مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۹۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

این جنگ متصل به جنگ ظهور امام زمان (عج) است

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۲ ب.ظ

همسر شهید مدافع حرم سجاد عفتی بیان کرد: زمانی که به سجاد می‌گفتم به سوریه نرود در پاسخ می‌گفت، این جنگ متصل به جنگ ظهور امام زمان (عج) است اگر امروز نروم یک تا دو سال دیگر همه باید برویم.

بِسْمِ اللهِ الَّذی لا یَضُرُّ مَعَ اِسْمِهِ سَمُّ وَلاداءٌ

وَ عُلیا حضرت بانو أم المصائب سلام الله علیها - شریکَه الحسین (ع) و محبوبه المصطفی (ص)- در کاخ ملعون ابن ملعون، شیرمردانه فریاد برآورد و خطبه خواند که:

بارالها! بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که به ما ستم کرد و فرو فرست غضب خود را بر هر که خون ما ریخت وَ حامیان ما را کشت ...

وَ حامیان ما را کشت ...

و حامیان ما را کشت ...

وَ زمین به لرزه در آمد وَ آسمان در هم کوبیده شد.

قرن ها گذشت و حسین علیه السلام جاودانه شد!

وَ زینب سلام الله خار چشم ستمگران ماند و استخوان در گلوی ظالمان!

وَ چه استوار زنی بود زینب (س)!!! بانوی غریب آرمیده در خاک دمشق ...

وَ حرامیان قرن بیست و یکم، فهم نکردند میراث عباس (ع) را در وجود شیعیان غیور أبالحسنی (عج)!

وَ حادثه اتفاق افتاد ... وَ حماسه آغاز شد!!!

و تو در قلب حادثه، حماسه آفریدی!

نامت را از حسین (ع) وام گرفتی ... وَ نَسَب به او نسبت دادی!

زینب (س) ضامنت شد که خود "رضا" بودی به رضای محبوب ...

و به حق چه کسی در این وانفسا فریاد "هَل مِن ناصِر" را اینگونه لبیک گفت که تو "نصرت" خاندان ذبیح الله شدی؟؟!!

دل به دریای خون سپردی و جان به کف گرفتی!

همت کردی که "همت" شوی!  وَ جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود ...

فرمان بُردی که "فرمانده" شوی!! که جبهه باقی ست ... شمشیر و سپرها باقی ست ...

وَ بی آنکه جبرت کنند، تاثیر در ظهور منجی حق را نیت کردی!

مقدمه ظهور در دست ابراهیمیان بود و تو ابراهیم شدی!

بت نفس شکستی و اسماعیل عُلقه هایت را به مسلخ آوردی!

تبر به دوش لباس بزم و عافیت به در آوردی و به رخت عزم و غرور آراسته شدی!

گوساله های سامری بازگشتند و تو این بار "موسی (ع)" شدن را برگزیدی!

با ید "بیضا" راهی سرزمین مقدس شدی تا خواب را به چشم منکران حرام کنی!

و تو دلیر مردی از نسل سلمان بودی ... با ذکر رسول الله (ص) بر لب و حب اهل بیت (ع) در دل ...

خون علمدار کرببلا در رگ هایت جوشیده بود که فریاد زدی: "کلنا عباسک یا بطلة کربلا  لبیک یا زینب (س)"

عزم رفتن کردی حال آنکه بساط ماندنت فراهم بود ...

به تو دختری عطا شد که ابتر نمانی ... و تو "کوثر" رها کردی که حوض باغ غیب ها شوی و اکسیر دل ها ...

با خدا عهد بستی که پیمان نهضت جهانی اسلام را نگسلی که مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ  ...

 و فریاد مقاومت اسلامی را و شجاعت ایرانی را به گوش جهانیان رساندی ...

و تو جهاد را و شهادت را معنای جدید بخشیدی ... معنایی از جنس آخرالزمان ...

از جنس انتظار ... نه به حرف! به عمل!

