مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شهیدمدافع حرم حیدر ابراهیم خانی

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ


بســــــــــمه تعالی

با آیه شریفه 111 سوه توبه آغاز می کنم و آن به این  شرح است که خداوند از مومنان جان و مالشان را به بهای اینکه بهشت برای انان باشد خریده است. به اینگونه که در راه خدا می جنگند می کشند و کشته می شوند. خداوند کریم همیشه به من نظر لطف و محبت داشتند و به واسطه امام عزیزی که  کریم اهل بیت است دعاهای مرا مستجاب نمودند و با جرات می گویم  که هر خواسته ای که داشتم برآورده شده مگر آنکه بر خیر و برکت نبود.

من کوچکتر از آن هستم که بخواهم کسی را نصیحت و یا راهنمایی کنم اما چیزی که مرا در این دو سه ماه گذشته بسیار اذیت کرده این بود که بسیاری از مردم و حتی دوستان و همکاران و آشنایان می گفتند:

که این رزمنده ها که به سوریه میروند برای پول و ارزشهای مادی است,برای اعراب می جنگند ,این جنگ چه ربطی به ما دارد ,مگر به کشور ما حمله کرده اند این را به همه شما می گویم عزیزان به فرموده حضرت آیت الله امام خامنه ای اگر ما الان در سوریه نمی جنگیدیم باید در کرمانشاه و همدان با این خدانشناس ها می جنگیدیم از شماخواهش میکنم این حرف هارا نزنید چون دل امام زمان عج را به درد میاورد

برایم طلب کنید من این سفر را با میل و اراده خودم رفتم و هیچ گونه دستور و اجباری در این زمینه نبوده. من با عشقی که به سید علی دارم و حاضر هستم بارها جانم را فدای ایشان کنم این ماموریت را با تمام وجود می روم و امیدوارم که حضرت زینب(س) مرا به لطف خدا یاری دهد تا بتوانم خدمتی به این مملکت و مردم نموده و همچنین رو سفید در پیش شهدا باشم. 

شهدایی که با شهادت خود خوش درخشیدند تا ما به اینجا برسیم

همسر عزیز و مادر مهربانم از شما خواهش می کنم که در مراسم تشییع من بلند گریه نکنید  و این را هم به بقیه زن های فامیل بگویید از حضرت زینب(س) الگو بگیرید البته این درخواست بسیار بزرگی است ولی شما را به جان امام حسن مجتبی(ع) این درخواست مرا انجام دهید اگر روزی به دیدار حضرت آقا(آقا سید علی خامنه ای) رفتید به ایشان بفرمایید از نور دو چشمانم بیشتر دوستشان دارم.

یا زینب(س)

یا رقیه(س)

تاریخ۲۲اسفند۹۴

حیدر ابراهیم خانی

کانال  شهدای گمنام 

@parastohaie_ashegh313

شهید سیدمهدی عالمی (فاطمیون)

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ




جنازه وی در عملیات باغ مثلثی حلب جا ماند

روحش شاد و یادش گرامی

@fatemeeun313 

جمله ای از شهید رضا اسماعیلی (شهید فاطمیون)

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۴۵ ب.ظ

عاشقی ک سن و سال نمیشناسد

تمام آنچه که دارم و در توانم هست 

رامیگذارم تا حرم پابرجا بماند

جمله ای از شهید رضا اسماعیلی(ذبیح فاطمیون)

@resanefatemiyoon

@fatemeeun313 

ماجرای تغییر فامیلی سردار همدانی

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۴۰ ب.ظ



آن روزها فامیلی بنده، همدانی نبود. روز پنجم جنگ که حاج محمد بروجردی به سرپل ذهاب آمد، بعد از بازدید مفصل و دقیقی که از منطقه داشت، رو کرد به بنده و با آن لبخند ملیح و دلنشین و ته لهجه‌ی قشنگ لرستانی خودش، گفت: برادر همدانی؛ این محور، محور بچه‌های همدانی است.

تو که مسوول این جبهه‌ای، همدانی هستی، پس جبهه‌ی شما هم از این به بعد، جبهه‌ی همدانی‌هاست به این ترتیب و از سربند همین ماجرا، دیگر همه به خط پدافندی ما می گفتند جبهه‌ی همدانی ها، به بنده هم می‌گفتند؛ برادر همدانی!

این طوری بود که با نام فامیلی همدانی معروف شدم. در نام فامیلی قبلی، پسوند همدانی وجود داشت. نام فامیلی قبلی بنده، شاکویی همدانی بود.

