مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۹۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

توسل به شهید صدرزاده

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ


سلام.امروز صبح قرار بود به یکی از اداره جات برم برای پرداخت جریمه نا حقی که طبق بعضی قوانین غلط بر من تحمیل شده بود.حدود 700 هزارتومان بدهی قطعی بود که من نتونستم  نه تخفیف بگیرم نه بخشش.همیشه بعضی وقتها به شهید جهان آرا متوسل میشدم 14 صلوات براش هدیه میفرستادم ازش می خواستم مشکلم رو حل کنه.شهید جهان آرا رو خیلی دوس دارم اما این دفعه نا خود آگاه یاد شهید بزرگوارمون سید ابراهیم همون آقا مصطفی صدر زاده افتادم.بدون فکر شروع کردم باهاش حرف زدن گفتن سید جان تو که میدونی در حقم ظلم شده اگر میدونی بیا حقم رو نزار ضایع بشه و در قلبم توسل کردم به روح شریفش.وقتی رفتم تصویه حساب کنم دیدم دویست هزار تومن دیگه هم اومده رو حسابم.خیلی ناراحت بودم چندتا اتاق رفتم اما نشد.دیگه تسلیم شده بودم حالم گرفته شده بود اصلا از اداره زدم بیرون.چند قدم که دور شدم یکدفعه مثل اینکه پاهام از فرمان من سرپیچی کنن ایستادن.یکی تو گوشم انگار بگه برو بالا جایی که اول رفتی نامتو بگیر.منم بی اراده برگشتم از پله بالا رفتم رسیدم دم اتاق تسویه حساب.رفتم تو اتاق تا چشمش به من افتاد کاغذ مهر خورده رو به من داد گفت بفرما برو نامه تسویتو از امور اداری بگیر من که خشکم زده بود نامه رو گرفتم رفتم و باسید نجوا میکردم که خدایا ما کجا اینها کجا چقدر بدبختیم چقدر بی چاره ایم اونها به کجا رسیدند ما به کجا.دوستان این شهید حاجت میده به معنای واقعی عرض میکنم اگر جایی گیر دارید اینها دستشون بازه استمداد بخواهید.شادی روح سید ابراهیم عزیز صلوات هدیه کنید.والسلام

پیوند آسمانی...

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۰ ب.ظ


شهید مدافع حرم هادی ابراهیمی

سر سفره ی عقد آروم تو گوشم گفت : میدونی من فردا شهید میشم…؟

خندیدم و گفتم ...از کجا میدونی…!

نکنه علم غیب داری... !؟"

گفت: آره…دیشب... مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) رو تو خواب دیدم..

ازدواجمو بهم تبریک گفت...بعدشم بهم وعده ی شهادت داد...

بغض کردم و گفتم :  "پس من چی ...؟! میخوای تنهام بزاری بری ...؟!

نبود شرط وفا بری منو نبری... تو که میدونی فردا قراره شهید  شی...پس چرا نشستی پا سفره عقد...

چرا منوبه عقد خودت درمیاری...؟ دستمو فشرد... لبخندی زد و گفت :

آخه شنیدم… شهید میتونه بستگانشو شفاعت کنه... میخوام توی اون دنیا جزء شفاعت شده هام باشی...

میخوام مجلس عروسی واقعی رو اونجا برات بگیرم...

کانال «شهید هادی ذوالفقاری»

 @shahidzolfaghari

امشب نمی دونم چرا دلم اینقدر گرفته.

بهانه ابو حامد و فاتح رو میگیره،

یادمه حاجی رضا رو خیلی دوست داشت

خیلی ها شاید یادشون باشه اون مشکلات معروف را....

یادم وقتی اون شب فاتح از در وارد شد ، یه نگاه،پر از درد به حاجی کرد و گفت؛

فقط می خوام بدونم آخه گناه من چی بوده؟

حاجی در جواب فقط گفت؛ بی گناهی کم گناهی نیست در درگاه عشق.

