مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۹۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

شهید حجت شریبانی در حرم امام رضا (ع)

يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۶ ب.ظ


خواستم پر بزنم رو به حریمت، آخر

عاشق آن نیست که از راه خیابان برسد ...

شهید مدافع حرم حجت اصغری شربیانی

خــــــــادم الـشــهداء

خاطره ای از شهید بیضایی 5

يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۲ ب.ظ


دکتر احمدرضا بیضایی (برادر شهید) :

بعد از پیروزی حزب‌الله لبنان در جنگ سی و سه روزه ، محمودرضا زیاد در مورد این جنگ و حزب‌الله حرف می زد. مجذوب رزمندگان و فرماندهان حزب‌الله شدنش هم حکایتی بود برای خودش که بعدا در موردش می‌نویسم. یک بار در همان روزهای بعد از پیروزی حزب‌الله داشتیم حرف می‌زدیم، گفتم اسرائیل کسی نیست که راهش را بکشد و برود؛ از کجا معلوم دوباره به لبنان حمله نکند؟ 

خندید. ‌گفت: نه این طور نیست. اسرائیل الان مثل آدمی می‌ماند که کتک خورده و افتاده گوشه رینگ و نا ندارد از جایش بلند شود اما مرتب می‌گوید بلند شوم ال می‌کنم و بل می‌کنم!

 این را طوری با احساس غرور می‌گفت که انگار خودش زده بود اسرائیل را انداخته بود گوشه رینگ.

شهید محمودرضا بیضائی

بیسیم چی

@bisimchi1

خواهر محترم شهید:

 مرام و معرفتش رو از همون بچگی به همه ثابت کرده بود , پدر و مادرم همیشه دید دیگه ای به اکبرداشتن یادم نمیاد پاشو پیش پدرم دراز کرده باشه مامانمو خیلی دوست داشت اما واقعا عاشق پدرم بود آخرین باری که راهی ماموریت سوریه شد براخداحافظی پیش پدرم اومد انگار می دونست آخرین ماموریته که میره ... فصل زمستان بود و هوا سرد پدرم کمر درد داشت که اکبر رفت خونه خودش و کمربند پشمیش رو برای پدرم آورد و بعد از خداحافظی به آخرین ماموریتش رفت..

شهید اکبر شهریاری که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفته بود پس از یک دفاع جانانه از حرم مطهر ساعاتی پس از شهادت دوست عزیزش محمودرضا بیضائی  در 29 دی ماه همزمان با میلاد رسول اکرم(ص) و امام صادق (ع) دراطراف حرم مطهربه شهادت رسید. 

آقا محمودرضا

خاطره ای از شهیدسامانلو

يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۵ ب.ظ

  چند ساعت قبل شهادت بامن تماس گرفت فرمودباباجان اون دعایی که گفته بودم برام الان انجام بده پدر برای فرزند دعامیکنه بعد سه ساعت سعید سامانلوبه شهادت میرسه.  

پدران شهداملتمس دعا

وصیعت نامه سردار حسین همدانی

يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۴ ب.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم

سپاس خدای را که نعمت‌های فراوان بر ما ارزانی داشت و هزاران شکر که در عصر خمینی، حیات‌مان را قرار داد. همه پدران و مادران ما در آرزوی این دوران بودند، ندیدند؛ ما دیدیم. دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملت‌های مسلمان. مقاومت مجاهدین سپاه اسلام، عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان اسلام، عصر بیداری ملت‌ها،‌ عصر زوال طاغوت‌ها، عصر فروپاشی قدرت‌های استکباری، عصر برگشتن به خویشتن.

خدا را هزاران شکر به خاطر این نعمت‌اش؛ نعمت زندگی در 8 سال دفاع مقدس؛ زندگی با مجاهدینی که محبوب خدا بودند میهمان خدا شدند؛ زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند و در مقابل همه توطئه‌ها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند و نمونه شدند در بین ملت‌ها که سرآمد همه آن‌ها پدران و مادران و همسران و فرزندان شهیدان گران‌قدر ما هستند.

