مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۱۷ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

بسم رب الشهداء و الصدیقین

"ما مدّعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند؛ 

همیشه معتقدم که شهادت حقش بود، سرشار از اخلاص بود. "اخلاص" در نیت و عمل و "صداقت" در گفتار و رفتار از ویژگی‎های شاخص شهید ذورقی بود؛ طوری‎که هر قدمی که بر می‎داشت برای "رضای خدا" بود.

افرادی مانند شهید ذورقی کسانی هستند که در گمنامی تمام زندگی می‎کنند و همه کارهایشان مخفی و فقط برای خداست.

به من می‎گفتند: "خانم، فقط خدا و شما که با من زندگی می‎کنید مرا می‎شناسید" از این رو از بس مخفیانه برای خداوند کار انجام دادند تا به آن درجه اعلا رسیدند که خداوند با مزد شهادت آنها را به دیگران نمایان می‎کند اینجاست که تازه پس از شهادت اطرافیان می‎گویند عجب فلانی شهید شد!

در همه این سالها آن چیزی که پایه‎های زندگی‎مان را محکم‎تر می‎کرد "صداقتی" بود که بین ما وجود داشت، هیچ مسأله‎ای به جزء صدقه‎های پنهانی بین من و شهید ذورقی مخفی نبود.

ایشان معتقد بودند صدقه پنهانی باید "مخفی" بماند و می‎گفت اگر خانمی نماز شب می‎خواند نباید همسرش متوجه شود و بالعکس و توجیه‎اش این بود که نماز شب یعنی همه خواب هستند و فقط بنده و خداوند با هم نجوا می‎کنند پس باید مخفیانه باشد

 @labbaykeyazeinab

روایتى از شهید مدافع حرم محمد پورهنگ

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۳۹ ب.ظ


اهل انفاق بود. از آن آدم‌هایى که معتقدند برای بخشش "دل بزرگ" لازم است نه پول زیاد.

می گفت: "انفاق به مال آدم برکت مى‌دهد".

با آنکه سرمایه زیادی نداشت ولی برکت مالش باعث مى‌شد دست خیلی‌ها را بگیرد.

شهید مدافع حرم محمد پورهنگ در حال هدیه دادن به کودکان سورى

 @labbaykeyazeinab

روایتى از شهید مدافع حرم محمد آژند

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۳۴ ب.ظ

بسم رب الشهداء و الصدیقین

"پرچم عباس [ع] تا بالاست در شهر دمشق، سینه چاکانِ حرم آسوده‌تر می‌ایستند؛ ...

توی اداره، هر سال چند روز قبل از محرم با چند تا از همکارها که دست اندرکار و بانی مراسم مذهبی اداره بودند دور هم جمع می‌شدیم و برای دهه اول محرم برنامه‌ریزی می‌کردیم.

همکارانی که مداح بودند رو توی روزهای دهه می‌چیدیم و هر روز یا هر چند روز مخصوص یکی از مادحین بود.

همه می‌دونستیم که آقا محمد به حضرت رقیه [سلام الله علیها] خیلی ارادت داره. برای همین، با اینکه خیلی‌ها بودند که برای مداحی روز سوم محرم که روز منتسب به بی بی رقیه [سلام الله علیها] بود سر و دست می‌شکوندند اما، همیشه مداحی اون روز مخصوص محمد آقا بود.

همه می‌دونستن که روضه اون روز فقط کار محمده ...

 @labbaykeyazeinab


احترام رضا به پدر و مادرم واقعا مثال‌زدنی بود

هرگاه بیرون از منزل می‌رفت و حتی اگر زودهنگام برمی‌گشت، ابتدا دست پدرم را می‌بوسید

یک بار هم پدرم که کارگر ساختمان است، در حین کار از ناحیه کتف آسیب دید

پیمانکار پروژه و اداره کار به ما که تبعه مجاز افغانستانی هستیم، پاسخ‌گو نبودند تا اینکه رضا پرونده پدرم را پیگیری و آن‌قدر دوندگی کرد که توانست همه حق و حقوق ضایع‌شده پدر را دریافت کند

راوی:«سجاد بخشی» بردار بزرگ سردار شهید«رضا بخشی»

http://yon.ir/caPY

ڪاناڸ رسمے سردار شـ‌هید«فاتح»قائم مقام لشڪرفاطمیوڹ

telegram.me/joinchat/DJP5pj3sxeJqr18_mBeo9Q

موشـڪ ضــد تانـڪ!

يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۲۷ ب.ظ


یکی از فرماندهان در سوریه نقل می‌کرد

هر چند حامد جوانی 25 ساله بود

اما بسیار شجاع و نترس و تنها نیرویی

بود که می توانست مثل آچار فرانسه

عمل کند؛

یعنی هم می توانست در توپخانه فعالیت

کند و هم به صورت زمینی. کامیون را پر

از مهمات می کرد و راه می افتاد،

وقتی هم می گفتیم داعش در یک

کیلومتری ماست، می گفت داعش

چه کار می تواند بکند!

فرماندهان رده بالا گفته اند حامد

نیرویی بود که داعش از دستش

در امان نبود.

همرزمانش این طور می گفتند که اگر

شنیدید هزار نفر داعش در لاذقیه به

درک واصل شده اند، بدانید که

پانصد نفر آنها را حامد کشته است!

حامد را با موشک تاو ( موشک ضدتانک )

مورد اصابت قرار دادند.

کانال جاماندگان قافله شهدا

@jamondegan

پرچم گنبد سیدالشهداء [ع] بر پیکر شهید جاودانى

يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۲۴ ب.ظ


این ماجراى عاشقى و سینه‌زن شدن

از لابه‌لاى بیرق و پرچم شروع شد

نام حسین فاطمه [س] را هر که برده است

در زندگى‌اش فیض دمادم شروع شد

 @labbaykeyazeinab


بعد از شهادت ... جواد محمدی [مهدى محمدى مفرد] که، جانشین ابوعلی بود ... برادر رضا کرار جانشین ابوعلی شد ...

یک روز منو دید گفت: "سید اگه دیدی من اینجا مردم یعنی بدون تیر و ترکش ... تقصیر ابوعلیه" ... گفتم چه طور؟ ... گفت: "سرشب به آدم دوغ میده همین که خوابت بیاد میگه پاشو بریم سرکشی" ... 

می گفت: "می رفتیم تا خود صبح راه می رفتیم ... روز هم دو ساعت می خوابیدیم باز دوباره سرکشی و کارای دیگه" ...

راست می گفت برادر کرار ... ماشاءالله هیکلش ورزشکاری و درشت بود. برعکس ابوعلی لاغر و کم خرج .... طفلک رضا کرار ... چه زحمتی کشی پا به پای ابوعلی

 @labbaykeyazeinab

ساعت به وقت شهادت" ..

يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۱۸ ب.ظ


شهید مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سیدابراهیم) به روایت همسر گرامى شهید؛

بسم رب الشهداء و الصدیقین

".

انگار دلم از شب تاسوعا داغون بود. از استرس داشتم خفه می‌شدم. من توی این دو سال و نیم دائم آیةالکرسی می‌خوندم. حتی جای لالایی محمدعلیم آیةالکرسی می خوندم. فاطمه می‌گفت: "مامان چرا برای من نمی‌خونی؟" می‌گفتم این برای باباست.

شب تاسوعا نمی‌تونستم آیةالکرسی بخونم. همش نصفه می‌خوندم باقیش فراموشم می‌شد. تا ظهر تاسوعا نمی‌تونستم جایی بند بشم. همیشه دلم به این خوش بود تا من رضایت ندم اتفاقی برای عزیزم نمیوفته. اون روز ظهر رفتم مسجد. نمی‌دونم چرا روحانی داشت دعای علقمه اون هم به فارسی می‌خوند. دعای علقمه خودش روضه بازِ. اومدم دعای همیشه خودم را بگم که مصطفام زنده و سالم بیاد، شرمم شد. فقط به اندازه چند دقیقه از شرمندگی گفتم: "خدایا هر طور صلاح می‌دونید و خواست شماست، فقط همین."

وقتی ساعت شهادت مصطفام را گفتن شوکه شدم. من روز تاسوعا به وقت ما ساعت ١٢ این رو گفتم. مصطفام ظهر تاسوعا به وقت سوریه ساعت ۱۱:۴۰ شهید شد و خدا و اهل بیت رو دید. این رو هم بگم که ساعت ما یک ساعت از سوریه جلوتره. یعنی فقط چند دقیقه قبل شهادتش خدا خودش دلم رو راضی کرد.

@labbaykeyazeinab


بسم رب الشهداء و الصدیقین

"پرچم عباس [ع] تا بالاست در شهر دمشق، سینه چاکانِ حرم آسوده‌تر می‌ایستند؛ (بخش پانزدهم)، عزادارى محرم" ...

برای او هم بحث اعتقادی و دینی مطرح بود هم بحث کمک به مظلومان و هم بحث سیاسی.