خیلی خون دل خوردی رضا جان. قبول باشه ان شالله

حرف دل یکی از فرماندهان لشکر فاطمیون با سردار رضا بخشی فاتح

کانال رسمی رسانه فاطمیون

https://telegram.me/joinchat/A7DZlzw1ii8KPMCADVIq6w

شهید مدافع حرم شهیدهادی احمدی فاطمی

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۲ ب.ظ



از منطقه چاله شنی ورامین

شهادت:95/2/16 

خان طومان

کانال رسمی رسانه فاطمیون

https://telegram.me/joinchat/A7DZlzw1ii8KPMCADVIq6w

پلاک و انگشتری شهید مسعود عسگری

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۹ ق.ظ

با همان آبـی کہ من پُشت سر تو ریختم

سوختم رحمـی کن وخاکسترم را جمع کن

وقت رفتن کوه بودے حالا تابوت و پلاکـ

حسرتِ چشمان خیس دخترم را جمع کن

 @oshagho_shohada 

حامد یه انسان معمولی نبود... ومعمولی هم نموند....

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ق.ظ




بسم رب الشهدا...

یه روز سر کار بودم که بهم زنگ زد

سلام داداش کجایی؟؟؟ گفتم سر کارم داداش

گفت مهرداد میتونی با ماشینت بیای دنبالم؟؟

چون هروقت بهش زنگ میزدم بدون سوال درباره ی کارم، میومد دنبالم، منم ازش چیزی نپرسیدم. ماشینو برداشتم و رفتم.

وقتی رسیدم دیدم ماشینش تصادف کرده و جلوش داغون شده.گفتم حامد خودت چطوری خوبی؟؟ چیزیت که نشده؟؟

گفت نه نگرانم نباش هیچیم نیست.بیا بریم دنبال تعمیرکار.

حامد حواست کجاس پس؟؟چرا دقت نمیکنی؟؟اخه تو که شیفت بودی بیرون چیکار میکردی؟؟

جوابی بهم نداد !!

تو راه بهش گفتم حامد مقصر تویی؟؟

گفت نمیدونم ولی انگار منم !!گفتم ینی چی آخه؟؟ نمیدونی مقصری یا نه؟؟؟

گفت: مقصرم ولی بیمه نمیدم میخام پول نقد بدم به طرف، که بیمم حیف نشه.

گفتم راس میگی حیفه بیمه، پول نقد میدیم.نگران پولم نباش منم پول همراهم هست.

چند روزی ماشین خودش تو تعمیرگاه بود و پول کسی که ماشینو بهش زده بود رو هم دادیم.

بعد چند مدت فهمیدم که خودش تصادف نکرده بود!!!

یکی از سربازاش برای بیرون رفتن با نامزدش ماشینش رو از گرفته بود و تصادف کرده بود!! اینم به روش نمیاورد!!

میگفت سربازه خوب شاید پول نداره و نباید جلو نامزدش شرمنده بشه...

بله این بود داداش من 

باید باهاش زندگی میکردی که بفهمی حامد کی بود

حامد یه انسان معمولی  نبود...

ومعمولی هم نموند....

خدایا کمک کن مثل حامد باشیم...

ان شاالله

با تشکر از آقای بالازاده، رفیق شهید جوانی

کانال شهید ابوالفضلی، حامد جوانی

@alamdar13

کانال آرشیو خاطرات شهید

@shahid_javani

بیرق علمدار

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ق.ظ


این بیرق علمداره 

هنوز رو  زمین نیفتاده 

امیر محمد عابدینی

تنها یادگارشهید علی عابدینی

اسلحه ام بردوش... بابایی راهت ادامه دارد ...

شهدای مدافع حرم استان مازندران

@modafeanharam_mazandaran


با عرض سلام و تبریک و تهنیت خدمت مولایم ولی عصر صاحب الزمان (عج)

«کلنا عباسک یا زینب» رهبرا؛  شاهد باش که مجتبای من با عزمی راسخ و نیتی خالصانه و داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم و عمه سادات پای به میدان مبارزه نهاد و تا آخرین نفس در دفاع از حرم عمه‌تان ایستاد و جان خود را خالصانه در این راه فدا کرد.

