مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۷۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

شهید رضا دامرودی در حرم امام رضا علیه السلام

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۶ ب.ظ

دردم زیاد بود و طبیبے مرا ندید

دردم زیاد بود و دوایے  نداشتم

گفتم مگر امام رضا چاره‌اے کند

اے واے اگر امام رضایے نداشتم 

شهید رضا دامرودی

  در حرم امام رضا علیه السلام

@khadem_shohda


‍ بسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن

یکی از اقوامش تو حرم امام رضا (علیه السلام) بود که همیشه می گفت: هر وقت اومدی بگو غذای حضرتی برات بگیرم.

بهش گفتم: حاجی یه زنگ بزن بهش بگو تا غذای آقا رو بخوریم. 

گفت: به نظرت زشت نیست، آقا اینجاست و ما به کس دیگه رو بزنیم؟

گفت: آقا اگه خودتون صلاح می دونید غذای حرمتون رو نصیب ما کنید.

باورم نشد به ظهر نرسید که دیدم غذای حرم ردیف شد.

لذتش رو با همه تقسیم کردیم و چند نفری غذا رو خوردیم...

راوی: دوست شهید

 محمد پورهنگ

https://telegram.me/joinchat/CVt-00CnARp1xEEi0I4AZA

آرزو داشتم چیزی از ما بخواهد

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۱ ب.ظ

دست نوشته خادم الشهدا شهید سید میلاد مصطفوی

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۲ ب.ظ

دست نوشته خادم الشهدا 

شهید سید میلاد مصطفوی

 برای یکی از خادمین شهدا...

شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی

@khadem_shohda

معلم درس ظهور

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۰ ب.ظ

استاد پناهیان:

 شهید محمودرضا بیضائی معلم درس ظهور است و این شهدا فرشته نجاتی برای منطقه هستند و آیا این شهدا فرشته وحی برای ما نیستند؟؟!!

@Agamahmoodreza

 آقا محمودرضا

و این است ماجرای عاشقان...

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ب.ظ

عاشق ڪه باشی؛ فرقی ندارد در ڪجای این جغرافیا مشغول به چه ڪاری هستی

دانشجو

مھندس

پزشڪ

پاسدار

تڪاور ارتش

روحانی...

عاشق ڪه باشی 

لباس رزم میپوشی و میروی...

عاشق ڪه باشی 

مرگت را هم خودت انتخاب میڪنی...

و پایان این قصه قشنگ؛خدا هم عاشقت میشود...

خدا ڪه عاشق شد؛ تو را با شھادت می‌برد و خون‌بھایت هم خدا میشود

و این است ماجرای عاشقان...

https://goo.gl/9TrVvN

ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»

telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw

دست نوشته رهبر انقلاب بر روی قرآن هدیه شده

سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۱۷ ب.ظ


دست نوشته رهبر انقلاب بر روی قرآن هدیه شده و روی تصویر سردار شهید محرمعلی مرادخانی در دیدار با خانواده شهید مرادخانی.

ارسالی فرزند شهید

@bisimchi1

ملحق شده اند به کاروان عشق

سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ب.ظ


ملحق شده اند به کاروان عشق 

به حسین

و خوشحال اند

به آنچه

هزار و چند سال پیش

شب عاشورایی

لبخند را 

به چهرهء اصحاب ثارالله نشاند

عکس نوشت: شهید مرتضی عطایی و شهید مصطفی سرابی

@labbaykeyazeinab

خاطره ای از شهید سیاح طاهری

سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ب.ظ


همسر شهید مدافع حرم سیاح طاهری : 

ده‌ماه از تولد پسرم گذشته بود که حاج‌سعید در عمیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به‌شدت مجروح شد. گلوله توپی که به کنارش ‌خورد، منجر به تخلیه کامل چشم راست، شکستن کتف راست، استخوان‌های دست چپ و گوش چپش شد. بعد از بهبودی نسبی، درحالی‌که دکتر برای حاج‌سعید فیزیوتراپی نوشته بود، درمان را نیمه‌کاره رها کرد و به جبهه‌ها بازگشت.

در عملیات آزادسازی فاو، شهید سعیدشیمیایی ‌شد، به یاد دارم وضعی نگران‌کننده‌ داشت. سرفه‌های بد و قرمزی‌هایی در جای‌جای بدنش مشهود بود، اما او قبل از خود، نگران من و بچه‌ها بود؛ به‌نحوی‌که از من و فرزندانم فاصله می‌گرفت تا ما از عوارض احتمالی آن دور بمانیم.

