مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳۰۰ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

این روزها عجیب دلتنگم و برایم سخت میگذرد...

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۵ ب.ظ


زمان شهادت پدرم من نوزاد بودم. کمی که بزرگتر شدم فهمیدم، تکیه گاه هر دختری پدری است که من از داشتن آن محروم شده بودم اما به پدرم افتخار میکردم...

بعد از ازدواج با سید سجاد تکیه گاه ام را دوباره یافتم...

تکیه گاهم برای دفاع از حریم دختری رفت که این شبها پدرش را از دست داده است...

 این روزها برایم سخت میگذرد..

برایم سخت است که شناسنامه ام را باز کنم و مهروفات همسر در آن خورده باشد...

به شناسنامه سید سجاد که نگاه میکنم،سخت است که میبینم در تمام صفحاتش مهرشهادت خورده است... 

سخت تر  برایم این است که شماره ای که هر روز با آن تماس میگرفتم،حالا دیگر هیچ وقت آن مشترک مورد نظر پاسخگو نیست...

برایم سخت است لباسهایی که هر روز اتو میزدم تن عزیزترین کس زندگی ام نمیرود و در کمد جا خوش کرده اند...

این روزها عجیب دلتنگم و برایم سخت میگذرد...

همسر شهید سید سجاد حسینی

برای صبوری دل تک تک همسران شهدا صلوات

https://telegram.me/joinchat/B0bupz1QIYYcpyMQs_Km0g

خواهران مدافع حرم

http://8pic.ir/images/tq2mnijn3r2ha5lwft7b.jpg

عباس و عباس های من فدای بی بی زینب(س) شدند

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ

مادر شهید عباس آبیاری

 لحظه ای که رفت، هر لحظه ای که عشق رفتن داشت می‌گفت نباید بی بی را تنها بگذاریم باید برویم از حرم  دفاع کنیم. عباس و عباس های من فدای بی بی زینب(س) شدند و نگذاشتند حرف امام که می گفت هر جا می بینید ظلمی به مظلوم می شود از مظلوم دفاع کنید، روی زمین بماند. عباس من، جگر گوشه من، تک پسر من برای دفاع از حرم رفت. بعد از 5 ماه برگشت. من راضی به بازگشتش نبودم اما خودش دوست داشت و قسمتی از بدنش را برگرداند.

در یک کلمه می گویم عباس جا پای حضرت عباس گذشت. عباس گونه زندگی کرد و رفت. توصیه اش همیشه این بود که مراقب هم باشید در مقابل ظلم بایستید و نگذارید کسی به شما ظلم کند. از چادرتان محافظت کنید. با شهامت با غیرت زندگی کنید. عباس رزمی کار و استاد بود. یک استاد واقعی در ورزش و قهرمان اخلاقی.

کلاه صورتی بدست نهال کوچولو رسید

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۶ ب.ظ


سعید صدرائیان:امروزخانواده شهید مهدی قاضی خانی قدم به چشمان ماگذاشتند.

نهال همون کوچولوی دوست داشتنیه که از آقا کلاه صورتی خواسته بود.

شجاعت یکی از خصوصیات احمدمکیان بود

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۳ ب.ظ

دم دمای عید نوروز امسال بود شرق سوریه سمت یه سری سلسله ارتفاعات عملیات داشتیم متاسفانه عملیات با شکست مواجه شد ۶ تن از شهدای ما اونجا موندن منطقه افتاد دست دشمن.

