جمله ای زیبا از شهید مصطفی جعفری
جنگیدن برای آزادسازی نبل والزهرا مثل جنگیدن در رکاب امام حسین(ع)در روز عاشوراست
کانال فاطمیون
@Sh_fatemi
جنگیدن برای آزادسازی نبل والزهرا مثل جنگیدن در رکاب امام حسین(ع)در روز عاشوراست
کانال فاطمیون
@Sh_fatemi
بخش سوم:
بدنی دیگر حیرتمان را برانگیخت...
در میان پیکر شهدا تمام لباسها به رنگ خاک شده و پوسیده بود...
در این میان شالی سبز رنگ که دور کمر شهیدی بسته بود و کاملا سالم و حتی آغشته به خاک و گل هم نشده بود...گویی همین لحظه بسته شده...
آری...پیکری از ذریه ی جلیل سادات رخ نمود...
اینست زمزم نور...و قوام این عالم اگر هست در اینان هست و اگر نه باور کنید که خاک ساکنان خویش را می بلعید...
و آنگاه که شهر عشق،دمشق، به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان مجبور شدند از ایران و افغانستان و... به آنسوی مرزها کوچ کنند...
آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهاشان همانند رضا در زیر تیغ استکبار تکه تکه شد و به آب و باد و خاک پیوست....
اما راز خون در روز شهادت مادرشان آشکار شد...
راز خون را جز شهدا در نمی یابند...
گردش خون در رگهای زندگی شیرین است...
اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است...
و مگر نه اینکه شهید با ریختن اولین قطره ی خونش بر زمین، تمام گناهانش آمرزیده میشود....
راز خون در آنجاست که همه ی حیات به خون وابسته است...
اگر خون یعنی همه ی حیات و از ترک این وابستگی،دشوارتر هیچ نیست، پس بیشترین و و بهترین از آن کسیست که دست به دشوارترین عمل بزند...
راز خون در آنجاست که محبوب، خود را به کسی می بخشید که این راز را دریابد...
و مادر سادات، ودر روز عروجش ،فرزندانش را از گمنامی در آورد...
خاطره ای از زبان همسر شهید حامدکوچک زاده
اعتقادی به دعوا و تنبیه بچه ها نداشت.اصلا حتی اگر بحث اعتقاد هم نبود،از روی مهربانی هرگز دعوایشان نمیکرد.مثلا معتقد بود برای اینکه یک وسیله خطرناک را از بچه بگیری،باید اول حواسش را پرت کنی و گولش بزنی،بعد......که نکند خدای ناکرده حرصی بشوند بچه ها.
یادم هست ماه رمضان بود،نزدیک اذان مغرب،گرسنگی و تشنگی طاقت فرسا بود.چندبار به ریحانه تذکر داد که پایه ی میز غذاخوری را با پا تکان نده! ولی ریحانه تکرار کرد و لیوان چایی سرازیر شد...میز و قسمتی از لباس حامد خیس شد....به جرات میتوانم بگویم که صدای داد زدن همسرم را تا آن لحظه نشنیده بودم...ولی ناگهان سر بچه داد زد؛ ریحانه!
وسکوت شد.....
راستش من هم ترسیدم..کاملا مشخص بود گرمی هوا و طولانی بودن روز در بدنش ضعف ایجاد کرده.
این اتفاق برای ما غیرطبیعی بود. حدود نیمی از ساعت همه ساکت بودیم.اصولا سکوت ایشان در هرجمعی مساوی با سکوت کل افراد بود.
نیمی از زمان نگذشته بود که بچه را لباس پوشاند و برد بیرون تا کمی دور بزنند.
بدون شک انقدر در همان زمانی که بیرون بودند بهشان خوش گذشت که ریحانه اصلا یادش رفت که یک ساعت قبل چه اتفاقی افتاده بود.
این اتفاق هرگز در زندگی چندساله ما تکرار نشد،چه قبل و چه بعدش....
حامد مصداق بارز کاظمین و الغیظ بود...
کانال شهید @shahidhamed
شهید حامد کوچک زاده
اولین خط شکن درپیروزی نبل والزهرا
شهادت۱۲ بهمن۹۴
@Shohadaye_Modafe_Haram
خاطره ای از شهید جاوید الاثر محمد آژند
شهید محمد آژند به نماز اول وقت خیلی حساسیت داشت. دوسال پیش وقتی همکارها با اتوبوس اداره از ماموریت اصفهان برمیگشتیم وقت اذان مغرب گفتیم هروقت وایسادیم شام بخوریم نماز میخونیم ، اما یه دفعه دیدیم که محمد ناراحت شد و گفت:
من میخوام پیاده شم نماز بخونم و خودم با ماشین راه میام تهران همین باعث شد یه جا باستیم و نماز اول وقت بخونیم. محمد گفت اگه الان وقت نماز از دنیا بری در حالی که نماز نخونده باشی بی نماز رفتی ، این حرف محمد برام درس بزرگی از دین داری شد
نقل از همکار شهید
شهادت۹۴/۱۰/۲۸
@Shohadaye_Modafe_Haram
دلتنگی بد دردی است دلتنگ کسی که دوستش داری دلتنگ کسی که باید باشد اما نیست این لحظات را هیچ قلم و حسی نمی تواند بیان کند. عید است اما پدر نیست که فرزند خود را به آغوش بکشد و دست او را در دستش بگیرد وپا به پای او همراه شود و به دید و بازدید برود.
خدا کند که دیگر این لحظات و تصاویر تکرار نشود.
طبق معمولِ هربار که بهشت معصومه میرم از شهدایی که به طور خاص سر مزارشون لحظاتی رو به نظاره و درددل و فاتحه میگذرونم..شهید سید امین حسینی ست..نمیدونم چرا این شهید برای بنده به طور خاص جا تو دل پیدا کرده..