چند سال پس از ختم جنگ تحمیلی، به امر سردار محسن رضایی میرقائد، رفتم و شناسنامه‌ام را عوض کردم. به یاد دارم آقا محسن، نامه‌ای خطاب به رئیس وقت سازمان ثبت احوال کشور نوشت و در آن نامه، از ثبت احوال خواست تا نام فامیلی بنده را در اسناد سجلی، رسماً از شاکویی همدانی، تبدیل کنند به همدانی.

در نتیجه، شاکویی حذف شد و فقط همدانی آن باقی ماند. این نام فامیلی فعلی، در اصل، یادگاری است از شهید عزیزمان حاج محمد بروجردی، که خدا ایشان را با بزرگان بهشت محشور کند.

@razmandeh_emam_khameney

خاطره ای از شهید روح الله قربانی

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۳۶ ب.ظ

تعریف کرد که: بهش گفتم علی (روح الله) نزدیک 60 روزه که اینجایی، بسه دیگه نمیخوای برگردی؟ تو صورتم نگاه هم نکرد، همونجوری که داشت کارشو انجام میداد جواب داد: کجا برم، ناموسم اینجاست زن و بچه ی شیعه، ناموس شیعه تو الفوعه و کفریا و نبل و الزهرا تو محاصره است، اونا ناموس منند، کجا بذارم برم ...  چند روز بعد پیکر پاک و سوخته اش رو برگردوندند ...  بدهکاریم ... به شهدا

"نقل از صفحه یکى از دوستان شهید"

قسمتی از رفتارهای شهید (ابوالفضل راه چمنی)

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۲۸ ب.ظ


ابوالفضل جان، لباس زیبای شهادت مبارکت باد.

شهادت ۱۸ فــــــــــروردین ۹۵

حافظ قرآن، جوان متدین ، عاشق ولایت و

مدافع حرم حرم عمه جان امام زمان عج

ابوالفضل راه چمنی همه را بهت زده کرد.

ابوالفضل عزیز جای تو در محل،هیئت، مسجد حضرت زینب سلام الله علیها تا قیام قیامت خالی شد.

دیگر نمازگزاران مسجد  صـــــدای زیبای  قرآنت را نمی شنوند.

برای همیشه مسجد خدمت خادم بی ریای خود را نمی بیند.

دیگر استخرهای پاکدشت از وجود تو خالیست  غریق نجات

دیگر کوه های اطراف روستا نوازش قدم های تو را حس نمی کند.

دیگر نو عروست، مهربانی همسر خود را نمی بیند.

ابوالفضل جان دیگر توان نوشتن حال حاج اکبر پدرت ،مادر و خواهران و برادرانت را ندارم.

یاد اشک ها، هق هق گریه ها و سینه زنی های شب تاسوعا و عاشورایت بخیر.

یاد آشپزخانه  مســـــجد و  شستن ظرف های عزاداران محرم بخیر.

یاد الهی العفو  به فاطمة شب های قدرت بخیر.

عزیزم حالا اهالی محل علت غیبت های طولانی تو را فهمیدند.

فهمیدند اگر جای تو در  صف جماعت خالی بود ولی جایت در صف مدافعان حریم پاک خواهر اربابت سبز سبز سبز بوده .

ولی افسوس که در هر دو صف جایت را به خاطرات شیرین سپردی و رفتی.

ابوالفضل جان سلام ما را به ارباب برسان

 نقل از دوستان مسجد

بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم

@Shohadaye_Modafe_Haram

شهید صدرزاده در کنار گروهی از نوجوانان

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۲ ب.ظ

وصیت شهید حجت الاسلام علی تمام زاده به پسرش

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ب.ظ

آقا محمد هادی، پسر قشنگ و خوشگل من، من برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا  میداند که یک دل سیر دلم برایت تنگ شده و دوست دارم بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانم. عزیزم اگر از سن طفولیت عبور کردی پسر مودبی برای مادرت باش، عصای خانواده باش، مسیر اهل بیت را فراموش نکن، با افراد با ایمان نشست و برخاست کن، دوستان با ایمان انتخاب کن، همیشه توکلت به خدای مهربان باشد، از اهل بیت عصمت و طهارت مدد بگیر و آن ها را وسیله برای رسیدن به خدا انتخاب کن، سختی ها را بر جان بخر و بدان که پیروزی از آن متقین است. دوستت دارم کوچولوی دوست داشتنی من...