دو روز بعد بنا شد بازم عملیات شکل بگیره ماموریت بچهای ما این بود که شهدا رو برگردونیم و عمل کنده برای هجوم روسی ها و سوری ها بودند بچها وارد کار شدند پیکر ۵تن از شهدامونو برگردونده بودیم ۱ شهید مونده بود که قناصه چی های دشمن روش احاطه داشتند نزدیک به ۲۰ نفر پشت یه تخت سنگ بزرگ منتظر بودیم که کی این قناصه چی سقط بشه ما بریم شهید رو بیاریم /نور به قبرش بباره روحمان بایادش شاد/

یهو سر برگردوندم دیدم شهیداحمد نیستش احمد آقا با دوتن از بچه های حزب الله رفتن که به شهید نگاهی بندازند ببینند میشه شهید رو آورد همون لحظه حرمله حرومزاده بغل دستیم رو زد و دوست عزیزمون به درجه رفیع شهادت نائل اومد.

 من دلهرم بیشتر شد بیتاب و نگران احمد هم این نگرانی رو فزون کرده بود  از گوشه تخته سنگ نیگاهشون کردم خیلی نگران بودم و با صدای بلند داد میزدم که برگردید  دیدم با خونسردی کامل دارند شهید رو بازرسی میکنند شهید تله گذاری شده بود و نمیشد اون لحظه تله رو خنثی کرد...

 چند تا تیر نزدیکشون خورد و برگشتند وقتی برگشت سرش داد زدم ولی باخنده جوابمو داد گفت ای بابا ما کجا شهادت کجا مشتی...

رفیقانم دعا کردند و رفتند

مرا تنها رها کردند و رفتند....


‎ مى گفت: دستش تیر خورده بود عمار گفت خدا رو شکر بالاخره یه بهونه جور شد قدیر رو بفرستیم مرخصی. فردای همون روز دیدیم برگشت جبهه از بیمارستان حلب گفتیم چی شد پس؟ گفت هیچی، ردیف شد برگشتم. گفتیم قدیر بازی ات گرفته؟ برو مرد حسابی این دست تیر نزدیک خورده، شوخی بردار نیست. هر روز به یه بهونه ای میموند و برنمیگشت. دستش چرک کرده بود، بازم بر نمیگشت. بالاخره بعد از کلی وقت راضی اش کردیم که برگرده. روز آخر عمار بهش گفت قدیر دیدی برگشتی و شهید نشدی غم وجودش رو گرفت ... .  همون موقع صدای بیسیم اومد: قدیر قدیر علی (علی = شهید روح الله قربانی) قدیر وایسا دارم میام دنبالت بریم عقب یه دوش بگیریم امشب گودبای پارتی داریم. بعد پشت بیسیم تک تک مون رو دعوت کرد و گفت امشب شام دور همیم برا گودبای پارتی داش قدیر. علی اومد و قدیر رو سوار کرد و رفت. منم جلوتر از اونها، رفتم همونجا که قرار بود بریم یکی از بچه ها رو دیدم و شروع کردیم قدم زدن و صحبت کردن، وسط همین صحبت ها بچه ها هم رسیدن. ما همینجور که صحبت میکردیم کمی فاصله گرفته بودیم قدیر و علی رسیدن صدای انفجار و آتش  ماشین بچه ها بود من و عمار و میثم و بچه های دیگه، سوختیم و سوختنشون رو تماشا کردیم ... بدون گود بای پارتی، رفتن

"نقل از صفحه یکى از دوستان شهید"

شهید

مدافع حرم

حاج عمار

دنیا جـای ماندن نیست ..

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۶ ب.ظ

این نگـــاه ِ نافذ ، یعنی :

دل نبند ...

دنیا جـای ماندن نیست ...

ڪاناڸ رسمے«شــ‌هداے لشکــر فاطمیوڹ»

 @Sh_fatemi

خواندن نماز اول وقت بود اونم تحت هرشرایطی..

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۹ ب.ظ

شهید مدافع حرم حسین بواس 

پررنگ ترین وبارزترین ویژگی حسینم

خواندن نماز اول وقت بود اونم تحت هرشرایطی..

واگه کسانی رو می دید که صدای اذان رو میشنوند و بی تفاوتند میگفت حتما توی زندگی یک جای کارشون 

می لنگه ..