چه افتخاری بالاتر از آن که آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاوم‌شان صبر را شرمنده کردند. ده سال در اردوگاه‌های حزب بعث، صفحه زرینی بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد.

خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی ابن ابی‌طالب علیه السلام. مگر می‌توان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم، نعمت ولایت فقیه امام بزرگوارمان آن پیر جمارانی نعمت جانشین خلف آن علی ؟ که ادامه دهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه‌ها و کمین‌ها عبور می‌دهد.


اما نه باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم. بنده حقیر حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می‌کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم. بعضی موقع‌ها این نفس سرکش سراغ می‌آمد و مرا گول می‌زد؛ وسوسه می‌شدم، نق می‌زدم، در درونم اعتراض ایجاد می‌شد اما خدا مرا کمک می‌کرد؛ متوجه می‌شدم، پشیمان می‌شدم، توبه می‌کردم، از خدا طلب عفو و بخشش می‌کردم و مرا می‌پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم. از همه دوستان و آشنایان حلالیت می‌طلبم. از امامم و مولایم حضرت آیت‌الله العظمی سید علی خامنه‌ای هم که نتوانستم سرباز خوبی باشم، عذرخواهی و کوتاهی مرا إن شاء الله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند. از خانواده شهیدان و جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نتوانستم خدمت‌گزار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند.

تشکر دارم از همسر عزیزم که هم‌سنگر و همراه خوبی بودند. خداوند إن شاء الله این عملش را ذخیره آخرت قرار دهد و اما سفارش می‌کنم مثل گذشته بدهکار انقلاب و نظام باش، نه طلبکار، قانع باش در مقابل کمبودها یا کم‌مهری‌ها صبر داشته باش، مراقب باش. ؟ تو را ناسپاسی نکنند. عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد.

فرزندانم وهب و مهدی و زهرا و سارا را سفارش می‌کنم و تأکید بر حفظ ارزش‌های اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی که با حفظ ارزش‌هایش می‌تواند تأثیرگذار و مدل و الگو باشد. حجاب برتر برای شما واجب است. رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزش‌ها است، سعاتمندی و آخر بخیری شما را از خدای مهربان خواستارم.

برای خواهرانم منصوره خانم و اکرم خانم و بردارم اصغر آقا و فرزندان عزیزشان آرزوی سعادتمندی دارم.

بسیار دوستان خوبی داشتم که یکایک آن‌ها و زندگی با آن‌ها همیشه دور از ذهن و خاطرات بنده ماندگار است و به این دوستی مفتخر هستم.

از همه آشنایان و دوستانم می‌خواهم که در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جا آورند و اگر إن شاء الله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم و جبران کنم، هیچ گونه بدهی ندارم و به کسی بدهکار نیستم، اما اگر کسی طلبکار بود، بدهی را بدهید چون حتماً یادم نبوده.

امید رحمت خدایم خداحافظی با شما و طلب مغفرت

بنده گنهکار، حسین همدانی


شب آخر که قرار بود به عملیات بریم فرماندمون همه  بچه ها رو جمع کرد .

همه جا تاریک بود شروع کرد به سخنرانی و شرح عملیاتی که قرار بود انجام بدیم صحبت کرد 

و صحبتهاش رو کشوند به واقعه  عاشورا .....

یکی از بچه ها شروع کرد مداحی و اسارت عمه جان رو گفتن .

حال و هوای عجیبی بود  همه کوله به دوش و سلاح در دست بودیم .

توی تاریکی شونه هایی که برای غریبی عمه سادات تکون میخورد رو میدیدم .

صدای ناله بچه ها  فضا رو پر کرده بود اول روز ماه محرم بود 

و این باعث شده بود که بیشتر بچه ها آتیشی بشن ..