کانال شهید حجت الاسلام علی تمام زاده

طلبه شهید محمد مسرور ( داماد شش ماهه)

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۵۴ ب.ظ



همرزمان محمد تعریف میکنند که روز چهلمی که در سوریه بودیم با محمد در صف تلفن ایستاده بودیم.ناگهان محمد گفته بود دیگه خسته شدم.یکی از همرزمانش ناراحت میشود و می گوید محمد چرا این حرف را میزنی؟ما از زن و فرزند و خانواده گذشته ایم امده ایم اینجا برای دفاع از دینمان .ان وقت تو میگویی خسته شده ام.محمد همان موقع با لبخند همیشگی که بر لب داشته بود گفته بود از اینجا ماندن خسته نشده ام.از این خسته شده ام که 40 روز است اینجایم و هنوز دینم را به اربابم ادا نکرده ام

تاریخ شهادت۹۴/۱۱/۱۶

@Shohadaye_Modafe_Haram 

جانبازی که جانش را مدیون شهید روح الله طالبی می داند

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۴۵ ب.ظ

بسم رب الشهدا...

الحمدلله به لطف میزبانی آقا حامد در خدمت برخی از مدافعین حرم در کانال هستیم...و این برای ما باعث افتخاره و دعاگو هستیم ان شاالله در جبهه ی حق علیه باطل موفق و پیروز باشن.

یکی از مدافعین لطف کردن خاطرات جانبازیشون رو که شهید روح الله طالبی نجاتشون داده برامون تعریف کردن، ما هم کسب اجازه کردیم تا بتونیم نشر بدیم.

بسم الله...

در جبهه ی حلب و در عملیاتی به  نزدیکای من یک خمپاره اصابت کرد ولی ترکشی به من نخورد ولی از شدت موج از حال خودم بیحال شده بودم و سرم گیج می رفت نمیدونستم  چیکار کنم که ناگهان دیدم داعشی ها بهم خیلی نزدیکن حداقل با فاصله ی 8یا 9متری.

سریع پا به فرار گذاشتم بدون  اسلحه، یکی از پاهام تیر خورد و من سرعتم خیلی کم شد و با یک پا سعی میکردم فرار کنم که حرامیا اون پام رو هم زدن.نامردا نشونشون حرف  نداشت.که تو اون لحظه روح الله طالبی که تک تیرانداز ماهری بود سه نفر از داعشی هارو که به من نزدیک بودن مورد هدف قرار داد که هم رزم هام تونستن بیان و منو عقب بکشن تو این مدت ازم خیلی خون رفته بود که بیهوش شدم.

بعد از هوشیاریم دیدم در یکی از بهداری های سوریه هستم و گلوله هارو از پاهام خارج کردن و بعد از چند روز هم به بیمارستان بقیه الله تهران منتقل شدم بعد ها دوستان تعریف کردند که همون روز روح الله طالبی منو که نجات داد بعد چند ساعت  ترکش بهش اصابت کرده و کل بدنش از بین رفت. میشه گفت فقط پاهاش برگشت ایران و دفنش  کردن.....

من مدیون روح الله هستم اگه نبود اسیر میشدم و مورد شکنجه های شدید حرومیا قرار میگرفتم.

ممنون از جانباز حرم بی بی زینب س

ستوان یکم پاسدار آقا امیر

با صلواتی یاد کنیم شهدای حرم مخصوصا شهید روح الله طالبی و همه ی رزمندگان مقاومت که برای امنیت و آرامش ما دور از خانواده و وطن سختی های بسیاری رو متحمل میشن...

ان شاالله که دعاگومون باشن.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کانال شهید حامد جوانی

@alamdar13

شهید مدافع سید محمد حسینی (فاطمیون)

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۴۱ ب.ظ


از شهدای لشکر فاطمیون

تاریخ تولد:۱۳۷۱/۹/۱۸

تاریخ شهادت:۱۳۹۴

محل شهادت  تدمر

کانال روایت فتح 

گفتگو با مادر چند شهید

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ب.ظ

امروز سعادت داشتم در محضر مادری بزرگوار باشم ،ایشون پنج فرزند پسر داشتن که یک فرزندشون به اسم سید اسحاق موسوی شهید شده ،یک فرزندشون به اسم سید محمد موسوی مفقودالاثر شده و یک فرزندشون (متاسفانه اسمشون یادم نیست ) جانباز و یک فرزندشون به اسم سید مهدی موسوی در حال حاضر رزمنده و در جبهه سوریه

