مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۹۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

تشییع شهید هادی احمدی

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۷ ب.ظ


تشییع پیکر شهید هادی احمدی

به سوی گلستان شهدای حسین رضا ورامین

عصر 13خرداد95

کانال فاطمیون

https://telegram.me/joinchat/A7DZlzw1ii8KPMCADVIq6w

حضور دکترسعیدجلیلی در منزل شهیدهادی احمدی

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ

حضور دکترسعیدجلیلی

نماینده رهبرمعظم انقلاب در شورای عالی امنیت ملی

در منزل شهید افغانستانی مدافع حرم 

شهیدهادی احمدی

در ورامین 

کانال شهدا فاطمیون

https://telegram.me/joinchat/A7DZlzw1ii8KPMCADVIq6w

شهیدعدیل حسین(حسینی) مدافع حرم زینبی

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۷ ب.ظ

شبا گریونن اونایی که روزا مردِ میدونن

میخندن با یتیما و براشون شعر میخونن

در باغ شهادت پیش روی عاشقا بازه

فقط عشقه که تو میدون از آدم مرد میسازه

نشون دادیم به عالم تو حرم ها شور غیرت رو

خود زینب(س) جدا کرده علمدارای این خط رو

شهدای پاکستانی مدافع حرم

تیپ زینبیون


✍دستخط شــ‌هید جاویدالاثر«سیدحمید سجادی»

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۲ ب.ظ

یاد یاران

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۰ ب.ظ


دلنوشته شهید مهدی علیدوست برای دوستان شهیدش در تاریخ 91/3/14 

نوشته شده در وبلاگ شخصی شهید

خیلی چیزا تو ذهنمه برای نوشتن مخصوصا این روزا

اگه به ۱ سال پیش برگردید (تو آرشیوهام) میبینید که همچین روزایی بود که برای تجدید بیعت با حضرت امام

پیاده راه افتادیم به سمت مرقد امام.

کار ندارم با سختیهایی که تو مسیر کشیدیم و چه خاطراتی برامون ثبت شد

نکته اینجاست

شهروز ، شکارچی  ، سلیمانی

آره سه تا اسمه

کسهایی که پارسال با هم بودیم و امسال نیستن یعنی هستن و ما پیش اونا نیستیم

سه شهید ، سه مرد ، سه دوست

قبلا یه چیزایی ازشون نوشته بودم

فقط خواستم بگم که الان که دارم مینویسم دلم سنگینه

بغضی تو گلومه که خیلی وقته میخواد بترکه ولی نمیترکه

به فرض ترکید چی میشه؟

سبک میشم؟

چه فایده....

شهروز ، سلیمانی ، شکارچی

دیگه احساس نمیکنیم وجودشون را

ای خدا...

مهدی جان .. امسال هم ما داریم برای پیاده روی میریم مرقد امام

پارسال پیش هم بودیم و امسال نیستی

یعنی هستی و ما پیش تو نیستیم 

الان که دارم مینویسم دلم سنگینه .. از نبودنت 

یعنی میشه سال دیگه منم بیام پیشت؟

حس کنم وجودت رو؟ 

ای خدا....

 شهید مدافع حرم مهدی علیدوست آلانقی

 @shahidalidoost 

منتظر هدیه تولّدم بودم

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۳ ب.ظ


 تکه تکه شده بود. بخشی از بدنش را آوردن دفن کردن وبخش دیگری که بعدا پیداشد را از قضا در سالروز تولد خانمش آوردن...گفته بود منتظر هدیه تولّدم بودم وهادی بخشی از بدنش را برایم هدیه فرستاد. 