به ایثار و به نبرد ... فرسنگ ها دور از وطن ...

و تو اراده کردی که این بار تن به اسارت آل الله (ع) ندهی و در مطلع تحقق وعده آخرالزمانی ظهور، مؤثر باشی!

و موثر شدی ... و چه تاثیری زیباتر از شهادت و از خودگذشتگی فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ

چراغ حریم زینب (س) روشن ماند به بهای خاموش شدنت ...

رقیه (س) این روزها محبوبه ی دل کودکی شد و تو خواستی که طفل حسین (ع) تنها نباشد ...

دخترت ... بنت الشهید شد ... تکرار تلخ روز واقعه ... و دختری سه ساله مکرر شد ... به جانفشانی تو ...

و حقیقت همانی شد که تو درک کردی ... زمان ما را با خود برد و تو ماندی ... در حسین (ع) و زینب (س) و آل الله ...

و ما بی نصیبان و بی قسمتان، تو را به کبوتران پر شکسته حرم ... و به حرمت حریم امن حرم ... و به صاحبان و مجاوران و مدافعان حرم ... سوگند می دهیم که مهمانمان کنی گاهی به تلنگری از آسمان ها ...

و شفاعت مان کنی در آن روزی که یَفِرُّ المرء مِن اَخیه و اُمّهِ وَاَبیه وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ...

دم عشق دمشق

https://telegram.me/Labbaykeyazeinab

شهدای مدافع حرم تبریز

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۸ ب.ظ


شهدای مدافع حرم تبریز

به ترتیب از راست به چپ

شهید عباس عبداللهی(جاویدالاثر)

شهید محمدرضا فخیمی

شاید وحید نومی گلزار

شهید صادق عدالت اکبری

شهید محمودرضا بیضایی

شهید حامد جوانی

نماز خواندن فرزندان شهید فرامرزی

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۵ ب.ظ


نماز خواندن سه فرزند شهید مدافع حرم 

محسن فرامرزی پشت  عکس پدر 

کانال اتل متل عشق سرخ

@sheresorkh

چت شهید سید حکیم

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ب.ظ


دم عشق دمشق

https://telegram.me/Labbaykeyazeinab

خاطره ای از شهید سید حکیم

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ


روز قبل شهادت جواد محمدی، گفتن سید حکیم بی خبر اومده رفته تو یک خونه ای تنها...

با رضا ..... رفتیم سراغش دیدم مثل این اساتید پیرکهنه کار کانگ فو نشسته رو به دشمن داره رخت تو تشت میشوره...

بقلش کردم گفتم سید اینجا چکار میکنی چه بی خبر.....

یک نگاه خیتی بهم انداخت گفت همچی حرف مزنی انگار یک عمره تو اینجایی ما دفعه اولمانه آمدم جنگ....

هر دو خندیدیم و دوباره همو بقل کردیم...

گفت افغانی آمدی یا ایرانی...گفتم هر دوش...گفت جای رفیق دیوانت حسنم(شهید قاسمی) خالی...

حیف شد کم جنگید ولی با کیفیت جنگید و دوباره خندید...

اون روز حرف زدیم...بهش گفتم میخوام یک مرصد روزانه بزنیم،این خونه ی تو 2طبقه است به نظرم دیدش خوبه...بریم پشت بام یک کارشناسی بکن...

با سید حکیم و رضا... رفتیم رو پشت بام و منطقه را براش توضیح دادم...

خیلی ریز و با جزئیات مواضع دشمن...

چند مرتبه وسط توضیحاتم بر میگشت نگاهم میکرد....بعد یهو گفت اینا همه ر خودت فهمیدی یا کتابشه خواندی و بعد بلند زدیم زیر خنده...

بعد گفت دمت گرم خوب سوار منطقه شدی... میای برم تدمر....گفتم رفیقام اینجان خیته نمشه....گفت مو اینجه ر نمشناسوم اعصابوم خورده موخام بوروم تدمر...اینجه به درد مو نموخوره...مال خودتان....