بعد از روضه و مناجات حاج م دوباره شروع کرد صحبت کردن 

من با شهیدمیلادمصطفوی پیش هم نشسته بودیم میلاد که توی این عالم نبود

 چند بار ازش خواستم کوله آر پی جی منو درست کنه اصلا متوجه نشد، 

غرق در روضه شده بود چنان ناله ای میزد که من تا بحال ندیده بودم

 از شهیدمیلاد  توی این چند سال نمیدونم چرا ولی اخلاقش کلا صدو هشتاد درجه فرق کرده بود

 ذکر لبش شده بود عمه جان عمه جان .....

بله حاجی داشت صحبت میکرد از شب عاشورا میگفت و ارباب 

از اینکه ارباب بی کفنمون گفته بود  امشب هر کی میخواد بره 

میتونه برگرده چون فردا کسی زنده نخواهد ماند .....و

حاجی صحبت هاش رو تا اینجا ادامه داد و سپرد دست حاج فرمانده دیگه 

که یه عمری توی جنگ  هشت ساله از این عملیات ها ددیده بود 

و پرپر شدن دوستهاش رو ولی این بار قضیه خیلی فرق  داشت 

چون این بار حاجی داشت با کسانی به جنگ کفار میرفت

 که خودش اینهارو پرورش داده بود حاجی شروع  کرد 

 به  سخنرانی که بچه ها شما تا اینجا همم که اومدین خیلی هنر کردین از خانواده ها تون دل کندین

از تمام تعلقات دنیاییتون گذشتین،

از همه  چیزو همه کس

الان من ازتون میخوام هر کسی آمادگی نداره 

هرکسی میدونه نمیتونه توی عملیات شرکت کنه توی صف که داریم میریم 

آرومم بکشه کنار حرف  حاجی تموم نشده بود که همه بچه ها یک صدا فریاد

لبیک  یا زینبشون ساختمونها  رو لرزوند و دل حاجی رو قرص کرد

 با لبیک گفتن بچه ها که یعنی تا پای جونشون آماده اند 

حاجی شونه هاش لرزید و اشکش جاری شد 

بچه ها با قوت قلبی راسخ و قوی بلند شدند تا به سمت ماشینها حرکت کنیم .

کانال شهید 

 @ShahidMiladMostafavi

اول محرم ۹۴ 

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@haram69

شهید عاشق نوکری اهل بیت و مراسمشون بود

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۹ ب.ظ

شهید عباس آسمیه در حال خدمت در محل کاروان در مشهد مقدس.

شهید عاشق نوکری اهل بیت و مراسمشون بود . 

کانال شهید عباس آسمیه

هنوز هم پایه ایم راهمون بنداز.......

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۶ ب.ظ


نوشته های محمد جواد 

گفت: عرفه بریم جنوب؟

لحظاتی بعد با چند نفر دیگه ترمینال جنوب بودیم

چند ساعت بعدش طرفای قبل ظهر اهواز بودیم

دو سه ساعت بعد ،طلائیه، روی یه خاکریز نشسته بودیم. .

گفت پایه اید؟

گفتیم پایه ایم . .

محمود رضا!

هنوز هم پایه ایم

راهمون بنداز.......

کانال آرشیو

Archive

شهید مدافع علی رحیمی فاطمیون

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۴ ب.ظ


شهید علی رحیمی

ولادت: 2 اردیبهشت 1366

شهادت : 9 آبان 1394

مزارش در گلزارشهدای بهشت رضا مشهد مقدس می باشد.

لشکر فاطمیون 

@sh_fatemi

چہ زیبا ملائڪ شدند زیستند

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ

 

چہ زیبا 

ملائڪ شدند زیستند

همان ها کہ هستند 

اما نیستند !

کسانے کہ در جمع ما بوده اند

ولیڪن 

ندانستہ ایم کیستند..

شهداےخانطومان

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا

نشر معارف شهدا در تلگرام.

هر چه که بود کوله اش پُر شد... و رَفت...

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۸ ب.ظ


وسایلش را دستش می گرفت و می رفت گلزار شهدای بهشت زهرا (س)...