اینبار که رفتم خانمی رو دیدم با اشک با صاحب این مزار مطهر حرف میزنه...
فهمیدم خواهر شهیده..
"گفت مادر شهید چند سالیه که به رحمت خدا رفته...سید امین پیش خودم بزرگ شده...مثل مادر بودم براش..
گفت اخرین تماسی که گرفت به من گفت یه چیزی میگم قبول میکنی؟
بهش گفتم میخوای زن بگیری؟ خندید گفت نه..
دو سه باری ازم قول گرفت تا اینکه گفتم باشه قبول..
گفت وقتی شهید شدم برام گریه نکنی هااا..برای حضرت زینب گریه کن..
اشکهای این خواهر اروم اروم روی صورتش میومد..
گفتم خوابش هم دیدید؟
گفت خیلی وقته خوابش رو ندیدم..
اخرین بار خیلی گریه کردم دلتنگی کردم گفتم چرا به خوابم نمیای..
تا اینکه خوابش رو دیدم:
یه جایی مثل صحرای سرسبز خیلی بزرگ دستم رو گرفته بود و خیلی سریع میدوید..بهش گفتم اروووومتر ...الان میفتم...خلاصه تند تند شاد و خندون دوید و دستم تو دستش بود.. رسید به یه تپه..
گفت پایین رو نگاه کن چی میبنی؟
گفت دیدم یه برکه است ولی شبیه اسمون پر از ستاره است..
سید امین گفت این جای منه خیییلی بزرگ و قشنگه...
میگه بهش گفتم چرا اینقدر بی تابی میکنم به خوابم نمیای..خیلی دلتنگتم..
گفت خواهر ما اینجا کار داریم...فعلا نمیتونم به خوابت بیام...ولی بدون جام خیلی خوب و راحته..."
سید امین حسینی از شهدای فاطمیون ...
شهید دهه هفتادی که سال 93 به مقام شهادت نائل اومدند.
سفره هفت سین خانواده های شهدای مدافع حرم در سال 95 به یاد شهداشون و در کنار عکس شهداشون سال جدید رو آغاز کردن.
امروز ۹۵/۱/2
سالروز تولد شهید سید مصطفی موسوی(نام جهادی مسلم)
ولادت 1374/۱/2
شهادت 1394/۱/31
تشییع 1394/11/7
محل دفن: شهر مقدس قم ، بهشت معصومه (س) ، گلزار شهدای مدافع حرم
محل شهادت سوریه عملیات بصری الحریر
@s_mostafa_moosavi
15 ساله بود که به قافله ی شهدا پیوست...
متولد 2000 میلادی...
هرسال تو تعزیه خوانی نقش حضرت قاسم رو بازی میکرد...
اما پارسال جاش تو موکب خالی بود..
چند روز قبل از شهادتش پدر و برادر بزرگترش باهاش تماس میگیرن برای اینکه یه جورایی راضیش کنن برگرده...
بهش گفتن امسال موکب ؛ قاسم نداره...همه منتظر تو هستن..
جواب داد: اقام اباعبدالله الحسین ع و حضرت قاسم اینجا با ما هستند و همراه ما با داعش میجنگند...
من امامم رو هرگز تنها نمیزارم...تا روزی که شهید بشم...
ابوعلی می گوید ...
هفت سین من سین ندارد
آخر "سیدابراهیم" رفته است سفر
همیشه به ما می گفت
سر زینب به سلامت
سر نوکر به درک
زینبیـــــــــه " سین ندارد اما!
"سجده های" مجاهدینی را به خاطر دارد که با سربندهای سبز و سرخ ،سرهایشان را به خدا سپردند و
به دیدار معشوق شتافتند...
لاذقیـــــــــه " سین ندارد اما!
"ارتفاعاتش" زخم ِ تن ِ شقایق هایی را به خاطر دارد که در کربلای حسینی(ع) با رمــــز
" یـــ زهرا ــــــــا " هر آنچه داشتند تقدیم ِ حضـــرتِ زینب(س) نمودند...
تل عــــــــــــزان " سین ندارد اما!
"'سکــوی'" پرواز ِلب تشنگانی شد ، که مقتل شان یادآور کربلاست...
"سر میدهیم سنگر نمیدهیم"
دخانیــــــــــــــــه " سین ندارد اما!
"سه راه"شهادتش گــواه ِ رشادت ِمردانی ست که سبکبـــــــــــال ، تا عرش ِ اعــــلا ،پرستــــو شدند...
دیـــــرالعدس"سین ندارد اما!
"خیابان های"خونینش ، رزمندگانی را به خاطر دارد که در شبهای عملیات ، از سیم خادار ِ نـَفــس،
گــذشتند و دل ، به دریای بیکران ِ عشق و عرفان زدن...
ملیـــــــحه " سین ندارد اما!
"ساختمانهـایش"سحرگاهانی را به خاطر دارد که رزمندگان ،
با نوای دلنیشن مناجاتشان همــدوش ِستارگان ، همپای فرشتگان و در کنــــار ِماه ،با خدا سخن میگفتند،
سنگر سازان بی سنگر...
بصری الحریــــــــــــر " سین ندارد اما!
فدائیان " بی نام و نشـانی را به خاطر دارد کــــــــه همچون مادرشان زهـــرا(س)فدایی ولایت شـــــــــــدند و گمنــــــام ماندند.
تل قریــــــــــــن " سین ندارد اما!
خون " سرداران " بی ادعایی را به خود متبرک کرده است که مانند ارباب شان حسین بن علی(ع) بی سر وارد بهشت شدند.
"شادی روح شهدای لشگر غیور فاطمیون صلوات"