همین اثنا یک صدای شتلق اومد و یک گلوله بین صورت هر دومون  نشست رو دیوار که خاکش تو چشم هر دومون رفت...رضا.... داد زد بخوابید تک تیراندازه...

من مخم تاب برداشته بود گیج بودم هنوز که رضا داد زد بخوابید دیگه...

من تازه دوزاریم جا افتاد خوابیدم ولی سید حکیم پلک نزد حتی عکس العمل نشون نداد...بعد با یک آرامشی گفت بی خیال بابا دارن با تیرجنگی مزن و بعد زد زیر خنده....

بهش گفتم سید مدونی الان ما مثل او اولای پاندای کنگفو کارم و تو مثل استاد اود وی(لاک پشت) ممانی...

یک کلاس آرامش درون بزار برامان...چکار کنم مثل تو بشم.....خندید گفت باشه ولی اول دستاته از اسلحت جدا کن تو جیبت کن...

من فکر کردم ماخاد شوخی کنه بگه حالا از تو جیبت دستته به کمرت بگیر تا ترست بیریزه و ازی حرفا😄😄😄.... ولی بعد گفت گذاشتی تو جیبت؟!

 بزار دیگه ....

گفتم باشه گذاشتم حالا چی ...گفت اینو میگم که انجام بدی خدا بدونه اتکات به اسلحت نیست و به خداست...

همچی تو 1000 متری دشمن تو تثبیت... تفنگته محکم گرفتی و همچی آماده به شلیک نشستی که مگی چه خبره....

وقت وقتش تو عملیات تو 2 متری دشمن مفهمی که او اسلحه به درد هیچی نموخوره و فقط خدایه که متونه نجاتت بده ولو با دست خالی......

روم کم شد خداییش.خجالت کشیدم...بعد با خودم گفتم ،دهن سرویس،حسنم همیجوری به کشتن داد....دستامه از جیبوم دراووردوم و دوباره چسبیدوم به اسلحه...با خودم گفتم چرا و پرت نگو بابا....خدا با همی اسلحه به دادت مرسه دیگه ... خودش که نمیه برت خشاب پر کنه یا گرا بده....از طریق همی آتوآشغالیه تو دستمان مادر دشمنه به عزاش منشونه...

همچی حرف مزنه که انگار 3 بار شهید شده....بعد یک ساعت دیگه گپ و گفت کردیم و از هم جدا شدیم...البته یک ساعت بعد رفتم دنبالش و بردمش مرکز مستقرش کردم...ولی در کل دلاوری بود....

شادی روحش صلوات...

دم عشق دمشق

https://telegram.me/Labbaykeyazeinab

شهید مدافع مهدی طهماسبی

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ

شهید مهدی طهماسبی ساعاتی قبل از شهادت (قراصی. جنوب حلب)

به یادشهید مدافع حرم محسن قوطاسلو

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ق.ظ

دلش شـادبود انگارمیدانست

عاقبت بخیرےدرانتظارش ست

میخندید.....(التماس دعا)

به یادشهید مدافع حرم محسن قوطاسلو


شهید محمد حسین حسینی (سید حکیم)

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۴۷ ق.ظ

سید محمد حسین حسینی ملقب به سید حکیم فرمانده دلاور لشگر خط شکن و سرافراز فاطمیون روز گذشته در اطراف شهر تدمر واقع در حاشیه شرقی استان حمص سوریه به کاروان شهدای کربلای امام حسین (ع) پیوست

بنابر این گزارش، این فرمانده دلاور فاطمیون عصر روز گذشته حین خنثی سازی یک بمب کنار جاده ای نصب شده از سوی گروه تروریستی تکفیری داعش به درجه رفیع شهادت نائل آمده است. این فرمانده شهید از نخستین داوطلبان حمایت از حرم حضرت زینب (س) بود که در عملیت های پاکسازی مناطقی همچون غوطه شرقی (حران عوامید، احمدیه، زمانیه، ملحیه، دیر سلمان، دیر ترکمان، سیلو، حجیره)، عملیات پاکسازی شمال استان حماه، عملیات ادلب، حمص (تدمر و قریتین) ،لاذقیه و درعا نقش بسیار مهم و پررنی ایفا کرده و در همه این عملیات ها پیروز شده بود.

