مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۷۰ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است


تو منطقه خان طومان علیرضا مردانه و شجاعانه جنگید. حتی به سرداران اونجا هم گفتم، علیرضا و دوتا مدافع حرم دیگه با رشادت‌هاشون این چند مدت خط رو نگه داشتند.

چند روز قبل از شهادت یه ترکش خورده بود. می‌گفت ناصر (اسم مستعار فرمانده گردان) ببین باز من لایق نبودم.

حقیقتا عاشق شهادت بود. نه به حرف باشه! نه! به عمل...

خان طومان کمین خوردیم. جنگ سختی شد. آتش بسیار مهیب..

علیرضا صدام زد ناصر، حبیب مجروح شده. به حالت خیز اومدم پایین پاش. فاصله ما باهم کلا پنج شش متر بیشتر نبود. آنقدر آتش دشمن سنگین و در تیررس دشمن بودیم که نمی‌تونستم بلند شم برم بالای سرش.

از همون پایین پا، مچ پای حبیب رو گرفتم، دیدم هنوز بدنش گرمه.

علیرضا گفت ناصر اگه چند متر بریم عقب یه ساختمان هست. می‌تونیم موضع امنی بگیریم و مجروح رو درمان کنیم.

به هر قیمتی بود باید می‌آمدیم سمت عقب. گاز استریل و باند رو گذاشتم رو زخم حبیب. علیرضام یکی از بچه‌های زخمی فاطمیون رو که خیلی هم وضعش مساعد نبود گرفت راه افتادیم. 

یه چند متری که اومدیم دیدم علیرضا صدام میزنه ناصر ناصر، کابلی و کلی از بچه‌ها اینجا افتادن رو خاک.

گفتم وضعیتشون چطوره. گفت کابلی هنوز نفس می‌کشه. 

علیرضا گفت ناصر من می‌مونم تو برو.

من مثل علیرضا حقیقتا کم دیدم. یکی علیرضا، یکی شهید سالخورده. این دوتا بی‌نظیر بودن. هم از نظر ایمان و هم از نظر شجاعت.

علیرضا گفت برو ماشین بفرست ما شهدا و مجروحان رو بیاریم. اصرار اصرار...

چاره ای نبود ارتباط با عقبه نداشتیم.

راه افتادم، یه گردنه کوچیک بین ما فاصله بود. اومدم عقب کل فاصله ما باهم صد تا دویست مترهم نبود.

محمدبلباسی و رجایی‌فر واقعا شجاع بودن. ماشین و بی‌سیم روگرفتن راه بیفتن. یک بار دیگه از پشت بی‌سیم با علیرضا هماهنگ کردم. گفت بفرست ماشین بیاد وضعیت آرومه، راه افتادن. 

از پشت بی‌سیم صداشونو می‌شنیدم. علیرضا می‌گفت محمد گردنه رو رد کن. اونجا بیا. حتی گفت ماشین رو سروته کن، دنده عقب بگیر.

یک دفعه تو همین حین دوباره آتیش دشمن شروع شد. آتش واقعا مهیب بود و وسیع. یکی یکی دیگه صدای بی‌سیم‌ها قطع می‌شد. علیرضا، محمد و رجایی فر...

ساعت یک نیمه شب 17 اردیبهشت علیرضا، محمد و رجایی‌فر به آرزوشون رسیدن.

تحمل نکردم. راه افتادم اومدم نزدیکشون رو بلندی. اما نمی‌شد کاری کرد. نمی‌شد حتی پیکرشون رو برگردوند. 

تا چهار و نیم صبح هر چه تلاش کردیم نشد.

اول صبح دوباره نیروهای دیگه اومدن وارد عمل شدن، نشد. تا غروب... اما نشد...

و شرمنده‌ام که من برگشتم و زنده‌ام اما بچه‌های شما پر پر شدن و نتونستیم حتی پیکرشون رو برگردونیم...


آغوش پدر

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ق.ظ


آغوش تـــو

آرام‌ترین جای زمین است ...

دلبندِ

شهید جواد محمدی

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا



روایتگری سردار شــ‌هید«محمدرضا خاوری» در غرفه مدافعان حرم بمناسبت هفته  دفاع مقدس قبل از آخرین اعزام سال94

سلام سردارحجت...

یادت بخیر قبل رفتنت به منطقه برای آخرین بار

ازت خواستم که بیای غرفه مدافعان حرم برای روایتگری...

قبلش به چند نفر زنگ زدم اصلا محل نذاشتن و گفتن ما وقت نداریم!!!

اما با اولین تماس سردار گمنام و مخلص «محمدرضاخاوری »

گفتی: چشم من میام...