هادی جعفری

شهید مدافع محمد حسن شیخ عیسی

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۲۵ ب.ظ


محمد حسن شیخ عیسی

هنوز بیست سالش نشده بود،پاسپورت نداشت أما مشتاق زیارت امام حسین علیه السلام در اربعین بود

نور صورتش عجیب بود،دوستی چند روز پیش بهش می گفت: مثل بچه بسیجی های زمان جنگ ما میمونی،بدجوری نور بالا میزنی

سرش رو پایین انداخت و گفت: میخوام قبل شهادت کربلا رو ببینم

خیلی ها پیاده تو مسیر نجف به کربلا دنبال حسین علیه السلام گشتند و او پیاده تو کوچه پس کوچه های جوبر در حومه ی دمشق پیداش کرد

اهل محله ی زین العابدین دمشق بود و چند روز پیش به دست تروریست های تکفیری کمی آنطرف تر از حرم سه ساله ی مولایش حسین به شهادت رسید

آخرین کلامش قبل شهادت:

و القلب ینفطر شوقا إلیک سیدی یا حسین

شــ‌هید«سیدحمیدسجادے» فاطمی

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۲۱ ب.ظ

شــ‌هید«سیدحمیدسجادے»

فرزند:سیدمحمدحسین

نام جــ‌هادی:سیف الله

تولد:1372

شــ‌هادت:1394

محل شــ‌هادت:منطقه شیخ عقیل

به گفته دوست وهمرزمشون.آقای حمیدشجاعی...پسرم جانشین فرمانده بودن.شب عملیات ک باشکست مواجه میشن وعقب نشینی کردن..درحالیکه از گردان قبل حدود20نفر ازرزمندگانمون داخل ساختمانی محاصره شده بودن. پسرم سیدسیف الله احساس مسئولیت کرده عقب نشینی نکرده ک هیچ چندین نیرو جذب کرده وبکمک رزمندها رفتن و12نفرشونو نجات دادن و خودش و8نفر دیگه موندن و شهدشیرین شهادت رانوشیدند.بگفته آقای حمیدشجاعی ایشون همون شب عملیات خیلی رازو نیاز باخداوندداشتن متوسل ب ائمه اطهار (س)شده ونوحه سرایی و سینه زنی کردن وگفته آرزوش اینه ک مث مادرشون حضرت زهرا شهیدگمنام باشه و پیکرش برنگرده.بارزوش رسیده جزو مفقودین هستن.

ڪاناڸ«شہداے جاویدالاثر فاطمیوڹ»

 @Shahidan_javidol_asar

شهادت دو مدافع حرم دیگر

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۶ ب.ظ


بسم رب الشهداء و الصدیقین 

مدافعان حرم محمد زلقی از دزفول و  جهانگیر جعفری نیا فرمانده گردان تکاوران  لشکر عملیاتی ١٦ قدس در سوریه به شهادت رسیدند.

کانال مدافعان حرم

@modafeaneharamnor



خاطره خواهر شهید شهید محمدرضا دهقان از شهید

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۴ ب.ظ


دوازدهم خرداد سال ۹۴ بود که خبر شهادت اولین شهید فاتحین پخش شد. 

شهید عقیل بختیاری  خبر تلخی بود... 

حتی برای محمد که تازه از بستر تصادف بلند شده بود و هنوز بدنش جراحت داشت. 

بدنش زخمی بود اما خودشو برای مراسم تدفین به بهشت زهرا رسوند.

یادمه بعد از مراسم، از نزدیک مزار اومد کنار، یکی از فرماندهانش در فاتحین، همراه همسرش دورتر ایستاده بودن و من باایشان فاصله چندانی نداشتم. 

نگران محمد بودم و زخم های بدنش و لباس مشکی که تنش بود و آفتاب داغ خرداد ماه...

متوجه حضور فرمانده شد، چند قدمی نزدیک شد برای احوالپرسی اما یهو راهشو کج کرد و رفت... 

باهم که تنها شدیم، گفتم: محمد! مؤدبانه‌تر بود که برای احوالپرسی و احترام می رفتی! 

تعجب کرد: مگه تو هم اونجا بودی؟؟؟ 

گویا همین که متوجه حضور یک خانوم کنار اون بنده خدا شده، عقب کشیده...

حتی آنقدر توجه نکرده که خواهرشو ببینه!!!

می گفت: خانومش معذب میشد اگه می رفتم جلو! بعدا ازش عذرخواهی می کنم...

