشار اسدی کشته شد که توی ارتشش نماز خوندن هم ممنوعه. لااقل مخالفین بشار نماز میخونن!"

به نظرم حاج حسین شنید، اما با اینکه مسئله را میدانست به روی خودش نیاورد.

چند سال گذشت و حاج حسین بعد از چند سال خون دل خوردن و جنگ تمام عیار در سوریه به ایران برگشت. سخنرانی های مختلفی در مورد جنگ سوریه انجام داد. اما یکی از قسمت های ثابت سخنرانی، که وقتی تعریف میکرد برق شعف و شادی در چشمانش دیده میشد و معلوم بود از اینکه زحمات و صبرش نتیجه داده، خوشحال است، این جملات بود:

" در یک ارتشی رفتیم که برای نماز خواندن، تنبیه اخراج را قرار داده بودند! چه اتفاقی افتاد که فرمانده این نیروها امروز پشت سر حاج قاسم سلیمانی نماز جماعت می‌خواند؟ و در ماه رمضان روزه می‌گیرد؟چه اتفاقی افتاده که امروز وقتی به پادگان‌ها می‌رویم، فرمانده لشگر گارد، مهر کربلا برای نماز ما می‌آورد؟ " 

" رحمت خدا بر شهید همدانی و بر همه‌ی مجاهدان راه حق "

دلنوشته ای برای شهیدنریمسا

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۴ ق.ظ


حضور دوستان و همرزمان در کنار پیکر  شهید محمد آژند در معراج شهدا.

پس از شش ماه پیکر شهید بازگشت

کانال رسمی شهید اکبر شهریاری


از شام بلا شــهید آوردند

با شور و نوا شــهید آوردند

 پیکر مطهر شهید مهدی حیدری پس از پنج ماه به میهن بازگشت

 کانال جامع شهداء:

 https://telegram.me/joinchat/Bu78-jzmfQ9uvhWBF6Ijeg

مدافع حرم شدن سن و سال نمی شناسد،

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۴ ق.ظ


مدافع حرم شدن سن و سال نمی شناسد،

بعضی ها حبیب هستند 

بعضی ها قاسم 

و بعضی ها عبدالله ...

شش ماه و سه ساله که جای خود دارد ...

دلنوشته کودکی 8 ساله

برادرم تن بی سر، مبارکت باشد

سلام سرخ به خنجر،مبارکت باشد

تمام درد تو از ناکسین بی درد است

برادرم تن بی سر مبارکت باشد


خاطره ای از شهید سید حکیم2

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ق.ظ

ابوحیدر (و منهم من ینتظر ...):

شادی روح شهید سید حکیم  صلوات 

اولین باری که سید حکیم رو دیدم نظرش رو در مورد ی نقطه پیشنهادی که احتمال نفوذ دشمن بود  برا تله گزاری پرسیدم ، دقیقا به نقطه ای اشاره کرد که بعد ها  طی دوبار حمله مسلحین به خانطومان از همون نقطه وارد شده بودند 

روحت شاد سید با این ذهن فعالت.

 روحت شادعلیرضاجان ...لا 

لالالالا گل لاله دوست داریم من و خاله 

لالالالا گل دشتی همه رفتن تو برگشتی 

خداوندا تو پیرش کن خط قرآن نصیبش کن 

لالالالاگلم باشی بزرگ شی همدمم باشی 

کلام الله تو پیرش کن زیارتها نصیبش کن 

لالالالاگل زردم نبینم داغ فرزندم 

خداوندا تو ستاری همه خوابن تو بیداری 

به حق خواب و بیداری عزیز م را نگه دار....

مادر شهید مدافع حرم حسین امیدواری ، هنگامه ی وداع با پسرش در معراج شهدای مرکز

فدای دل مادرای شهدا

شهید رضا اسماعیلی شهید فاطمیون

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۱ ق.ظ


رضا دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد بود. ورزشکار بود. عشق ساخت بدن.

ژست می‌گرفت و عکس می‌انداخت. نایب قهرمانی وزن 55 کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی را نیز در کارنامه داشت. عکس‌های بدن رزمی‌کار و ساخته شده‌اش را می‌گرفت و به دوست و آشنا نشان می‌داد و پز می‌داد. 

آقارضا کارگر بود. مثل بیشتر مهاجرین افغانستانی و مثل بیشتر آنها با غیرت کار می‌کرد. گذشت و گذشت و گذشت. تا اینکه سوریه شلوغ شد. اوایل بی‌تفاوت بود، هنوز خبری نبود، اما کم‌کم‌ توجهش جلب شد. تا اینکه یک روز شنید حرم خانم زینب(س) را در دمشق تهدید کرده‌اند. گفتند خرابش می‌کنیم و جسارت می‌کنیم و تا نزدیکی‌هایش هم رسیده‌اند. نمی‌دانم شاید سر ساختمان بود، شاید هم باشگاه، شاید هم پیش همسر تازه‌عروسش... اما طاقت نیاورد. بلند شد و رفت.