سیدا؛ مطمئن باش تا جوانانی همانند مجتبا در ایران اسلامی هستند نمی گذرند حتی یک آجر از حرم مطهر کم شود و اجازه نمی‌دهند که پای نحس و نجس تکفیری‌ها به حرم باز شود و در مقابل تمام کج‌روی‌ها و کج‌فهمی‌ها می‌ایستند.

آقای من؛ به عمه‌تان عقیله بنی هاشم بفرما که دو فرزند نوجوان مجتبی را چنان تربیت می‌کنم تا همچون پدرشان در رکابتان تا رفع تمام پلیدی‌ها و ظلم و جورها مبارزه کنند و در راه حسین بن علی علیه السلام فدا شوند و جانشان را تقدیم به قاسم بن الحسن نمایند.

خداوندا؛ این هدیه کوچک را از خانواده ما قبول فرما و به ما صبر جزیل عنایت کن تا غم سنگین هجران مجتبی را تحمل نماییم و بتوانیم در برابر تمام صحنه‌های افراد کج فهم ایستادگی کنیم و این بار سنگین امانت را به سر منزل مقصود و قرب الهی ببریم.

اوج جنایت دشمنان اسلام

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳ ق.ظ

شهید مسلمی سواری درحالی که زخمی بودند و جان دربدن داشتند توسط داعشیان کافر و عمال صهیونیستی زنده زنده در آتش سوزانده شده و با مظلومیت تمام به فیض شهادت نائل گشتند .

بانک جامع اطلاعات شهدای حرم


در ایام سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) سنگ مزار یادبود سردار شهید حاج حمید تقوی‌فر در قطعه 29 گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران جانمایی می‌شود.

این مراسم روز یکشنبه 16 خردادماه با حضور جمعی از همرزمان این فرمانده شهید، مسئولان بنیاد شهید و امور ایثارگران و خانواده او برگزار خواهد شد.

حاج حمید تقوی‌فر یکی از فرماندهان شهید مدافع حرم است که در دوران دفاع مقدس نیز سابقه فرماندهی و فعالیت در بخش‌های مهم اطلاعات و عملیات را داشته است.

حاج حمید تقوی‌فر مجاهدی نستوه در ششم دی‌ماه 1393 پس از ماه صفر در منطقه عزیز بلد در سامرا در حالی که پیشرو تمام نیروهایش بود پس از آزادسازی کیلومترها مناطق مسکونی از چنگال داعش در زیر آتش‌ رگبار آن حرامیان با اصابت دو گلوله در پهلویش در میدان جنگ به شهادت رسید.پیکر این فرمانده در گلزار شهدای اهواز در جوار مزار پدر شهیدش به خاک سپرده شده است.

این فرمانده پس از شهادت در کشور عراق به «سردار سامرا» شهرت یافت.

Https://telegram.me/joinchat/BAgP2DwFd5gEfsQq-eSYhA 

@ammarpress عمار پرس

همین کارت باعث میشه شهادتت عقب بیفته.

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۸ ق.ظ


اوایل امسال با تعدادی از رفقا من جمله شهید سیدابراهیم (مصطفی صدرزاده)رفته بودیم برا شناسایی قبل از عملیات (تو منطقه ی درعا)

حین برگشت، با توجه به فصل بهار و کشتزارهای گسترده ی تو منطقه، حاشیه ی راه بوته های بلندی که انتهای ساقه هاشون، خارهای توپی شکل( اندازه ی یه گردوی بزرگ) رشد کرده بود...و من رو وسوسه میکرد که با پوتین بزنم زیرشون...

بالاخره شروع کردم و اولیش رو با پوتینم هدف گرفتم و با دورخیزی،محکم زدم زیرش....که بعد از کنده شدن به هوا پرتاب شد....با خودم گفتم عجب کیفی داد...

بعدش شروع کردم...دومی و سومی....

تا اینکه سیدابراهیم صدام کرد...ابووووعلی...

گفتم جانم...

با همون لحن شیرین و قشنگش گفت:قربونت بشم....آخه اینا هم موجود زنده ان و همین کارت باعث میشه شهادتت عقب بیافته....