همین..!؟

دلیلش برای جلو نرفتن، نامحرم بودن نبود! معذب شدن اون خانوم بود!

 نامحرمی جای خودش...

همون روزا بود که عکس شهید بختیاری رو می آورد و باخنده می گفت: ببین! بااین مدل مو هم میشه شهید شد...

گاهی فکر می کنم ما که دم از شهید میزنیم، چقدر در رابطه با نامحرم مثل شهید غیرت به خرج میدیم؟؟

@Shahid_dehghan


عصر یک روز پاییزی وقتی برای عیادت از مرتضی رفته بودیم همش بحث درباره جنگ در حول محور مقاومت با هم صورت میگرفت.با اینکه مرتضی زیاد حال مساعدی نداشت از همه جهات توضیحاتی درباره جنگ سوریه میداد.

یک لحظه گفت ،شهید مدافع حرم نباید دیگه به شهدایی که به فیض شهادت نائل میشند گفته بشه.چرا که ممکن است این جنگ بعدها... حرمی نباشه و... بگیم شهید کجا؟ بهترین گزینه برای شهدا،شهید جبهه مقاومت اسلامی است.

 برق از چشمان محمد پرید گفت فلانی  مرتضی عجب حرفی زد. اگر هرکدوممون شهید شدیم نگیم شهید مدافع حرم بگیم شهید جبهه مقاومت اسلامی.بعداز جریان شهادت محمد بنا به دلایلی این موضوع رو فراموش کردم تا اینکه اواخر سال قبل حبیب رو هم دیدم هی اصرار به این موضوع داره که اسم محمد و شهدای دیگه رو به نام شهید جبهه مقاومت بگیم.. یادم افتاد انگار محمد به حبیب هم گفته....

یادی کنیم از همه ی شهدای محور مقاومت باذکر صلوات برمحمد و آل محمد

برگرفته ازخاطرات همرزم شهید

جانباز مدافع حرم حبیب الله عبداللهی

شهدای جبهه مقاومت اسلامی

 کانال رسمی کَربلایى حبیب الله عبداللهى  (Hassan Agha

@habibabdollahi_T  

https://telegram.me/joinchat/BY1-vD0v1le-hajwqwPJMA

عملیات تدمر...2.

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۴ ب.ظ


از بعد نماز مغرب در محل نقطه ی رهایی با رعایت اصل پراکندگی،در نقاط مختلف تجمع کردیم،شام در ظرفهای یکبار مصرف توی تاریکی بین بچه ها توزیع شد...

هر کسی اصطلاحا توی فاز خودش بود، یکی از خونوادش که تو افغانستان بودن و مدت زیادی بود که نتونسته بود تلفنی باهاشون صحبت کنه(امکان تماس تلفنی با افغانستان،از طریق تلفن ثابت نبود) میگفت،یه نفر از اینکه وصیتنامه ننوشته و تا لحظاتی دیگه قراره بزنه به دل دشمن حرف میزد،دیگری(شهید ذوالفقار،علی احمد حسینی)دقدقه ی اینو داشت از وقتیکه اومده منطقه،خانومش ازش مکدره و تلفنی باهاش صحبت نکرده،فکرش مشغول بود،رزمنده ای از مشکلات حقوقی و اینکه اگر شهید بشم،آیا به خونوادش داخل ایران رسیدگی میشه،برا بچه ها میگفت،یه نفر هم بار اولش بود که تو عملیات شرکت میکرد،و دایم از روبرو شدن با دشمن میگفت و قدری دلهره داشت که با صحبتهای فرمانده سید ابراهیم،کاملا آروم شد و تمرکز پیدا کرد،

 یکی هم گوشه ای خلوت کرده بود و سر به سجده گذاشته و با معبودش عشق بازی میکرد،کمی که دقت کردم متوجه شدم فرازهایی از مناجات امیرالمومنین علی علیه السلام در مسجد کوفه رو زمزمه میکنه..."مولای یا مولای، انت الخالق و انا المخلوق،و هل یرحم المخلوق الا الخالق... 