از نظر اعتقادی مرتضی ارادت زیادی به اهل بیت [علیهم السلام] داشت. به حضرت زهرا [سلام الله علیها] علاقه زیادی داشتند ...

یادم است یک بار به او گفتیم مرتضی یک محرم را پیش ما بمان، این چند روز را با ما برای امام حسین [علیه السلام] عزاداری کن. گفت: "من محرم اینجا باشم و عزاداری بکنم و اهل بیت را آنجا تنها بگذارم؟! درحالی‌که می‌توانم آنجا عملاً عزاداری بکنم عملاً نشان بدهم که اهل بیت تنها نیست. من بی بی زینب [سلام الله علیها] را هیچ‌وقت تنها نمی‌گذارم".

 @labbaykeyazeinab


بسم رب الشهداء و الصدیقین

"پرچم عباس [ع] تا بالاست در شهر دمشق، سینه چاکانِ حرم آسوده‌تر می‌ایستند؛ (بخش شانزدهم)، اندیشه عاشورایى" ...

بهترین دقایق عمر مصطفی لحظات راز_و_نیاز با معبود بی‌همتا بود ... مصطفی انس عجیبی با زیارت_عاشورا داشت. عشق و علاقه او به اهل بیت (ع) و بالاخص عشق به مکتب اباعبدالله الحسین (ع) و جریان عاشورا و کربلا در او غیرقابل وصف بود.

خاطرم هست از همان آغاز دوران نوجوانی شور و عشق حسینی در او با شرکت در هیئت‌ها و مجالس و دسته‌های عزاداری به سرعت شکل گرفت. به یاد دارم لحظاتی را که مصطفی در خلوت خودش با تقلید از صدای مداحان اهل بیت (ع) اشعار آنان را با جان و دل می خواند و حال و هوایی بسیار دوست داشتنی و معنوی می‌گرفت.

الان که به گذشته فکر می‌کنم، می‌بینم حضورمستمر او در همین مجالس عزاداری زمینه‌ای شد تا او به دنبال مبانی فکری عاشورا باشد. مصطفی همیشه ما و دوستان را به الگوگرفتن از مکتب عاشورا و قدم نهادن در راه روشنگری دینی دعوت می‌کرد.

یکی از اهداف قیام حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را پایبندی به فریضه "نماز" و همچنین "امر به معروف" و "نهی از منکر" معرفی می‌کرد و در بین فرایض دینی به انجام این دو فریضه اهمیت بیشتری می‌داد. مصطفی نسبت به منکرات جامعه بی‌تفاوت نبود و در راه امر به معروف و نهی از منکر بسیار تلاش می‌کرد و در همین رابطه نیز وقایع و صحنه‌هایی از انجام این فریضه توسط دوستان و آشنایان به خوبی نقل شده است. برای مصطفی #عاشورا و تاسوعا فقط در محرم و صفر خلاصه نمی‌شد.

دلبستگی او به مکتب امام حسین (ع) و حماسه‌های کربلا در زندگی شخصی و تربیت فرزندانش نیز بسیار جلوه‌گربود. او در تمام ایام سال با پخش مداحی‌هایی در وصف مظلومیت سرور و سالار شهیدان و حضرت زینب (س) و همچنین پخش سخنرانی اساتیدی چون حجت‌الاسلام پناهیان در خانه و گاه در ماشین خودش سعی می‌کرد دیگران و بخصوص نوجوانان را غیرمستقیم دعوت به تأمل و تفکر در وقایع جانسوز کربلا و مکتب عاشورا نماید.

مصطفی مداومت در خواندن زیارت عاشورا را به خانواده و آشنایان همیشه توصیه می‌کرد.

همواره دل در آسمان داشت و تن در زندان وجود ... بخش اعظمی از زندگی‌اش به مطالعه مکتب امام حسین (ع) و فرهنگ عاشورا گذشت. اندیشیدن با خویش لذت‌بخش‌ترین لحظات عمرش بود. اعتقاد داشت که "ماندن در روزگاری که زندگی سخت آلوده است و انسان ماندن سخت دشوار هر روز باید جهادی بود تا انسان باقی ماند" ...

 @labbaykeyazeinab

پرواز دو مدافع حرم

شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۳۷ ب.ظ


علی خوش لسان؛ از اهواز

در دفاع از حریم اهلبیت(ع)، اسلام حقیقی و تامین امنیت ملی کشورمان؛ 

بدست تروریستها در عراق شهادت رسید و آسمانی شد. 