بعد از این حرفش کلی تو فکر رفتم و گفتم بابا این سید تا کجاهاشو میبینه....و نفهمیدم کی رسیدیم به مقر...

و فهمیدم که تا سیب نرسه از درخت نمیافته....بله من و امثال من هنوز کال هستیم و لایق نشدیم....شهدا گاهی نگاهی....

دعاکنید لایق بشیم...

شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات

"دم عشق،دمشق"

Dame eshgh, Dameshgh

https://telegram.me/Labbaykeyazeinab

شڪنجہ‌گرِ مدافع حرم!!!

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۶ ق.ظ


 شڪنجہ‌گرِ مدافع حرم!!!

در اردوگاہ تڪریت۵، جوانے بہ نام «ڪاظم عبدالامیر»، مسئول شڪنجہ اسراے ایرانی بود.

یڪے از برادران ڪاظم، اسیر و برادر دیگرش هـم در جنگ ڪشتہ شدہ بود؛ برای هـمین ڪینہ خاصے نسبت بہ اسراے ایرانے داشت و انگار ایرانیہـا را مقصر هـمہ مشڪلات خود مےدانست!

ڪاظم، آقاے ابوترابـے را خیلے اذیت مےڪرد. او مےدانست ڪہ حاج آقا ابوترابـے، فرماندہ و یڪ روحانےِ انقلابـے است؛ بہ هـمین دلیل ضربات ڪابلے ڪہ نثارش مےڪرد، شدت بیشترے داشت؛ اما مرحوم ابوترابـے هـیچگاہ شڪایت نڪرد و حتـے بہ او احترام مےگذاشت! ڪاظم از هـر فرصتے براے شڪنجہ روحی، روانے و جسمے اسرا بہ ویژہ حاج آقا، استفادہ مےڪرد.

تنهـا خوبـے ڪاظم، شیعہ بودنش بود. خانوادہ ڪاظم بہ روحانیان و سادات احترام مےگذاشتند؛ اما آقاے ابوترابـے، حڪم یڪ اسیر را براے ڪاظم داشت نہ یڪ سید روحانـے!

یڪ روز ڪاظم با حالت دیگرے وارد اردوگاہ شد. یڪ راست رفت سراغ آقاے ابوترابـے...

ما تعجب ڪردیم و گفتیم لابد شڪنجہ جدید و...

اما از آن روز، رفتار ڪاظم با اسرا و آقاے حاج آقا تغییر ڪرد و دیگر ما را ڪتڪ نمےزد.

وقتے علت را از حاج آقا پرسیدیم، گفت: «ڪاظم آن روز من را ڪشید ڪنار و گفت خانوادہ ما شیعہ هـستند و مادرم بارهـا سفارش سادات را بهـ من ڪردہ و بارهـا گفتہ بود مبادا ایرانےهـا را اذیت ڪنی؛ اما دیشب خواب حضرت زینب(سلام الله علیہا) را دیدہ است و حضرت نسبت بہ ڪارهـاے من در اردوگاہ، بہ مادرم شڪایت ڪرده اند...

صبح مادرم از دستم خیلی ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاہ ایرانےهـا را اذیت مےڪنی؟! 

حلالت نمےڪنم... حالا من آمده‌ام ڪہ حلالیت بطلبم..‌.»

ڪم ڪم محبت حاج آقا ابوترابـے در دل ڪاظم جا باز ڪرد و شد مرید ایشان، به طوری ڪہ وقتے قرار شد آقاے ابوترابـے را بہ اردوگاہ دیگرے بفرستند، ڪاظم گریان و بسیار دلگیر بود.‌..

وقتے اسراے ایرانے آزاد شدند، ڪاظم برا خداحافظے و بدرقہ، تا مرز ایران آمد.

او بعد از مدتے نتوانست دورے حاج آقا ابوترابـے را تحمل ڪند و براے دیدن ایشان، راهـے تهـران شد؛ اما وقتے فہـمید که حاج آقا بہ رفقاے شہیدش پیوستہ است؛ بہ شدت متاثر شد و براے زیارت مزارش، بہ مشہـد رفت و مدتہـا آنجا بود.