خاطرات نمایانی از جنگاوری های قهرمان پرورش اندام ما تعریف می کنند. دست آخر در غوطه شرقی دمشق شیر زخمی گرفتار شد. از بدنش انقدر خون رفته بود که بی حال روی زمین افتاده بود و سرش را از تن اش جدا کردند.

رضا اولین شهید فاطمیون بود که سرش را بریدند.

وقتی که میخواستند سرش را ببرند پشت بیسیم رجز میخواندند

شاسی بیسیم رضا را باز گذاشتند تا جیغ و داد احتمالی رضا را هم رزم هاش بشنوند و بترسند. 

ولی رضا زیر تیغ مسلحین فقط نعره ی یا علی سرمیداد

رضا اسماعیلی جوان ۱۹ ساله افغانستانی خیلی ها را خجالت زده کرد. تازه داماد هم بود و آنقدری هم زندگی نکرد. قهرمان پرورش اندام رفت و به خیل قهرمانان واقعی پیوست. راستی قهرمان 19 ساله یک پسر تو راهی هم داشت حتی تولد پسرش محمدرضا را هم ندید. 

نثار روح بلندپروازش،،،صلوات

..عملیات تدمر.4

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۹ ق.ظ


بیشتر از اون نمیشد پیشروی کنیم،چون مقابلمون دشت بود و عوارض مناسبی جهت سنگر گرفتن پیدا نمیشد...

به قول سید ابراهیم،باید سریع تر سر وته کار رو جمع و جور میکردیم،چون تو اون گرما و سابقه ای که از دشمن داشتیم،طولانی شدن کار به ضرر ما تموم میشد،لذا ،تک تیراندازها با سلاح تخصصی شون(دراگنوف و اشتایر)شروع کردن به هدف یابی...

زیر اون آفتاب داغ و زمین تفدیده ،بیشتر از ربع ساعت نمیتونستی یه جا دووم بیاری...

بطری های آب رو هم که آورده بودیم،به شدت داغ شده بودند و حتی با پوست دست هم که تماس پیدا میکرد ،تحملش سخت بود ،چه برسه به اینکه بخوای برای رفع عطش ،جرعه ای بنوشی...و این لحظات ،تداعی کننده ی،روز عاشورا و صحرای کربلا بود و قدری از مصائب حضرت سیدالشهدا علیه السلام رو بخاطرمون میاورد...

موقعیت اونا در لابلای درختها و پوشش گیاهی انبوه،خیلی بهتر از ما بود...

یه تجمع حدود هفت هشت نفری،با یه پوشش خاص،(لباسها با رنگهای مختلف و قابل تشخیص)دیده میشدن...

سریع تیربار رو چاق کردیم و مشغول تیر تراش زدن تو تجمع شون شدیم...چندین بار اینکارو کردیم و حتی خود سید ابراهیم مشغول تیربار زدن شد...

بعد مدت کوتاهی دوباره دوربین کشیدیم و دیدیم بازهم در حال جابجا شدن هستن...

بعد از بی نتیجه موندن کارمون،چند تا آرپی جی حوالشون کردیم و گرای نقطه مورد نظر رو به ادوات دادیم تا با خمپاره وو آتیش دور، احوالشون رو بپرسن...بعد دقایقی،زمین و زمان از گرد و غبار حاصل از برخورد خمپاره ها، به جهنمی تبدیل شد...

بعد صاف شدن هوا و باز شدن دیدمون،باز هم متوجه تردد همون افراد شدیم😳😳😳

بعد کمی دقت، متوجه خونه ای در جوار باغ مورد نظر شدیم و متفق القول گفتیم،: لانه ی فساد همین خونه اس...

با هماهنگی و اصرار شدید ،تانک رو هماهنگ کردیم تا بیاد جلو و یه شلیک به خونه ی مورد نظر داشته باشه(چون روز قبلش ،به محض بیرون اومدن تانک T55 از سنگرش و شلیک به سمت دشمن،یه موشک کورنت به تانکمون اصابت کرد و جلو چشممون منهدم شد،برا همین احتیاط میکردیم و با ملاحظه ی بیشتری ازشون استفاده میکردیم)الحمدالله و باذن الله،اولین شلیک ،خونه رو به تلی از خاک تبدیل کرد و با ندای تکبیر بچه ها همراه شد...

تانک سریع کشید عقب و تو موضع مناسبی از دید دشمن مخفی شد...

صحنه ی عجیبی بود...با رصد مجدد باغ ،توسط دوربین،متوجه شدیم که همون افراد داخل باغ به سمت ما و بچه های حزب الله آتیش میریختن و انگار نه انگار که اینهمه رو سرشون گلوله و خمپاره فرستادیم...