وتوی مسافرت ویا هرشرایط نامناسبی هم که اگه بودیم تا نماز اول وقتش ونمی خوند آروم نمیشد..ونفس راحت 

نمی کشید..

نقل ازهمسرشهید

شهادت ۲۱فروردین۹۵

کانال شهید  @shahidbavas

بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم

@Shohadaye_Modafe_Haram

شهید حاج احمد اسماعیلی و یادگارانش

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ب.ظ

چهار فرزند کوچک

شهیدےکه شب شهادت حضرت زهرا س به شهادت رسید و تا لحظه آخر زیارت عاشورا را زمزمه میکرد.

بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم

@Shohadaye_Modafe_Haram 

برای محمودرضا/هفتادو هشت

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۲ ب.ظ


مشتی بود. سنگ تمام میگذاشت. بارها در خانه اش مهمانش شدم. معمولا دیر از سر کار می‌رسید و معمولا دیروقت مهمانش می شدم. آخر شب. گاهی هم با هم می رفتیم خانه. اینجور مواقع در بین راه چند جا نگه میداشت و شیرینی یا میوه و آبمیوه می خرید. یکبار نگه داشت پیاده شد برود گوشت بخرد، گفتم: ول کن بابا آخر شبی چکار داری میکنی؛ یک نان و پنیری می خوریم با هم. گفت: نمی‌شود! نان و پنیر چیه؛ من بخور هستم باید کباب بخورم! میدانستم که شوخی می‌کند. خودش بی تعلق بود. بارها می‌گفت اگر مجرد بودم زندگیم روی ترکه موتورم بود. اهل تشریفات نبود و با من هم که برادرش بودم تعارف نداشت اما وقتی مهمانش بودم، سنگ تمام میگذاشت و مفصل پذیرایی می‌کرد.

کانال آرشیو شهید محمود رضا بیضایی

 Archive


از شام بلا شهید آوردند...

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ب.ظ


تشییع پیکر مدافع حرم شهید علیرضا حسینی

سه شنبه 15 تیر 

ساعت 18

از میدان امام خمینی(ره) پیشوا به سمت حرم مطهر

کانال مدافعان حرم


تشییع پیکر پاک و مطهر شهید مدافع حرم موسےحیدرے

سه‌شنبه مورخ ۹۵/۴/۱۵ 

ساعت ۹:۳۰ صبح 

مکان : شهرری-شهرک نظامی- مقابل مسجد امام حسین (ع)

ڪاناڸ رسمے«شــ‌هداے لشکــر فاطمیوڹ»

 @Sh_fatemi

همیشه در حال بدو بدو بود و تکاپو بود

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ب.ظ

شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی

همیشه در حال بدو بدو بود و تکاپو بود

مخصوصا وقتی ایام شهادت یا ولادت ائمه میشد یا ماه محرم و ماه رمضان

می‌گفتم بابا چرا اینقدر خودت رو خسته میکنی یه کم استراحت کن فقط لبخند میزد،

همش تو راه کار و هیئت و مراسمات و بود ولی الان آرام آرام انگار که می دونست زود میخواد بره به خاطر همین این دنیا همش میدوید تا در دنیای ابدی آرام بگیره و با بهترینها آرامش بگیره .

روایت از مادر شهید

شهادت محرم۹۴

کانال شهید 

 @modafehhh

بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم

@Shohadaye_Modafe_Haram 

سیدابراهیم و خلاقیت

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۸ ب.ظ


 شما فکر میکنید این وسیله چی هست؟

چه ارتباطی با سید ابراهیم داره؟

ما هم اول فکر کردیم، کاردستی فاطمه هست اما.....

از میان وسایل هایش به صورت اتفاقی به وسیله ای که بیش تر شبیه کاردستی دوران مدرسه مان بود، برخوردیم. 

همسرشان در پاسخ به کنجکاوی ما گفتند:

آقا مصطفی( سیدابراهیم ) در سوریه، زمان هایی که در خط مقدم حضور داشتند، برای دیدن دشمن با مشکل روبرو میشدند که در سوریه با همان وسایل محدود این وسیله رو درست می کنند.