@mostafa_sadrzadeh



مدافع حرم حضرت زینب(س) 

محمدرضا احمدی 

 در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

شهادتت مبارک

@jamondegan

کاش برگردم پیشت رفیق

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۴۶ ب.ظ


با دلخوشی می رفتم.

با محمود...

اما

محمودرضا میدونی چند سالِ که دیگه نرفتم لثارات؟

میدونی داداش؟

محمود رضا ! 

دلم برای لثارات و بچه هاش تنگه ولی....

ولی دیگه دلخوشی ندارم

دیگه صدای گرم و قشنگ و خداییِ اکبر رو ندارم...

دیگه تو رو ندارم

از اون روزی که تو و اکبر پرکشیدین، گرمیِ جونم هم پر کشیده

سردِ سردِ سردم

مثل همون روز سرد

که خبر شهادتت رو به هم دادن

مثل همون روز سرد

که تو تبریز بدرقه ات کردیم تا بهشت

محمودرضا سردم...

محمودرضا، سردَمِ... 

کاش دوباره حضورت گرمم کنه...

کاش دوباره خندت گرمم کنه...

کاش دوباره دستات گرمم کنه...

کاش برگردم پیشت رفیق.

دستم و بگیر و منو برم گردون پیش خودت.

نذار اینجا بمونم

اینجا سردِ

محمود سردمِ...

" سربازان آخر الزمانی امام زمان (عج)

 @Agamahmoodreza

 سلام مجیدم...

مادر محرم شده بازم تو نیستی تا لباس نوکری رو تنت کنم...

نیستی که ببینم تو صف زنجیرزنا توهم هستی...

اما دل خوشم اگر جسمت کنارم نیست پیش ارباب حسین (ع) هستی و من بیاد اون روزا لباساتو اوردم گذاشتم جلو چشمم...

گذاشتم تا تصور کنم مجیدم از در میاد تا لباس مشکیش رو بپوشه...

تا عطر پیرهن مشکیت حال و هوای خونه رو عوض کنه....

مادر پیش ارباب مارو هم شفاعت کن پناه دلم...عزیز دل مادر، مجیدم

کانال شهید جاوید الاثر مجید قربانخانی

@ghorbankhanimajid


«آقا محسن درس خوانـده بود و فـوق دیپلم داشت ، سربازے هم رفت . وقتے می‌خواست سربازی برود ، گفت : « می‌خواهـم سخت‌تریـن جـا بروم .» رفت دم مرز ... هر چقدر هم گفتیـم : «تو تڪمیلی داری ، تو بسیج داری ، بیا پیش خودمان» ، گفت : «نه حاجی ، ‌من می‌خواهم جایی بروم ڪه خیلی سخت باشد .» سربازی‌اش را رفت و ازدواج ڪرد . ڪار هم داشت .

در ڪار برق ساختمان بود و در حوزه ڪتاب هم ڪار می‌ڪرد ، در پروژه ڪتاب‌ شهری ڪہ داشتیم و به مدارس می‌رفت و تبلیغ ڪتاب می‌ڪرد . کارهای این تیپی می‌ڪرد و در پروژه‌های ساختمانے هم کار برق را انجام می‌داد.

یڪ روز آمد پیـش من و گفت : 

« فکر می‌کنم مسیرے ڪہ حاج احمد (ڪاظمی) براے من مشخـص ڪرده ، در ڪار برق و این‌ها محقـق نمی‌شود. من بایـد جـایے بروم ڪہ مسیـرم بہ شهــادت نزدیـک‌تر باشـد .»

بہ اصرار زیاد می‌خواست برود سپاه و با پیگیری شدید شبانه‌روزی‌اش، خدا را شڪر رفت و بعد گفت : «می‌خواهم بروم سخت ‌ترین یگان ‌های سپاه» کہ بالاخره بہ یگان زرهے رفت . در عین حال ڪه در سپاه بود، عصرها هم می‌آمد و در ڪار ڪتاب ، فعالیت می ‌ڪرد . به ڪتاب خیـلی علاقه داشت . هم ‌زمان اردو جهادی هم ڪہ بود، می‌رفت.»

 راوی : جناب حمید خلیلی 

( مدیر انتشارات شهید ڪاظمی )

شهید محسن حججی

شهید بی سر

@jamondegan

شهدای بی سرِ مدافع حرم

جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۳۸ ب.ظ


چگونه دم بزنم از مدافعِ حرمِ عشق 

چگونه وصف کنم آن حماسه های عیان را 

درود بر عزت و شرف و عزتِ جوانِ دلیری 

که در هوای حرم نذر می کند سرو جان را

 @Agamahmoodreza