مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۷۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

صندوق صدقه

سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ب.ظ


بسم الله

یه صندوق خیریه گذاشته بود جلوی درهرروز صبح قبل از رفتن اول صدقه میذاشت بعد بسم الله میگفت و کفششو برمیداشت بپوشه موقع رفتن هم میگفت الهی به امید تو.

عادتش بود.حتما این سه تا کار رو انجام میداد.

بعد چون میدونست من کنار پنجره دارم نگاهش میکنم ، به درب حیاط که میرسید بر میگشت سمت پنجره دست تکون میدادو میرفت...

یکساله چشمم از همون پنجره به همون حیاط به همون در به همون کوچه خشک شده منتظر اومدن  رضا...

خاطره از همسر شهید

شهید رضا دامرودی 

کانال شهید دامرودی

https://telegram.me/joinchat/Cdbj5ECkj1TQtvu_n9G3HQ

شهید حجت روی نفس خیلی کنترل داشت

سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۱۶ ب.ظ


سردار شهید حجت روی نفس خیلی کنترل داشت.خصوصا رو خوردن و شکم پرستی که بشدت مخالف بود.خیلی به خوراکش حساس بود میگفت علاوه بر اینکه حلال باشه باید طیب هم باشه.میگفت با این خوراکی هایی که اسراییلی ها به خوردمون میدن و پسرامون میخورن ازشون نباید توقع غیرت داشت.ولی متاسفانه وصیتنامه کتبی ش هم همراه خودش آسمونی شد.

می‌رویم تا سوریه را از چنگال داعش نجات دهیم

سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۱۰ ب.ظ

شهید مدافع حرم عبدالله باقری

عبدالله می‌گفت:  می‌رویم تا سوریه را از چنگال  داعش نجات دهیم.

شیخ بهایی از ماجرای سوریه رفتن عبدالله و روایاتش از حضور در صف مدافعان حرم چنین می‌گوید: یک‌سری اول رفت سوریه و برگشت. بعد از بازگشت، دیدیم این بچه مثل اسپند روی آتش است، دائم می‌گفت: "دوباره بروم". با دیدن اوضاع آنجا، طاقت ماندن در اینجا را نداشت. پدر و مادر را راضی کرد و باز هم رفت سوریه و طولی نکشید که گفتند پر زده است. وقتی بار اول از سوریه برگشت، می‌گفت: «جایتان خالی؛ در حرم خانم زینب(س) نماز خواندم.» مکه‌اش را رفت. کربلا هرسال می‌رفت. پیاده‌روی اربعین را می‌رفت و سوریه‌اش را هم رفت و زیارت کرد، چه ذوق و شوقی داشت و می‌گفت: «قربان مظلومیت خانم زینب(س)، چقدر حرمش خلوت بود، به‌خاطر اوضاع جنگ حرمش زیاد زائر ندارد، خدا ان‌شاءالله کمک کند که زودتر داعشی‌ها و تکفیری‌ها نابود شوند و سوریه آزاد شود و خانم حضرت زینب(س) هم تنها نباشد». وقتی می‌رفت، می‌گفت: «می‌رویم تا ان‌شاءالله سوریه را از چنگال داعشی‌ها، تکفیری‌ها، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها نجات دهیم».

شاید یکی از حامیان عبدالله برای شرکت در جمع مدافعان حرم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) همان اعضای خانواده باشند که نه‌تنها مانع رفتنش نشدند بلکه روزی او را برای چنین سفر بزرگی بدرقه کردند تا در این مقاومت سهیم باشد. شیخ بهایی در این باره می‌گوید: عبدالله در خانواده‌ای بزرگ شد که همه ارادت زیادی به اهل بیت(ع) دارند. چنین خانواده‌ای هیچ‌گاه مانع رفتن فرزندشان به سوریه نمی‌شوند و برای ورود به این راه به او نه نمی‌گویند. مگر بچه‌هایی که زمان جبهه و جنگ در دوران هشت سال دفاع مقدس رفتند، جنگیدند، مرزها را نگه داشتند و بسیاری از آن‌ها به شهادت رسیدند، چگونه بودند؟ پدر و مادرهایشان مانع رفتن و شهادتشان شدند؟ اگر قرار باشد این بچه‌ها نروند، چه‌کسی می خواهد اسلام را نگه دارد و چه‌کسی می‌خواهد سوریه را آزاد کند؟ کشور سوریه هم مسلمان است و باید از این جنگ نجاتش داد.


سخن مادرسردارشهیدحجت

سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۳ ب.ظ

وقتی به پابوس حضرت زینب(س)وحضرت رقیه(س)رفتم وآن غربت و غریبی رادیدم ازحجت فراموش کردم به اطمینان قلبی رسیدم که بایدپسرهایم را دراین راه بدهم.