همان رنگ و قلمو...

بی سر و صدا...

پا می گذاشت در قطعه ی شهدای گمنام و شروع می کرد به رنگ آمیزی سنگ مزار فرزندان روح الله...

دیگر شده بود یکی از موارد اوقات فراغتش...

گاهی شاید چقدر غبطه می خورد به حال دلشان...

و مدام خود را تَفَحُّص می کرد...

کسی چه می داند...!

شاید زمان هایی که قطعه به قطعه، ردیف به ردیف، 

شماره به شماره در میان مزارهای شهیدان قدم می زد...

یا نه! اصلا شاید زمان هایی که خیابان به خیابان، 

کوچه به کوچه، پلاک به پلاک از کنار منازل رفقایش عبور

 می کرد؛

کسی چه می داند که عمق نگاهش چه چیز را دست تمنا می گرفت...

هر چه که بود کوله اش  پُر شد...

و رَفت...

هم جوار و همسایه ی همان ها که مدام کلونِ درهای بسته شان را می کوفت...

 و حالا من و توی جامانده...

چقدر پشت درِ خانه ی شهدا کار داریم رفیق...!

اصلا بیایید این بار را به جای آقا رسول ببینیم!!

شاید ذره ای درک کنیم ژرفای جنس خواستن هایش را...

بد نیست کمی خودمان را تفحص کنیم...

و مدام به یاد آنهایی که حتی پلاکی هم به ارث نبردند زمزمه کنیم:

دنبال شہرتیم و پے اسم و رسم و نام

غافل از اینڪہ فاطمہ گمنام_میخرد...

شهید مدافع حرم رسول خلیلی

@khadem_shohda

خادم الشهدا


فرزند امام

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ

بسم الله..

«همین شهدای برجسته‌ی دنیای اسلام،

همین شهید عزیزی که به وسیله‌ صهیونیستها به شهادت رسید،

اینها افتخار میکردند که بچه‌های امامند؛

خودشان را فرزند امام میدانستند.

این شهید حاج عماد خودش را فرزند امام میدانست.

مقام معظم رهبری . 1386/11/28

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا


خاطره ای از شهید حسین فدایی(ذوالفقار)

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۷ ب.ظ

حسین بود و حسین بود و حسین بود

از حسین کربلا مظلومیتش را زیبا به یادگار گرفته بود

تو لاذقیه جزو اون شش نفری بود که بالای قله مقاومت کردند . 

بیچاره دشمن فکر میکرد شصت.نفر بالای قله هستند

سه روز و دوشب رو قله فشار آورد که بگیرتش ولی نتونست که نتونست . 

مقاومت بچه ها و ایمان قویشون تو لاذقیه سر زبون نیروهای جهادی دیگه و مردم افتاد .

 واقعا فتح بزرگی کرده بودند.

تو لاذقیه حسین مجروح میشه یه ترکش به سرش میخوره ولی نمیره عقب . برعکس 

وقتی که کار لاذقیه تموم شد

ابوحامد بچه ها رو داشت گلچین میکرد که بریم سمت حلب و جبهه حلب رو دستمون بگیریم

حسین فدایی یکی از اون فرمانده های بزرگی بود که میتونست بره و مجروحیتش رو درمان کنه و بیاد ولی نرفت

با همون وضعیت ولی پر انرژی و پر جنب و جوش راهی حلب شد.

توی خط راموسه بود که بیشتر با هم آشنا شدیم

واقعا تجربیات زیادی داشت . در مورد جنگ در مورد زندگی 

آدم خوش صحبتی بود از صحبت کردن باهاش خسته نمیشدی 

خاطرات هم که تا دلت بخواد داشته . خاطرات آموزنده و قشنگ .

زرهی تخصص داشت ادوات تخصص داشت تک تیر اندازی تخصص داشت .

 تخریب . آموزش نیرو . تاکتیک

خلاصه تو بحث نظامی برای خودش ژنرالی بود.