گفتم ماشین بفرستم دنبالت؟

گفتی: نه خودم میام...

از اون روزا حالا فقط این سه عکس آخرین یادگاریت هست برای ما...

آقاحجت سردار بی‌ادعا دعا کن برامون

ڪانال رسمی شــ‌هید«محمدرضا خاوری» حجت

telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RDB4-V38H0IRQ

‍ دلنوشته برای شهدای مدافع حرم

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ق.ظ


خطاب میشوند " مدافعــانِ حــــرم " 

و انگار خدا دارد جبران میکند تنهایے زینب 

را در کربـــــلا ...

" ســـــوریہ " معبدیست براے آنانے کہ 

تاریخ را حسرت خوردند و در اشک پیچیدند 

و گویا این تنها فرصت است براے رفتن ...

دمشـــــق مقصدِ پرواز مردانے است کہ 

راه " شهادت "را نہ در سنگرهاے حرف کہ در گذرگاه‌هاے عمل نعمت گرفته اند ...

به زندگے مردانِ حَرَمَ کہ میرسم نگاهم تنها گرِه میخورد 

بہ بصیرت هایے کہ میدرخشند و انگار راهِ دمشق از همین‌جا معلوم است ...

شهیدان ما رفتند تا حریم حرم امن باشد

چه بسا شهیدانی که رفتند و سایه سر نشدند

دل کندن از خواهر

دل کندن از مادر

دل کندن از فرزند و همسر

آنها که رفتند

حالا ما هم بیاموزیم از آنها...

 شهدای مدافع حرم قم

@sh_modafeharam_qom



خاطره ای از شهید بیضایی ۶

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۴ ق.ظ

احمدرضا بیضایی

 ظهور امام زمان (عج)  و مبارزه مسلمانها برای حکومت جهانی امام زمان (عج)،  عمده ‌ترین حرفی بود که محمودرضا توی بحث هایمان میزد و خیلی تکرارش می کرد.

آقا محمودرضا


شهیدی که نحوه شهادت خود را میدانست

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ق.ظ


شهید مدافع حرم جبار عراقی 

چندین بار در طول ۱۲سال زندگی مشترکمان، مطلبی را به من یاد آوری می کرد، از بیان این مطلب ناراحت وحتی گریه می کردم، به من میگفت: نمی دانم چرا فکر میکنم یابهتر بگم یقین دارم مرگم در ســـــرم است چیزی به سرم میخورد وباعث مرگم می شود ،ناراحت میشدم وبهش میگفتم چرا نفوذ بد میزنی عزیزم.

گفت حاج خانم احساس عجیبی دارم، به وی گفتم چه احساسی، برگشت با آرامش گفت احساس قوی دارم که مرگم درسرم است بعد دو دستش را از روی سکان ماشین برداشت وبه علامت انفجار مانند، گفت یقین دارم سرم منفجر میشود.

مبهوط شدم بغض گلویم را فـشار میداد گفتم توکه نمی خوای مرا تنها بزاری که گریه امانم را برید و شروع به گریه کردم و با همان حالت گریان گفتم تو خواب میبینی یا رویت میکنی؟ چرا اینقدر با اطمینان از مردنت وشکل مردنت برام میگی، دلمو به درد میاری صدسال زنده باشی برای ساکت شدنم ادامه داد مامان رضا باید حقیقت را پذیرفت.

 روزی همه میرویم ولی ای کاش خدا مرگی باعزت وحرمت نصیبم کنه، وقتی خبر شهادتش را اعلام کردند خبرهای مختلفی پخش شد بعضی میگفتن سرازبدنش جدا، بعضی میگفتن تیرباران شده....

دیدم صورتش سالم ولی پشت سرش طبق گفته خودش در اثر انفجار متلاشی ومنفجر شده بود.

کانال شهید جبار عراقی  

@shahid_jabar_araghi

شهادت هفت محرم۹۴

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@haram69 


سلام مصطفی عزیزم... هرساله اول محرم پیراهن مشکیت رابرتن میکردی وازفرزندت هم میخواستی مشکی بپوشد. دستان کوچکش رامیگرفتی وهیئت میبردی. میگفتی پسرم بعدازظهربخواب تابتونی شب ازثواب سینه زنی برا امام حسین بهره ببری وطاها باچه ذوقی هرساله منتظرمحرم بود اما... امسال پسرت سرگردون بود انگارمنتظر دستای گرم بابابود تاتوسرمای شبهای پاییزی دلگرمش کنه... امسال طاها بی تاب بود بغض داشت امیرعلی سرگردون بود.. واما خودم توسوزعشق مادرانه دارم میسوزم.