 آقــاحــجــتـــــــــــ 

 @karbalaee_Hojjat

وقتی یک شهید مدافع حرم از مفقودالاثری خودش خبر می دهد

به گزارش اویس، شهید غلامرضا محمدی متولد سال ۱۳۵۹ از مجاهدان غیور لشکر فاطمیون بود که سال ۹۲ در کمین تروریست های تکفیری بهمراه چند تن دیگر از مجاهدان فاطمیون به شهادت رسید اما پیکر مطهر او و همرزمان شهیدش توسط تروریست های تکفیری به سرقت رفت و هیچ گاه به خانه بازنگشت. هفته گذشته کاروان عاشقان امام حسن (ع) با حضور در منزل این شهید بزرگوار به گفتگو با پدر و مادر این شهید عزیز پرداختند که در آنجا مادر شهید با ارائه وصیت نامه شهید اعلام کردند غلامرضا قبل از شهادت خودش گفته بود که شاید پیکرش بازنگردد.

آقــاحــجــتــــــــــ

https://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RDB4-V38H0IRQ

صبر همسر شهید عابدینی

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۱۰ ب.ظ


با خدا عهد کردم: هرجور علی آقا دلش بخواد, هرجور که خودش باحضرت زینب(س) عهد کرده.

بهش گفتم:  هر وقت که خودت خواستی برگرد،من نمی دونم چه معامله ای باحضرت زینب(س)کردی.

همسر شهید عابدینی

خــــــــادم الـشــهداء

@khadem_shohda

خاطره اے از فروتنـــــی شهید میلاد بدری

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۳ ب.ظ

طلبه شهید مدافع‌حرم میلاد بدری  

ما توی هر تیمی یک روحانی داشتیم و ما ناراحت بودیم که گروه ما یک روحانی نداره که نماز رو جماعت بخونیم.

هیچ کدوم از بچه ها هم جلو نمی ایستادند ، ۱۳روز گذشته بود که اونجا بودیم و نماز ها رو می رفتیم با گروه های دیگه میخوندیم ،

یک شب به شهید میلاد گفتم خب اقا میلاد بگو ببینم چند سالته ؟ چیکار میکنی ؟ متاهلی ؟بچه داری ؟و از این سوالها...

لحظه ای که گفت متولد ۷۴ هستم گفتم خدایا سربازهای امام خامنه ای هیچی کم ندارن از دلاور های امام خمینی (ره) ، گفتم خب حالا چیکاره هستی ؟ گفت صداشو در نیار.... طلبه هستم..

آقا تا گفت طلبه هستم یه کوچولو محکم زدم به کمرش گفتم ای نامرد ۱۳ روز نمازه ما مثل آوره ها شده و جماعت نصیبمون نشده پ چرا چیزی نگفتی ؟

آنقدر فروتن بود، سرشو انداخت پایین و یک لبخند و تبسم آرومی کرد...

خلاصه اون شب شهید میلاد رو گذاشتیم جلو واسه نماز جماعت، یک نماز مغرب و عشا پشت سرش بخونیم (اینقدر این پسر فروتن بود به ما نگفت طلبه ام،

و اون شد اخرین نماز بود ،که صبحش باید میرفتیم روی ارتفاعات العیس سنگر بزنیم ،صبح یعنی ساعت ۱۱ صبح اینا بود اربعین سیدالشهدا که بوسیله موشک تاو آمریکایی اقا میلاد و دو تن دیگر از دوستان به شهادت رسیدند...

و من ناپاک و ضعیف النفس فقط برای ۳۰ ثانیه از میلاد و دوستان دور شدم که یکباره صدای عجیبی منو زمین گیر کرد 

یک چیز همیشه برام سوال بود بعد از شهادت بچه ها که ۳تن از بچه ها شهید شدن همیشه ۳کبوتر اونجا مینشستن

 خاطرات‌ تیپ‌ تکاور۱۵امام‌حسن‌مجتبی(ع)

التماس دعای شهادت  ازطرف‌همرزم‌شهید ( ا_ ز)

پیکر مطهر طلبه شهید میلاد بدری و ۴نفر از شهدا بازگشت ولی به علت اصابت تاو آمریکایی نتوانستند قسمتی از اعضای بدن شهدارو جمع کنند برای همین قسمتی از اعضا در بیابان سوریه خاکسپاری شده.

بانک اطلاعات شهدای مدافع حـــــرم

@haram69

شهید مدافع حرم《سید حبیب شجاعی》 فاطمیون

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ

نوجوان شهید مدافع حرم《سید حبیب شجاعی》

عاشورای سال92پس از آزادسازی حجیره

اکنون در گلزارشهدای مشهدآرمیده و گویند در ایران هیچ کسی را ندارد. 