وقتی حجت شهید شد رضا خاوری رو میگم

حسین فدایی هم داخل همون ماشین بود

تو بهداری وقتی رفتم بالای سرش

دیدم بدنش پر ترکش شده

تموم موهای بدنش سوخته بود

ترکش ها قاچ قاچ کرده بودند پوست و گوشتش رو.

خیلی درد میکشید

بعد از یک هفته دیدم که یه عصا دستش گرفته لنگون لنگون داره بین نیروها 

میچرخه و کارها رو هدایت میکنه.

بهش گفتم ذوالفقار چرا نرفتی ایران با این وضع مجروحیتت

گفتش که الان اینجا بهم احتیاج دارند باید بمونم و خدمت کنم

آخرین دفعه فکر کنم پنج یا شش ماه میشد که منطقه بود و خونه نرفته بود.

تو روستای بانص . تو جنوب حلب شهید شد

موقع شهادتش هم مظلومانه شهید شد.

یه سری از بچه ها تو محاصره گیر کرده بودند

میره که بچه ها رو از محاصره در بیاره که.......

خاطره ای از شهید محمدی منفرد

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۳ ب.ظ

یه روز با شهید جواد محمدی رفته بودیم استخر ارمغان،حدودای غروب بود واسه همین قبل اینکه تنی به آب بزنیم واسه نماز وضو گرفتیم موقع نماز رفتیم واسه اقامه نماز،وقتی نماز اول رو خوندیم حدود 6 نفر از برادرای اهل سنت هم رسیدن  و با اسرار جواد اونا جلو واستادن و هر چی جواد اسرار کرد که بهشون اقتدا کنیم موافقت نکردن.

این نمونه ای بود از اطاعت پذیری جواد از ولی امر زمانش که فرمودند شیعه و سنی برادرند.

نقل قول از سید محمد حسینی

کانال اختصاصی شهید مدافع حرم جواد محمدی مفرد

پسر من شهادت را انتخاب کرد

شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۸ ب.ظ

غلامرضا محمدی مفرد، پدر شهید مدافع حرم «جواد محمدی مفرد» در جشنواره تقدیر از روابط عمومی‌های برتر دستگاه‌های اجرایی خراسان رضوی که در محل سالن صبا مشهد مقدس برگزار شد، اظهار داشت: پسر من شهادت را انتخاب کرد و در روز شهادتش از حضرت زینب (س)و امام حسین(ع) شهادت خود را درخواست کرده بود، او همانطور که در راز و نیاز خود با خداوند گفته بود که «خدایا من با این سر و چشم گناه کردم، آنها را نمی خواهم» هنگام شهادت نیز سر و چشم خود را از دست داد.

پدر شهید جواد محمدی مفرد با بیان اینکه شهید دو فرزند از خود به یادگار گذاشته است، افزود: مرحله اولی که شهید بعد از 35 روز آموزش که بازگشت فرزند دومش به دنیا آمد که پس از تولد فرزندش بدون اطلاع من و مادرش به سوریه رفت؛ وقتی از همسرش علت این کار او را جویا شدم، گفت:«می ترسید شما اجازه رفتن به جبهه مقاومت و جهاد را ندهید».

وی تصریح کرد: فرزندم فرد تحصیل کرده ای بود و کارشناسی  داشت و وقتی تصمیم گرفت به سوریه برود از روی احساسات و یا نبود آگاهی این راه را انتخاب نکرد.

این پدر شهید مدافع حرم فاطمی خطاب به جوانان بیان کرد: من و فرزند شهیدم از تمامی جوانان می­ خواهیم که در مقام نخست خدا ترس و با ایمان باشند و بدانند که رضایت شهدا نیز در رضایت خداوند از آنان است، همچنین 

می­ خواهیم که تمامی مردم در مسیر اسلام و ولایت فقیه قرار گیرند و قدر رهبری و کشور آزاد خود را بدانند.

کانال اختصاصی شهید مدافع حرم جواد محمدی مفرد