مولای یا مولای،انت المعطی و انا السائل،و هل یرحم السائل الا المعطی...

یه دلاور هم با زمزمه ای که زیر لب داشت این شعر رو با لحنی حزین و لرزان که گویا حاکی از نزدیکتر شدن به معبود و لحظه ی دیدار بود،میخوند: "امشب شهادتنامه ی ،عشاق امضا می شود...فردا ز خون عاشقان، این دشت ،دریا می شود"

یه رزمنده هم که چند ساعتی بود صدای شوخی و خنده هاش نمیومد، سراغش رو گرفته و پیداش کردم،به شوخی بهش گفتم فلانی چرا ساکتی؟شب عروسی که وقت ولگردی نیست!!

گفت : به دلم برات شده بار آخرمه...

همه منتظر لحظه ی موعود بودیم...

بعد از حدود یکی دو ساعت،گفتند که کار با یه خرده تاخیر شروع میشه،اکثرا با تجهیزات هر کدوم در گوشه ای به استراحت مشغول شده و روی سنگ و خاک بیابان خوابشون برده بود، تا حدود یکساعت قبل از اذان صبح که بیدار شدن و اکثرا تیمم کردند و به دستور سیدابراهیم ،بچه ها به خط شدند و طبق معمول ،سید سخنرانی کرد و دستورات و تذکرات رو به بچه ها گوشزد کرد....

بعد از اون شیخ محمد هم با یه روضه ای دلمون رو کربلایی کرد و یکی دوتا از بچه ها هم به فیض رسوندن و عجب حال روحانی پیدا شد،اکثرا صورتها خیس و سیمها وصل شده بود(صوت اون لحظه موجوده و قبلا گذاشتم)...

دستور حمله،قبل از اذان صبح صادر شد و حرکت کردیم...

حدود یک ربع بعد از حرکت اذان گفتند که همگی نماز صبح رو در حال حرکت خوندیم...

با عمده قوا،از سه محور،به سمت مواضع دشمن، پیشروی انجام گرفت...

به حول قوه ی الهی و اراده ی شیر بچه های فاطمیون،حزب الله و جیش سوری،اول صبح نیمه ی رمضان مصادف با میلاد شیر جمل،کریم اهل بیت علیهم السلام، با عزم راسخ،غرش حیدری و روحیه ی انتقام از نوادگان شمر،بعد از اتمام آتش تهیه ی سنگین،به سمت مواضع دشمن ،حمله ی برق آسایی آغاز شده بود...

اوایل شروع کار بسیار سریع بود و تا عصر تپه ها،قسمت وسیعی از دشت و اطراف جاده ی اصلی تصرف شد و دشمن دون ،مجبور به عقب نشینی و تشکیل خط پدافندی در عقبه ی خودش گردید...

محور حزب الله که با مقاومت بیشتری از سمت دشمن، نسبت به محورهای دیگه،روبرو بود، از دیگر محورها عقب تر بود...

با نفوذ چند کیلومتری،مجبور شدیم ،مواضع فتح شده رو تثبیت کرده،تا وضعیت محور حزب الله متعادل بشه،لذا طبیعی بود که دشمن درصدد پشتیبانی بر بیاد و ضربات سهمگین بر پیکره ی خودش رو جبران کنه...

چیزی نگذشت که تردد کثیر و سریع خودروها در مسیر خط امداد دشمن،جهت انتقال مجروحین و پشتیبانی رو شاهد بودیم...

هر چه زمان میگذشت،کار سخت تر میشد،سید به فرمانده لشکر،پیشنهاد داد که خودمون رو به جاده برسونیم و دشمن رو دور بزنیم،تا فشار از روی بچه های حزب الله کم بشه،که با مخالفت فرمانده روبرو شدیم...

چون زمینی که ما توش قرار داشتیم،دشت بود و عوارض کمی داشت و با روشن شدن هوا کار خیلی سخت میشد،لذا از شیار آبراه خشکی که عمق آن حدود یک قد انسان بود و در فواصل مختلف عمق آن کم و زیاد میشد،استفاده کرده و به حدود ۴۰۰ متری جاده ی مواصلاتی تدمر، نفوذ کرده بودیم...