دلتنگی های فرزند شهید

سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ب.ظ

بابا بیا که زینب،بابا نوشته است

تشنه است شبیه ماهی بی دریا

یا آهوی پابسته میان صحرا

صبری بده ای خدا،

به فرزند شهید

وقتی که بلد شد بنویسد،بابا..

فرزند مدافع حرم شهید محمد جواد قربانی

@khadem_shohda


چند روز پیش یکى از رزمنده ها رو دیدم. میگفت: اولین بارى که ابوعلى رو دیدم دستش رو بسته بود سواره ماشین داشت از جلوى مقر ما رد میشد. جلوش در اومدم نگهش داشتم 

گفتم: کجا میرى؟ گفت: کارى دارى هستم خدمت

‏‎بهش گفتم: میخام مهمات بار بزنیم ببریم خط ...

‏‎اومد، با دست زخمى کمک هم میکرد. بعد بهش دستور هم میدادم ...

‏‎زود باش سریع بار کن ...

‏‎زود باش دیگه ...

‏‎ابوعلى هم سرش انداخته بود پایین، داشت کارش انجام میداد ...

‏‎چند بارى هم رفتیم خط برگشتیم ...

‏‎رفتارم طورى بود که فکر میکردم راننده ماشینى بود که خواسته بودم ...

‏‎ناراحت بود ...

‏‎عکس ابوعلى رو نگاه میکرد، میگفت: خاک تو سر من باهاش بد برخورد کردم ...

‏‎بعد تموم شدن کارم تو عملیات دیدم فرمانده است ...

‏‎به این میگن فرمانده با اخلاص به من نگفت کار دارم ...

‏‎یه بار فقط مهمات بار میزنیم ...

‏‎سرشو انداخت پایین و بیشتر از ما هم کار کرد ...

ابوعلی

خاطرات همرزمان

@labbaykeyazeinab

خاطره ای از شهید محمد پورهنگ

سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۷ ب.ظ


‍ بسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن

یادم میاد چند سال پیش رفته بودیم مشهد. وقتی یه جای مناسب مستقر شدیم می خواستیم بریم برای زیارت ، آماده شدیم و راه افتادیم سمت حرم حضرت رضا (ع). توی راه حاج محمد صحبت می کرد و از کرامات و الطاف امام رئوف برام می گفت و تاکید داشت که از امام رضا (ع) کم نخواه ، زیاد بخواه که اون زیاد ما تو دریای بخشش و کرامت حضرت چیزی حساب نمیشه.

نزدیک حرم که می شدیم انگار تپش قلب می گرفت و مشتاق و تشنه زیارت می دیدمش. بعد می گفت من اگه دور تا دور حرم هم بچرخم دوست دارم از باب الجواد (ع) برم داخل. می رفتیم روبروی باب الجواد (ع). کنار اون باغچه ها می ایستاد و کلی با حضرت عاشقانه صفا می کرد. بعد وارد می شد.

می گفت دوست دارم از داخل مسجد گوهرشاد بریم به سمت مضجع حضرت.

 با زیارت امام رضا (ع) خیلی صفا می کرد و براش لحظه شماری می کرد...

راوی: دوست شهید

https://telegram.me/joinchat/CVt-00CnARp1xEEi0I4AZA

تقدیم به روح بلند سر کار خانم شهیده اسکندری

سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۷ ب.ظ

روزی که خبر شهادت همسرم را شنیدم دیگر در دنیا جایی برای ماندنم نبود.پیکر بی جان و آرام اش در مقابل چشمانم بود و میخواستند تمام هستی ام را در زیر خروار ها خاک دفن کنند که گویی جان مرا هم نیز داشتند میگرفتند.

در آن لحظه حتی سبک ترین ذره ی دنیا هم  همچون کوهی بزرگ برشانه های آدم سنگینی میکند .

 بعد از آن هم  حتی ثانیه  ای  تصور آن لحظه را نمیتوانم بکنم.

زیرا آخرین تصویر او مقابل چشمانم همان قامت چون سرو ایستاده ی هنگام خداحافطی اش است.

اولین جایی ک بعد ازان آرامش قلبی را برایم  ایجاد کرد زیارت عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله  بود.

اشک راه دیدگانم را گرفته بود و حس آغوش بانوی   صبر حضرت ام المصائب بود که آرامشی عجیب در دلم نهاد

و دعای اللهم الرزقنا التوفیق الشهاده بر زبانم جاری گشت!!