تشنگی و فشار سنگین کار و از طرفی طولانی شدن نبرد،حسابی کلافه مون کرده بود...

از سمت راستمون هم،تپه ای بنام تل ششم،به استعداد ۱۵ نفر داعشی ،حسابی مقاومت میکردن و ما با یک گروهان،دو مرتبه بهشون زدیم ولی موفق نشدیم(البته حفظ جون بچه ها خیلی برامون مهم بود،لذا سیدابراهیم با احتیاط کامل عمل میکرد و میگفت:فلانی ؛ نباید بی گدار به آب بزنیم و بی دلیل خونی از دماغ کسی بیاد)با فشار زیاد بچه ها از سمت راستمون،حدود ۷ نفرشون به هلاکت رسیدن و الباقی که حدود ۸ نفر بودن،با اینکه میدونستن حریف بچه ها نمیشن،ولی با این حال مقاومت میکردن و تکبیر میگفتن...با دور زدنشون و محاصره کردنشون،همشون به اجداد نحسشون ملحق شدن و وقتی بالای سر جنازه هاشون رسیدیم،به صحنه ی قابل تاملی برخوردیم....

ادامه دارد... 

"دم عشق،دمشق

telegram.me/Labbaykeyazeinab

وصیت نامه شهید عباس دانشگر

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم,  شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده, حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر,  من سکون را دوست ندارم.  عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده,  انسان کر میشود,  کور میشود, نفهم میشود, گنگ میشود و باز هم زندگی میکند .بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمیکشد,  انسان خواب نمیفهمد,  درد را, انسان با هوش و بیدار میفهمد.  راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم.  قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ 

خدایا تو هوشیارمان کن,  تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد.  مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم.

الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم, مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش, خوابم تو بیدارم کن.  خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س) به حرمت نگاه خسته ی زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) به ما حرکت بده. 

شهید عباس دانشگر

1395/2/2

چهار نکته ای که شهید طهماسبی بر آن تاکید داشتند

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

اولین جلسه ای که مهدی آقا اومد کلاسمون خطبه متقین رو برامون خوند و می گفت همیشه این ۴ مطلب رو سرلوحه کارتون قرار بدید و مدنظر داشته باشید...

نماز باشوق

شوق به شهادت

دل نبستن به دنیا

ترک گناه

۹۳.۱۱.۱۳. کلاس تخریب مرکز علویون.

کانال اختصاصی شهیدان عشریه و طهماسبی (ابوحیدر (و منهم من ینتظر ...)

جایزه برای کشتن شهید سید حکیم توسط داعشیان

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ق.ظ


به گزارش اویس، سیدمحمدحسن حسینی(سیدحکیم)، فرمانده تیپ دوم لشکر فاطمیون و یک تن از بنیانگذاران فاطمیون بود که چند روز پیش در حمله پهبادهای آمریکایی در تدمر سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

تدمر در مرکز سوریه و یکی از نقاط استراتژیک به حساب می آید که فاطمیون از ابتدای جنگ در آنجا حضور پررنگ دارد.  این منطقه در مسیر ورود و خروج و تجمع تروریست ها در رقه و از مناطقی است که تروریست ها نیز در آنجا بشدت حضور دارند.

در دوسال اخیر داعش و النصره به کمک عربستان سعودی و اسراییل و آمریکا به پیشرفته ترین امکانات و سلاحهای نظامی دسترسی پیدا کرده اند.

داعش دیگر آن گروهک تروریستی با چند هزار نیرو نیست، داعش امروز هم از لحاظ نیروی انسانی و هم از لحاظ تجهیزات بسیار پیشرفته شده است. به طوری که تحلیلگران این گروه را ثروتمندترین گروه تروریستی جهان می دانند.  نکته حائز اهمیت این است که داعش با پول نفت عربستان و سلاحهای پیشرفته آمریکایی به این شهرت جهانی رسیده است.

سردار شهید سیدحکیم بعد از شهادت سرداران شهید ابوحامد و فاتح از جمله فرماندهان ارشد فاطمیون بود که داعش و النصره بشدت به دنبال او بودند و برای کشتن او جایزه های زیادی را در نظر گرفته بودند.

وقتی خبر شهادت این فرمانده شکست ناپذیر منتشر شد، بیش از رسانه های همسو، این دشمنان و تروریستها بودند که در فضای مجازی این خبر را بعنوان یکی از بزرگترین پیروزیهایشان مطرح کردند.

از طرفی سیدحکیم فرمانده زیرک و تیزهوشی بود که همیشه با حملات غافلگیرانه خود، دشمن را بیش از پیش دست به سر می کرد.

کانال رسمی رسانه فاطمیون

https://telegram.me/joinchat/A7DZlzw1ii8KPMCADVIq6w