ڪاظم از خدا مےخواست تا از گناهـانش نسبت بہ اسراے ایرانے بگذرد. او بہ سراغ برخے از اسراے ایرانے ڪہ شڪنجہ‌شان ڪردہ بود رفت و حلالیت طلبید. او حتے تا روستاهـاے خراسان هم رفت...

«ڪاظم» داستان ما، مدتے قبل رفت سوریہ و در دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیہا)، بہ شہـادت رسید.‌..

برگرفتہ "ڪتاب مدافعان حرم"، ڪارے از گروہ شہید هـادے، ص۲۴

کانال شهید مدافع حرم مهدی علیدوست آلانقی

 @shahidalidoost

ایشون دائم الوضو بودن ونمازشب خون بودن، به نمازاول وقت اهمیت زیادی میدادن وتاجایی که درتوان بود نمازجماعت شرکت میکردند اگه نمیتونستن به نمازجماعت برسن توخونه دونفری نمازجماعت میخوندیم. شهید توصله ارحام زبانزد همه بودن خونه هرکی متوجه میشدن یه نسبت فامیلی دارن یه بارم شده میرفتن تورفت وامداشون به انقلابی بودن وساده زیستی افرادخیلی توجه میکردن به سادات ارادت خاصی داشتن وعقیده داشتن بالاترین شانس زندگیمون اینه که باسادات رفت وامدکنیم...

میگفتن اگه میخوای شکرگذار نعمتهای خداباشی باید با ادمای ساده زیست ومومن رفت وامدکنی وبرکت زندگیت واز رفت وامد با ازاده ها وجانبازان ومخصوصا سادات وشهدابگیری

امکان نداشت بهشت رضا برن و سرخاک حاج اقای تهرانی وسردارشوشتری وامام جمعه نرن..... خداوند طوری براش خواست تابعدازشهادت هم چندقدمی بیشتربا این عزیزان فاصله نداشته باشن

هیچ وقت امربه معروف وترک نمیکردن وترسی هم برا به خطرانداختن جونشون نداشتن.

به من میگفتن تو امربه معروف باید سنجیده عمل کرد نه اینکه امربه معروف وسنجیده گذاشت کنار...

یه وقت اگه میخواست هندونه بخره به شرط چاقونمیخرید میگفت اگه قراره ضرر باشه بذارمن ضررکنم نه اون فروشنده.

توخرید لباس برا بچه ها حساس بودن که لباس خارجی نخرم روش نوشته انگلیسی بامعنی بد ننوشته باشه کراوات یاپاپیون نداشته باشه, شلوارک نپوشن..... میگفت پوشش بچه ها نشون دهنده اعتقادات پدرومادره


شهیدسیدجواداسدی

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ق.ظ

دو روز قبل از اعزام به سوریه گفت: خواب دیدم بدنم با خمپاره قطعه قطعه شده.

وبه آسمان پرواز کردم و از آن بالا پیکرم را می بینم و می خندم.

محل شهادت: خان طومان

شهادت۹۵

بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم

@Shohadaye_Modafe_Haram

شهادت خبرنگار عراقی در شهر فلوجه

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۰ ب.ظ

خبرنگار مقاومت اسلامی نجباء درپی تیراندازی اعضای گروه داعش در شهر فلوجه به شهادت رسید.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم ، «عبدالله عریان عودة» خبرنگار واحد الاعلام الحربى مقاومت اسلامى نُجَباء، پس از آنکه در روز جمعه هفتم خردادماه در ورودى شهر "فلوجه" از سوى تک تیرانداز داعشى هدف قرار گرفت؛ به مقام رفیع شهادت نایل آمد.

وى سرانجام شب گذشته دوشنبه 10 خردادماه پس از چند عمل جراحى و تحمل جراحات عمیق وارده، به سید و سالار شهیدان لبیک گفت.

پیکر این خبرنگار شهید صبح روز سه شنبه با حضور رزمندگان سازمان بسیج مردمی عراق (الحشد الشعبی) تشیع و سپس به خاک سپرده شد.

خبرگزاری نسیم