در منطقه الحجیره واقع در محور شمالی حرم حضرت زینب(س) زمانی که سردار شهید ” علیرضا توسلی ملقب به ابوحامد” در درگیری با تروریستهای تکفیری از ناحیه کتف زخمی شد، سید حکیم هم از ناحیه پا مجروح گردید اما هرگز حاضر به ترک جبهه دفاع از حرم حضرت زینب (س) نشده و عاشق تر از قبل به کار خودش ادامه می داد. او بدون شک یکی از پایه ها و استوانه های اصلی جبهه مقاومت  در جبهه های سوریه بود. شهید سیدحکیم در عملیات های آزادسازی مناطق شمالی استان حماه نیز در سمت فرماندهی تیپ دوم لشگر فاطمیون دوشادوش رزمندگان سوری به فرماندهی سرتیپ “سهیل الحسن” حضور داشته و موفق به پاکسازی مناطق وسیعی از خا سوریه از لوث وجودی تروریستهای تکفیری داعش، القاعده و ارتش آزاد شده بود.

رزمنده هایی که با او به میدان می رفتند از روحیه بالایی برخوردار بودند و دلیل آن هم اراده راسخ سیدحکیم در مبارزه علیه دشمنان اهل بیت رسول الله بود. او راه خود را پیدا کرده بود و بر مبنای اصول عقیده می جنگید و همیشه توصیه اش این بود که یا وارد میدان نبرد نمی شویم و یا با تمام قوا باید سنگر را حفظ کرد و بر سر دشمن صاعقه وار فرود آمد. در بسیاری از عملیات ها او همزمان چندین مسئولیت را پیش می برد و وظایف محورله را به بهترین شیوه انجام می داد. سردار شهید سیدحکیم در محور جنوبی دمشق، درعا و الهباریه و نبرد تل قرین (تل ابوحامد) که به شهادت سرداران شهید ابوحامد و فاتح شد، شهید سید حکیم، شهید سیدابراهیم (مصطفی صدرزاده) و شهید حسین فدایی هر سه خوش درخشیدند.


بال هایم هوس با تو پریدن دارد

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۶ ق.ظ


شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان 

آخر وصیت نامه اش نوشت؛

بال هایم هوس با تو پریدن دارد

بوسه بر خاک قدم‌های تو چیدن دارد

من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست

و از آن روز سرم میل بریدن دارد

غالبا آن گذری که خطرش بیشتر است

می‌شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است

قیمت عبد به افتادن در سجادست

سنگ فرشی حرم دوست  زرش بیشتر است

خانه‌ای است در این جا که کریم از همه

سر این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است

دل ما سوخت در این راه ولی ارزش داشت

هر که اینگونه نباشد ضررش بیشتر است

بی سبب نیست که آواره هر دشت شدیم

هر که عاشق شود اصلا سفرش بیشتر است

هر گدایی برسد لطف که دارد اما

به گدایان برادر نظرش بیشتر است

ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺧﺪﯾﺠﻪ ﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺩﯾﺪﯾﻢ

ﺩﺭ ﺟﻤﺎﻟﺶ ﻛﻪ ﺟﻼ‌ﻝ ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ

وسعت روح بدن را به فنا می‌گیرد

غیر زینب چه کسی درد سرش بیشتر است


سلام رفقا

نادر حمید هستم

خوشحالم مهمون شما شدم

رفقا ما به خاطر پول نمیریم سوریه عشقمون به اهل بیت باعث رفتمونه.نمیذاریم باز به ناموس امام حسین(ع) حضرت زینب (س)جسارت بشه.