اما نکته جالب توجه، طراحی بسیار جالب و با دقت این وسیله هست.

با وجود سادگی این وسیله، چینش آینه ها در دوطرف لوله ها با ظرافت خاصی صورت گرفته 

همچنین با در نظر گرفتن یک دستگیره، در بدنه لوله اصلی، امکان بزرگنمایی هم برای این وسیله به وجود آورده  

 کانال شهید مصطفی صدرزاده

 @shahidmostafasadrzade


می خواهم عاشورای دوم محافظ زینبت باشم.

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۵ ب.ظ

مادر شهید فاطمیون

شهید علی اصغر حسینی:

هرچه اصرار می کرد راضی نمی شدم. 17 ساله که شد گفت مادر نگذاشتی بروم سوریه حداقل بگذار اربعین بروم کربلا. ازکربلا که برگشت یک روز گفت: مادر من رفتم کربلا، رفتم بین الحرمین ایستادم یک سلام به آقا امام حسین(ع) دادم یک سلام به آقا ابالفضل(ع) بعد رو کردم به آقا امام حسین(ع) گفتم آقا مادرم اجازه رفتن نمی‌دهد خودت یک رحمی به دلش بینداز، می خواهم عاشورای دوم محافظ زینبت باشم.

نحوه شهادت شهید محمدی منفرد

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۱ ب.ظ


شهید جواد محمدی مفرد 

به ابوفاضل معروف بود .

واما داستان شهادتش: .

خانطومان بودیم تو منطقه ای که الان به نام ابوفاضلی هستش بالای انبار کاه . خبر دادن دشمن تحرکاتش شده و بچه های جیش سوری ترسیده بودن و اعلام نیاز کمک و نیرو داشتن شهید دلاور جواد به همراه چهار نفر به منطقه اعزام شدند .

از اونجایی که جواد دل آسمونی داشت و تو بدترین شرایط روحیه ی خودش و بجه ها رو حفظ میکرد مطمین بودیم میتونه سرو سامون بده حتی یک تیپ رو...

اما وقتی رسید به موقعیت که سوریها منطقه رو طبق معمول با یک تکون خالی کرده بودند و اطلاعی هم نداده بودند ، جواد و یارانش بی خبر از سقوط منطقه و با علم به اینکه منطقه دست خودی هاست وار شدند. درگیر شدند و دلاورانه جنگیدند . 

تو یک خونه گیر افتادن و محاصره شدند و اسیر ، وقتی صداشون از پشت بی سیم اومد بچه ها سریعا خودشونو رسوندن ... دشمن قصد داشت زنده با خودش ببرتشون ولی وقتی دیدن نیرو های کمکی ما رسیدن بچه ها رو قتل عام کردن....

یکی از بچه ها رو سرش رو تا نصفه بریده بودن ، طبق معمولشون برای زجردادن ما صدای بیسیم رو باز گذاشته بودن که صدای ناله هاشون رو بشنویم.وقتی چندتا تیر تو بدن جواد زده بودن و بعد هم خلاصی تو سرش....

امان از دل زینب.

وقتی با بچه ها میشینیم و یاد خان طومان رو میکنیم اشکهامون به پهنای صورتمون میریزه...

بخاطر همینه اسمش رو گذاشتیم کربلای خان طومان...

حرف دل :

اینبار هم برای فتح خانطومان هستیم و انتقام سختی از تکفیریها میگیریم .... و خیلی زود ان شاالله...

راوی یکی از رزمندگان مدافع حرم و همرزمان شهید 

دل نوشته ای هدیه به دختر شهید حاج احمد حیاری

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ب.ظ


دل نوشته ای هدیه به دختر شهید حاج احمد حیاری از مدافعان حرم استان خوزستان شهرستان شوش دانیال علیه السلام.