مقابلمون باغهایی که قبلا عرض کرده بودم قرار داشت و با دقت کمی، تحرک دشمن داخلشون مشهود بود...

کم کم به ظهر نزدیک میشدیم،تو اون هوای داغ و حدود ۴۶ درجه و عدم وجود کوچکترین سایه ای،تقریبا غیر قابل تحمل شده بود...

ادامه دارد...

"دم عشق،دمشق"

telegram.me/Labbaykeyazeinab

سه شهید

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۰ ب.ظ


۱ شهیدمجتبی بابایی زاده شهادت ۱۳۹۰ منطقه جاسوسان 

۲شهید مدافع حرم سجادطاهرنیا شهادت ۱۳۹۴

۳شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری شهادت ۱۳۹۵

درحال حمل پیکر همرزم خود شهیدروح الله نوزاد

تبریز

بیسیم چی 

@Bisimchi1


 

محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت بود. میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت، مجموعه کتاب‌هایش را خوانده بود. «همپای صاعقه» را واو به واو خوانده بود. تقریباً همه‌ کتابخانه‌اش به جز چند کتاب، کتاب‌های دفاع مقدسی بود. «خاک‌های نرم کوشک» را با علاقه بسیاری خواند، سری «به مجنون گفتم زنده بمان»، ‌«ویرانی دروازه شرقی»، «ضربت متقابل»، «سلام بر ابراهیم» و این کتاب‌هایی که در دسترس همه است. تقریباً تا آخرین کتاب‌هایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود. «کوچه نقاش‌ها» را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخوانده‌ام. خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود. به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت. علاقه خاصی به بهشت زهرا (س) و مزار شهدا داشت.



خاطره ای درباره شهید شیخ رضایی

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۱ ب.ظ

به نام خدا 

دوست عزیز و بزرگوارم آقای حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای شیخ محمد رضایی فردی بودبسیار دلسوز و مهربان با روحیه ای بسیار حساس ولطیف اما همیشه شاد،زمانیکه آقای رضایی در جمعی حضور داشتند صدای خنده و شادی از سوی رزمنده ها به گوش میرسید، همیشه دوستان را تذکر میدادند که؛در هر حالتی که هستند و مشغول هر کاری که می باشند خدا را شاهد و گواه بر ناظر اعمال خود بدانند،

بسیار کوشا بود و شجاع وهمیشه در خط مقدم حضور داشتند، معتقد بودکه :هر کسی که مردم را موعظه و پند و اندرز میدهد خود باید قبل از همه آنرا انجام دهد همانند پیامبر گرامی اسلام و میگفت:چگونه میشود مردم را به کاری وا داری که خود بدان عمل نمیکنی! 

همیشه به نیروها سرکشی میکرد،به اتاق بچها میرفت با آنها سخن میگفت،به درد ودل بچها گوش میداد! و به آنها راهکار نشان میداد! 

در تمرینات آموزشی نظامی شرکت میکرد وخود جزو نیروهای فعال و برجسته نظامی فاطمیون به حساب می آمد، 

من خود به چشم میدیدم که همیشه دلنگران بچها بود! و برای سلامتی و پیروزی رزمندگان اسلام بسیار دعا میکرد،

بسیار میهمان نواز بود وصبر و حوصله عجیبی برای شنیدن سخنان بچها داشت! ودر این مورد هیچگاه شکایتی از ایشان در مورد بچها که گاه و بیگاه سراغ آقای رضایی میرفتند نداشت و با خوش رویی ودلگرمی خاصی از بچها استقبال میکرد،

همیشه میگفت؛ قدر خود را بدانید! قدر این لطف الهی را که شامل حال شما شده است را بدانید! چون شما برگزیده اید تا از حریم اهل بیت علیهم السلام دفاع نمایید!

چون شما را بی بی دو عالم حضرت زینب کبری خود انتخاب نموده است، 

روحش شاد