دلنوشته خواهر شهید محمد اسدی

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ق.ظ


دلنوشته 

متن زیبا نوشته شده توسط خواهر محترم وبزرگوار فرمانده شهیدمدافع حرم محمداسدی(غلامعباس)

باسلام وعرض تسلیت خدمت خداجویان دشت کربلا

توکیستی؟ ازکدامین مهرزاییده شدی ؟ازکدامین چشمه نوشیدی، راهت زکجاآغازمی شدقلبت به وسعت کدام دششششت بودونانت ازگندمهای حلال  کدام صحرا آسیاب گشته بودودردل کدام شاهچراغ بیعت خویش رادرراه مجاهدت حق بستی وچگونه دخیل کاروان عشق حسین گشتی وباکدامین نجواغلامی فرزندحیدرکراررادرگوش زمان مکررومکرم داشتی 

توشهیدی زائیده سحرگاه مبعث ،،،همسرابانغمه اذان پابه جهان هستی گذاشتی تااز همان شروع تکبیرعشق رابرسجاده مادراقامه کنی 

وتونیزمبعوث گشتی تاپیام آورخانواده ،محله واجتماع خویش باشی وازاینرو نامت راباخود آوردی * محمد*

وازهمان روز اول مولود دعوت شده کاروان ارباب ومولای خویش شدی ...چرا که مولای حق ،حسین باکاروان واهل بیت خویش درروزمبعث به سوی سرزمین   کرب وبلارهسپارشد

وتونیزهمچو ن جدت ((حبیب بن مظاهر)) ندای هل من ناصرینصرنی امام زمانت رالبیک گفتی وبه رسم قبیله ات بنی اسد بارها بردل یزیدیان زمان رفته وپیکر پاک شهدا را می آوردی و به حکم وجدان ووظیفه شناسی پیکرهمرزمانت رابه وطن باز میگرداندی چراکه دغدغه اسلام وهدایت خفتگان وخواب زده گان راداشتی تابه برکت حضورپیکرشان عده ای ازخواب غفلت بیدارشوندودیگر اینکه به رسم ادب ومهروجودت آنهارابه دستبوسی پدرومادرشان برسانی  ومادرانشان راازچشم انتظاری درآوری همان شد که لبیکت رادربلندای پله معرفت وخلوص پدیرفتندوبه حضور طلبیدندت.

((خوشا به حالت غلامعباسم ،مردخاکی وبااحساسم که امسال درخیمه های ارباب چون همیشه رجز میخوانی 

محرمهای گذشته دلم خوش ومحکم به حضور غیرتت درهیاتها بود وامسال ،جان خواهردلم بسیار خوش تر،که درمحضرشان درروضه های اربابت حسین علیه السلام برای غریبی حضرت مهدی اشک می ریزید وشفیعمان هستی برادرم.

به یاد شهید جاویدالاثر مدافع حرم محمد اسدی (غلام عباس) جانشین محور و فرمانده گردان غلامان عباس


شهید مدافع حرم مرتضى عطایى (ابوعلى) به روایت همرزمان "بخش ششم"؛

بسم الله الرحمن الرحیم 

با سرعت داشت میرفت، هیچی بهم نگفته بود که کجا میره ...

خیلی نگرانش بودم و پشت بی سیم چند بار پیجش کردم ...

جواب نداد، دلم شکست و گفتم حتماً بابت کار اون دفعه ازم ناراحته ...

ولی من که میشناختمش اون دلش خیلی بزرگ تر از این حرفها بود که کینه ای از کسی به دل بگیره ...

همون لحظه چند نفر دیگه صداش کردن و جواب اونها رو هم نداد ...

گفتم پس خیالت راحت فلانى، از دست تو شاکی نیست ...

چند ساعتی گذشت و دیدم اومد و پریشان و بهم ریخته ...

کجا بودی حاجی؟؟؟!!!!!

چند تا شهید داشتیم و از رفقا بودن ...

چقدر میشناختیشون؟؟؟!!!

خیلی زیاد، از رفقا بودن 

بغلش کردم و گریه کردیم و بعد یخورده گریه که آروم شد ...

بهش گفتم پس باهاشون میری ایران واسه کفن و دفن دیگه؟؟؟!!!!

گفت جواب حضرت زینب سلام الله علیها رو چی بدم؟؟!!!

برای دلم از وظیفم کم بذارم ....

شادی روح شهدا گرانقدر علی الخصوص شهید عطایی صلوات ...

ادامه دارد ...