اما...

اما ما کجا و شهادت

شهادت لیاقت قلب صبوری همچون شما بود خواهرم که اینگونه ب دیدار امام حسین بروید

میگویند اجر صابرین کمتر از شهدا نیس

چقدر غبطه میخورم به حالتان ک هم صبورید و هم شهید...

میگویند پای پیکر روی تخت افتاده ی همسرتان جانتان را گذاشتید و اشک چشمتان را خشک کردید...

دیدن هرلحظه ناله های یک جانباز شیمیایی کمتر از دردی نیست که خود او تحمل میکند

وحالا بعد از 10 سال که همسرتان شهید شده

شما در آن وادی عشق...

در این روزهای اربعین حسینی

زائر آقا بودید و مضلومانه بعد از 10 سال تحمل فراق یار

خود را در همان سرزمین کربلا به شهدای کربلا و همسر شهیدتان رساندید

دست ما را هم بگیر بانو...

الهی چه تقدیری برایم مقدر کرده ای،نمیدانم

قسم بر کشتگان عشق

چون زهرا بمیرانم

دلنوشته همسر شهید رضا دامرودی 

بمناسبت شهادت سرکار خانم اسکندری همسر شهید جنگ تحمیلی

روحمان با یادشان شاد

هدیه ب روح شهدا

مخصوصا شهدای انفجار حله صلوات

https://telegram.me/joinchat/Cdbj5ECkj1TQtvu_n9G3HQ

عشق به امام حسن

دوشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۱ ب.ظ


شهید رضا دامرودی 

یکی از ویژگی هاش این بود که همیشه میرفت سمت اونهایی که تنهان...

این ویژگی خوب رو از عشق و علاقه ی زیاد به امام حسن علیه السلام بدست آورده بود.

رضا حسش نسبت به امام حسن یه حس خاصی بود...

بعضیا تو رفتارشون مشخصه امام حسنی هستن... 

یجورایی اسم امام حسن که میاد اینها انگار برافروخته میشن...

رضا همینطور بود.

 توی مناسبت های منسوب به امام حسن سر از پا نمیشناخت... 

 میگفت برا امام حسین همه عالم مشکی پوش میشه و همه جا مجلس میگیرن ولی امام حسن غریبه...

توی مصیبت ها غربت امام حسن و غربت اسارت حضرت زینب رو همیشه  به زبون میآورد... 

همین هم شد که نتونست تحمل کنه فکر  جسارت به گنبد و بارگاه حضرت زینب سلام الله رو.

تلاش کرد تا راهی سوریه شد و لقب شهید مدافع حرم رو برای خودش انتخاب کرد...

به امید روزی که برای  حرم امام حسن با دستای خودمون گنبد و بارگاه بسازیم...

همسر شهید رضا دامرودی

اولین شهید مدافع حرم سبزوار

https://telegram.me/joinchat/Cdbj5ECkj1TQtvu_n9G3HQ

شھیدمفقودالاثر«سیدابراهیم عالمی»

دوشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۷ ب.ظ

شھیدمفقودالاثر«سیدابراهیم عالمی»

نام جھادی: جبار  

محل تولد: مشھد مقدس 

محل شهادت:حلب 

ولادت: 1370/09/10

شھادت: 1392/08/26

محل شھادت: سوریه - حلب 

شغل: گچڪار

سیدابراهیم عالمی در سال 1370در مشھد بدنیا آمد و فرزند چھارم خانواده بود

سیدابراهیم علاقه ی زیادی به درس مدرسه داشت، و تا مقطع دیپلم درس خواند

بعد از آن با برادران بزرگترش به سرڪار گچڪاری رفت و گچڪاری را آموخت، و در ڪارش استاد شد

سیدابراهیم علاقه ی زیادی به پدر و مادرش داشت هر ڪاری میشد و یا هر ڪاری میڪرد فقط دل پدر و مادر را نمی‌شڪست.

بارها برای سیدابراهیم به خواستگاری رفتیم اما قسمت نشد

بعد از شنیدن خبر شھادتش پدرش هم همزمان از دنیا رفت

او در سال 1392 شھید شد و پیڪرش هیچ وقت باز نگشت

ڪانال رسمی سردار «شـ‌هیدرضا بخشی» فاتح

telegram.me/joinchat/DJP5pj3sxeJqr18_mBeo9Q