کانال آقــاحــجــتــــــــــــ

https://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RDB4-V38H0IRQ

سفارش به نماز اول وقت

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۵۸ ب.ظ


شهید محمد حسین عطری

همیشه نماز هایش را اول وقت میخواند و به دیگران هم همین را سفارش میکرد .

خــــــــادم الـشــهداء

@khadem_shohda

روش دشمن شناسی شهید دانشگر

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۵۵ ب.ظ


شهیدے که مانند مادرش زهرا بین درو دیوار با پهلو و صورت زخمی، سوخت وپرکشید.

می‌گفت: شناختن دشمن  کافی نیست باید روش‌هاۍدشمن راشناخت.

شهیدعباس دانشگر

جوان مومن انقلابی

شهادت خرداد۹۵

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69

هیچ چشم داشتی به این دنیا نداشت

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۵۴ ب.ظ


شهید جمالی همیشه دنیا را به یک کوپه قطار مثال میزد میگفت وقتی که سوار قطار شدی هیچ وقت به این فکر نیستی که مثلا پردهای قطار عوض کنی یا مبل های قطار را عوض کنید چون میدانید که زود به مقصد میرسید ونیازی به این کارها نیست برادرم هیچ چشم داشتی به این دنیا نداشت...

ارسالی خواهرمعزز شهید

 کانال آقا محمودرضا


شور و اشتیاق حمید برای مراسم محرم

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۴۵ ب.ظ

شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی 

نزدیک محرم بود...شور و اشتیاق محرم باعث شده بود سر از پا نشناسیم. سقف تکیه ای رو که برای مراسم روز عرفه زده بودیم و برای محرم برپا نگهش داشته بودیم در اثر بارش و آب شدن برف ها پر از آب شده و یه حوض به تمام معنا توی سقف ایجاد شده بود.

هوا هم سرد بود ، سوز زمستان خود به خود دستها و صورت ها را کرخ و بی حس می کرد.باید اون آب جمع شده رو با سطل خالی میکردیم.

حمید آقاداوطلب شدند. وقتی دست رو داخل اون آب یخ فرو میبرد نمیدونم چه قدر دستاش بی حس میشد.

همه آب ها رو خالی کرد و سقف تکیه از اون وضعیت در اومد. هیچ وقت یادم نمیره دستش رو چند دقیقه روی بخاری گذاشته بود ولی باز هنوز از یخ زدگی خارج نشده بود.

شهدا تا پای جان برای اسلام خدمت کردند...

کانال شهید

  @modafehhh

شهادت محرم۹۴

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69

نصفه‌شب‌ها مجبور می‌کرد کله‌پاچه بخوریم

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۳۷ ب.ظ


نصفه‌شب‌ها مجبور می‌کرد کله‌پاچه بخوریم. مجید در هر چیزی مرام خاص خودش را دارد. آنقدر مهربان بود که بیرون چیزی نمیخورد هرچی میخواست بخورد میورد خونه دوره هم بخوریم. حتی وقتی قهر می‌کند و نمی‌خواهد شب را خانه بیاید. حتی وقتی نصفه‌شب‌ها هوس می‌کند کل خانه را به کله‌پاچه مهمان کند.

مادر مجید می‌گوید: «معمولاً دیروقت می‌آمد؛ اما دلش نمی‌آمد چیزی را بدون ما بیرون بخورد. ساعت سه نصفه‌شب با یکدست کامل کله‌پاچه به خانه می‌آمد و همه را به‌زور بیدار می‌کرد و می‌گفت باید بخورید.

می گفت: من بیرون نخورده‌ام که با شما بخورم. من هم خواب و خسته سفره پهن می‌کردم و کله‌پاچه را که می‌خوردیم»

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 

دست نوشته شهید تمام زاده

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۳۴ ب.ظ

دست نوشته شهید تمام زاده و ارادت قلبی ایشان به امام خامنه ای.

@shahid_tamamzadeh

کانال رسمی شیخ شهید 

تمام زاده(ابوهادی علی شلمچه)

روایتی از شهید ذوالفقاری

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۳۲ ب.ظ


هادی خیلی روی حضرت آقا حساس بود.

یک بار به او گفتم اگر شعاری ضد حکومت روی دیوار بنویسند و ما برویم پاکش کنیم چه سودی داره، چرا این همه وقت می گذاری تا شعار پاک کنی؟

این همه پاک می کنی، خُب دوباره می نویسند! 

گفت: نه، این کسانیکه می نویسند زیاد نیستند. 

اما می خواهند اینطور جلوه بدهند که خیلی هستند، من اینقدر پاک می کنم تا دیگر ننویسند.

در ثانی اینها دارند یک مسئله ای را که به قول خودشون به رئیس جمهور مربوط می شه رو به حساب رهبری و نظام می گذارند. اینها همه برنامه ریزی شده است.

شهید هادی ذوالفقاری رحمة الله علیه