ابوعلی

خاطرات همرزمان

"دم عشق،دمشق

@Labbaykeyazeinab


‌سلام برآن شهیدانی که با سر رفتند و بدون سرآمدند

سلام برشهیدانی که با پای خودرفتند وبردوش مردم آمدند

سلام برآن شهیدانی که سالم رفتند وباچن دتکه استخوان آمدند

شهید مدافع حرم

 علی امامدادی

بخشی از وصیت نامه شهید دامرودی

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۹ ق.ظ

اینک که به یاری خدواند و پیرو لبیک به رهبر عزیزمان قسمت شد که درمسیر الهی گام بردارم وبعنوان مدافع حرم بی بی حضرت زینب س قدم بردارم خوشحالم و به خود میبالم.

وصیت نامه شهید رضا دامرودی

شهادت: سوم محرم94


پسرم بودی کردی ز ادب تعظیم پدر

یا زینب گفتی و کردی چه عزم سفر

رنج فقدان تو از دل نرود برون عزیز

رحمت حق گشته شامل حالت پسر

جا نمازت پر از عطریاس محمدی بود

آن شمیم گل یاس ز همه گلها بود برتر

خانه را مهر رخ تو رخشان ز نور میکرد

راحتی بخش جان و دل ای عارف پدر

بی تو ای پسرم من در خانه ندارم آرام

دیگر از لطف و صفایت درخانه نیست خبر

رفتی وعده دیدارت وصالت حاصل شد

درقیامت نزد ارباب به خدا کن شفاعت پدر

ارسالی از همسر محترمه شهید بزرگوار سعید سامانلو

خــــــــادم الشـــــهدا

@khadem_shohda


استقبال و آمادگی جوانان نبل و الزهرا از محرم

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۳ ب.ظ

استقبال و آمادگی جوانان  نبل و الزهرا از محرم سالار شهیدان آقا ابا عبدالله الحسین (علیه‌السلام )

تصاویر اختصاصی کانال رسمی  فاطمیون

https://telegram.me/joinchat/BLg3jD72m2rJl4oI74z-SA

✅👆🌹

پرهیز از اسراف زندگی به سبک‌ شهدا

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ب.ظ


شهیدمدافع‌حرم علیرضا نوری 

 زندگی نامه های شهدا را که می خوانی می بینی چقدر حساس بوده اند به رعایت بیت المال،به عدم اسراف و ...؛ از اسراف نکردن عمر و جانشان بگیر تا دورریختن چند حبه قند و تکه های نان و ...

در زندگی همسرم هیچوقت اسراف جایگاهی نداشت.باقیمانده غـــــذا را دور نمیـریخت.دریخچال نگهداری میکرد تا با وعده ی بعدی مصرف کند.

درمصرف آب بی نهایت صرفه جویی میکرد.

از زمانی که بحران کم آبی جدی شد و با خشکسالی و کمبود بارندگی مواجه شدیم ، در مصرف آب خیلی محتاط بود.

آبی که بعداز استحمام علی اکبرمان در وان حمامش جمع شده بود را هیچوقت در چاه نمیریخت،با اینکه طبقه ی دوم یک آپارتمان زندگی می کردیم ،ولی وان آب را پایین ساختمان میبرد و آب را پای درختان میریخت.

هیچوقت باآب آشامیدنی قالی یا پتو نمیشست.میگفت:" حیفه که آب آشامیدنی مردم صرف شستن پتو و قالی شود و با این وضع کمبود آب باید قالیشویی این کار را انجام بده.و اینقدر این مساله براشون مهم بود که به دیگران هم تذکر میدادند.

گاهی شاید بگویید این شهدا دیگر خیلی سخت می گرفتند! اما حقیقت این است که آنها - «اشد حبا لله» ها - از 

« لایحب» های الله سخت می هراسیدند؛ 

《لا تسرفوا انه لایحب المسرفین》

پیام شهدا به جامعه صرفه جویی و پرهیز از اسراف است.

معنویت و مقابله با گناه

نقل از همسرشهید

 کانال شهید   

@shahid_Alireza_Nouri

 بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@Haram69 

هدف دشمن از نظر شهید بیضایی

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۵ ب.ظ


آقا محمودرضا می‌گفت: دشمنان قصدشان این است که الگوی مقاومت شیعی را به الگوی تکفیری در برابر اسرائیل تبدیل کنند. 

هدف‌شان از اینکه این همه سلاح، تروریست، امکانات و پول به آنجا ریخته‌اند، این است که مقاومت شیعی را با مقاومت تکفیری-سلفی جایگزین کنند.

آقا محمودرضا