مدافعان حرم خانم زینب س

@amirabassarbaz

: «مصطفی بدهکار بود! »

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۸ ق.ظ


دلم نیومد ننویسم.

چند وقت پیش ، با یکی از بزرگوارانی که شنیده بودم تو پیشرفت شهید مصطفی صدرزاده خیلی مؤثر بودن حرف میزدم ازشون خواستم برام یکم از خصوصیات آقامصطفی بگن....

یه حرفی زدن که الان حدودا یک ماه و‌نیمه ذهنم درگیرشه....بهم گفتن اگر بخوام مصطفی رو توی یه جمله خلاصه کنم میگم: «مصطفی بدهکار بود! »

میدونی بدهکار یعنی چی؟

میدونی بدهکار ترین آدم روی زمین چه کسی بوده؟ .پیامبر بزرگ ما حضرت محمد مصطفی(ص) بدهکار ترین آدم بوده.

مصطفی هم فهمید که بدهکاره....

بدهکار شهدا، بدهکار خانواده ی شهدا، بدهکار پدر و مادر، بدهکار خیلیا.....

و بدهیش رو داد و رفت......

من فقط گوش میدادم و در حالی که خیره به مزار آقامصطفی بودم آروم پشت تلفن اشک میریختم، .

حاج آقا بهم گفتن برو بگرد ببین بدهکار کی هستی، .از خود شهید بخواه کمکت کنه که بفهمی بدهکاری..... ازش بخواه کمکت کنه که بدهیت رو بدی و بری......

شهید سید مصطفی صدرزاده 


زبان آسمانی ها را ملکوتی ها میفهمند...

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۴ ق.ظ

بیا که همسفر و هم رکاب هم باشیم

در این زمانه که فصل فریب و دور جفاست

هزار دشمن مان هست و باز میخندیم

دل خجسته ی ما عاشقان؛ از آن دلهاست!

دو سید

دو همرزم

دو فامیل

دو شهید...

شهید سید مصطفی موسوی بر سر مزار پسردایی شهیدش سید محمد حسینی

زبان آسمانی ها را ملکوتی ها میفهمند...

جنس درددلها و دعاها و نجواهایشان برای هم آشناست...

و چه زود دعایشان میگیرد آن هنگام که بر سر مزار رفیقشان ناله ی فراق سر میدهند...

خدا میداند شاید سید مصطفی امضای شهادتش را همینجا از همسفرش گرفت..

همسفر قصه آغازه...

همسفر راهمون درازه..

همسفر هر کجا که باشی..

آخر قصه پروازه..

همسفر دنیا غروبه..

صبح فردا همدلی خوبه..

سخته راه عاشقی رفتن..

آخر مقصد ولی خوبه...

اینجا بهشت معصومه قطعه ای ازبهشت است

آرزویش این بود که سرباز امام زمان(عج) باشد

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ق.ظ

تک پسر بود و یک خواهر داشت خیلی به حلال و حرام اهمیت میداد،از کودکی اش همین گونه بود.

معتقد بود که آدمی باید خود‌کفا باشد با کمترین امکانات و با فکرخودش بهترین استفاده ها را میبرد.

دانشگاه رشته مهندسی کشاورزی قبول شد.

اما بنا به دلایلی ادامه نداد،هر چند که عاشق درس و مطالعه و تحصیل بود «سیدحمید»خیلی احترام بزرگتر میگذاشت و عاشق مجالس اهل بیت(ع) بود.

آرزویش این بود که سرباز امام زمان(عج) باشد که حضرت حجت خواست و به آرزوش رسید.

صحبت های مادر شــ‌‌هید جاویدالاثر«سید حمید سجادی» درباره فرزند شــ‌هیدش.

ڪاناڸ«شہداے جاویدالاثر فاطمیوڹ»

@Shahidan_javidol_asar

چشمهایتان را نبندید ببینید

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۶ ق.ظ