بخشی از یادداشتهای شخصی شهید محمد حسن قاسمی
بخشی از یادداشتهای شخصی شهید محمد حسن قاسمی در سفر زیارتی به مشهد تابستان ۱۳۹۰:
این روزا هیچی کم ندارم. حتی اگر اکسیژن هم بهم ندن احساس کمبود نمیکنم. همین که حرم امام رضا هستم من را بس. میگه: بابا بیا بیرون بازار بگرد و ... .
میگم: بیچاره نمی دونه کجا اومده.
اگر رفتی مشهد و غیر حرم جای دیگری رفتی یعنی خوب گدایی نکردی. یاد سینه زنی تو حرم امام حسین افتادم. یعنی اگه قرار باشه یه عمل انتخاب کنم که ببرم اون دنیا سینه زنی جلوی ضریح آقای عشق رو میبرم . شک ندارم خیلیها بهم حسودی میکنن. سینه بزنی زار زار هم گریه کنی حسین حسین هم بگی خدایا برای اون شب هزار بار شکرت. حیف که اینجا نمی ذارن روبروی ضریح سینه زنی کنیم.
دل در شور و شین
مست لبهای تو یا حسین
کاش میشد روبروی ضریح، همینطور که دستم رو سینمه بمیرم. کاش همونجا خاکم کنن. زائرها پا بزارن روی قبرم.
خدایا شکرت. حساب من با دنیا نیست... حساب من با توست.
امروز حرم چقدر حال داد. چقدر رها بودم. امام رضا .... خیلی دوستش دارم. رفتم جلو گفتم: آقا من غیر از نوکری کاری بلد نیستم. هوای کار ما رو داشته باش. همین که کارم رو راه انداخت یعنی به نوکری قبولم داره. با اون قسمی که بهش دادم. یادم باشه قسم راهگشا تو حرم امام رضا این است: تو را قسم به محبتی که بین شما و خانم فاطمه معصومه هست.
نمیخوام برگردم. آقا تو را به مادرت زهرا، کاری کن زود به زود بیام مشهد. کاری کن دلم اونقدر تنگ نشه که غم دوباره بیاد سراغم. نمازهای توی صحن جامع را خیلی دوست دارم. دار الحجه را هم همینطور. خیلی دلم برایشان تنگ میشود.
خداحافظ عشق