دامادشونم در جبهه ...     فرزند شهیدشون مجرد بودند ،فرزند مفقود الاثرشون دارای سه فرزند دختر و فرزند مدافع حرمشون به تازگی بابا شدند . این مادر بزرگوار نقل کردند زمانی که سید اسحاق برای اولین بار می خواست اعزام بشه من و باباش به شدت مخالفت کردیم.اتفاقا محرم بود .من و پدرش می خواستیم بریم هیئت سید اسحاق جلومون رو گرفت و گفت نرید.ما تعجب کردیم .گفتیم سید تو که از بچگی  هیئتی هستی ، اهل مسجدی ، چت شده ؟  گفت: برای شما چه فرقی میکنه برید یا نرید ؟ وقتی اجازه نمیدید از خواهرش دفاع کنم .  مادر بزرگوار شهید فرمودند : این حرف سید اسحاق جرقه بیداری معرفتی ما شد.و با رضایت  کامل  راهی سوریه شد. مادر شهید گفتند سید اسحاق از خوشحالی کل محله رو شیرینی دادند.چهار مرحله به سوریه اعزام شدند که هر مرحله دو ماه طول کشید .مرحله سوم که برگشت خیلی بی تاب بود میگفت مادر من لیاقت شهادت رو ندارم.تا این که رفت و مرحله چهارم  خبر شهادتش اومدو هنوز پیکرش نیومده.سید اسحاق کارش شناسایی بوده و سید مهدی کارش تخریب. بعد از شهادت سید اسحاق یه شب مادر شهید بیقراری میکنه تا اینکه شب در عالم خواب بی بی زینب(س) رو کنارش میبینه .بی بی فرمودند: من توی یک روز72 تا شهید دادم شما فقط اسحاق رو دادید..... مادر شهید نقل کردند اینقدر شرمنده شدم که از خجالت نتونستم سرم رو بالا کنم ، زبانم قفل شده بود..صبح که بیدار شدم از خدا و حضرت زینب(س) معذرت خواهی کردم از اون به بعد آرامش عجیب و باور نکردنی بهم روی آورده . 

در کنار این مادر با اون روحیه بالا احساس حقارت می کردم...

فقط ذره ای از صبر حضرت زینب  سلام الله علیها در وجود ایشون طنین افکنده بود ..

کلنا عباسک یا زینب...

خادم الشهید حرم حضرت فاطمه معصومه(س)

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۲ ب.ظ

لباده وپیرهن وکارت شناسایی شهیدمدافع حرم علی اکبر عربی

(ارسالی توسط محسن کرمعلی)

@sh_modafeaneqom

کلنا عباسک یا زینب

کانال شهدای مدافع حرم قم 

شهید مدافع حرم علی اکبرعربی 

شهید رضا ابوالقاسمی

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۲۲ ب.ظ


 شهید رضا ابوالقاسمی  هم به جمع دوستان شهیدش پیوست. در منطقه العیس به شهادت رسید.

شهدا و ولایت پذیری (شهید کوچک زاده)

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۱۷ ب.ظ


ریحانه،آقا کجاست؟اقاکجاست؟عکسشونو نشونم بده

 آقا،آقا...

آفرین بابایی..."

معمولا بچه هایی که دیده بودم اولین کلمه ای که یاد میگرفتند بابا یا مامان بودش،ولی وضعیت خانه ما فرق داشت،ریحانه اولین چیزی که یاد گرفت این بود که وقتیکه سوال میپرسیدیم عکس آقا رو نشونمون بده،ریحانه هم می گشت دنبال عکس رهبری درخانه و با دست نشانش میداد و با خنده میگفت آقا آقا!

وحامد بچه را بغلش میکرد و میبرد تا عکس رهبری را ببوسد و بعدش کلی ذوق میکرد بابت این قضیه...

برای فاطمه هم ماجرا همینطور بود.

مقید بود صحبتهای رهبری به مناسبتهای مختلف را پیگیری کند.گاها بعضی جملات ناب ایشان را برای بقیه پیامک کند.خصوصا مرتبط با مشکل یا دغدغه مخاطبش...مثلا توصیه های رهبری در مورد کار فرهنگی را برای یکی از افراد که تازه شروع به انجام کار فرهنگی کرده بود،میفرستاد...

به نقل از همسر شهید

@shahidhamed